خبرگزاری شبستان: از در سینما که بیرون می آیی، چیز زیادی از دیالوگ ها یا اتفاقات فیلم در ذهنت نمانده، تنها یک حس خوب برایت به یادگار مانده؛ مثل رویای شیرین از یاد رفته.
«یه حبه قند» با ورود مهمانانی از تهران آغاز می شود. چهار دختر خانواده همراه همسر و فرزندانشان برای عروسی خواهر کوچکتر«پسندیده» به خانه پدری در یزد بازگشته اند.
تازه ترین فیلم میرکریمی، هرچه جلوتر می رود، خاطره روزگاری نه چندان دور را زنده می کند که آرام آرام در حال محو شدن است. ثبت یک سبک زندگی که تا سال های اخیر همچنان وجود داشته و اکنون، به دلایل مختلف رو به نابودی است. دورانی که افراد یک خانواده بزرگ، در سنین مختلف و هریک با روحیات خاص خود به بهانه بودن مادربزرگ و پدربزرگ، کنار هم جمع می شدند.
تصاویر زیبای "یه حبه قند" علاوه بر این که به قول میرکریمی "پای تماشاگر را روی فرشی خوش نقش و پرظرافت قرار میدهد" و همچون هرچیز ایرانی دیگر پر از رنگ و لعاب است، نوعی مستندگونگی به همراه دارد.
انگار یک زندگی واقعی در جریان است و دوربین تنها به ثبت وقایع می پردازد و خود به عنصری با شخصیت مجزا بدل نمی شود. به عبارت دیگر دوربین در مجموع لحظات فیلم – به جز صحنه های آهسته که از زوایای غیر انسانی رویداد را ثبت می کند- حذف شده است.
در این جا دوربین مثل چشم بیننده حاضر در رویداد عمل می کند و فاصله مخاطب و فیلم را از میان برمی دارد، به طوری که تماشاگر، دیگر مخاطب بیرونی فیلم نیست، بلکه جزئی از آن شده و این، به باورپذیری داستان و همذات پنداری با شخصیت ها می انجامد.
واقعگرایی در فیلمی چون "یه حبه قند" با این تعدد بازیگر و لوکیشن محدود به سادگی به دست نمی آید. فیلم سینمایی در واقع بازسازی واقعیت است و همین که لوکیشن "یه حبه قند" اساساً در یزد نیست این واقعیت را نمایان می کند، بنابراین می بایست تمامی مولفه های مؤثر در واقعیت به درستی در جای خود قرار گیرند تا به باورپذیری فضای فیلم خدشه وارد نشود. تازه پس از آن که داستان نویسی، شخصیت پردازی و طراحی صحنه و لباس فیلم به درستی صورت گرفت، موضوع حرکت بازیگران در کادر دوربین، نورپردازی و صدابرداری هر پلان مطرح می شود.
خود میرکریمی در این باره می گوید: "همه فیلمهایی که ادعای واقعنمایی دارند مایل اند به فضای شبههبداهه برسند و تماشاگر احساس کند این همین الان اتفاق افتاده است، به دو شکل میتوان به واقعیت نزدیک شد. یکی اینکه به بازیگر و فیلمبردار آزادی عمل زیادی بدهی و منتظر باشی لحظه بداهه شکل بگیرد و آن را شکار کنی. طبیعتاً این لحظه به دست میآید، اما لحظات بسیاری را از دست میدهی. در این شرایط کلی فریم شلخته داریم که یک «آن» خوب در آن به وجود میآید؛ ضمن اینکه اصلا قابل پیشبینی نیست.
اما کاری که ما در «یه حبه قند» کردیم یک مهندسی از پیش ساخته بود؛ اینکه به واقعیت برسیم، اما آن را بازسازی کنیم. ما میخواستیم واقعیت را با همان میزان باورپذیری، فریم به فریم بازسازی کنیم. قرار ما با حمید خضوعیابیانه(فیلمبردار) از روز اول این بود که فیلم را هر جا «پاز» کنیم همه چیز درست باشد. این طور نباشد که برویم سر مونتاژ و آنجا کار دربیاید. جای کاتهای ما معلوم بود. ما ماکت فیلم را با بازیگران بدل ساختیم، فیلمبرداری و مونتاژ کردیم و بازیگران هم میدانستند قرار است چه اتفاقی بیافتد. اگر با این روش پیش نمیرفتیم، در این میزانسن شلوغ همه چیز سرجای خود قرار نمی گرفت. نکته مهم دیگر اینکه اگر بازیگران حرفه ای که جلوی دوربین زندگی کنند نداشتیم، قطعا همه حس و عاطفه فیلم در زمان تدوین از بین میرفت."
آن چه میرکریمی از آن سخن می گوید، دکوپاژی دقیق و پیچیده، پیش از ساخت فیلم است که تنها در تجربه های فیلمسازی کارگاهی امکان تحقق می یابد.
پایان پیام/
نظر شما