خبرگزاری شبستان - رفسنجان؛ مریم رضایی کمال آبادی؛ در سال 1324 در خانواده ای مذهبی در شهر رفسنجان دیده به جهان گشود و حدود 15 سالگی در کرمان مغازه ای دایر کرد و به تعمیر وسایل خانگی از جمله تعمیر قوری، چراغ پریموس و ... پرداخت.
از آنجایی که آب آشامیدنی در بسیاری از مناطق کشور به راحتی در دسترس مردم قرار نمی گرفت بعد از گذشت چند سالی از تعمیرات لوازم خانگی، به رفسنجان سفر می کند و دست به تولید منبع آب می زند که آن زمان ها هر خانواده ای منبع آب خریداری می کرد و در خانه نگه می داشت و آب مصرفی خانوار را در آن نگهداری می کردند.
از حال و هوای دوران قبل از پیروزی انقلاب سخن به میان آورد و طی خاطراتی گفت: حدود 15 سال قبل از پیروزی انقلاب آن موقع خانه های رفسنجان لوله کشی آب آشامیدنی نبود و برای اینکه مردم دسترسی به آب داشته باشند چند نفری اسب داشتند و بشکه ها را به اسب ها می بستند و با آن آب را در شهر می فروختند من نیز منبع ذخیره آب تولید می کردم و می فروختم تا مردم در خانه ها از آن ها استفاده کنند.
ملک ملکی افزود: روزی مرحوم حجت الاسلام شیخ عباس پورمحمدی از مبارزین دوران قبل انقلاب به مغازه من جهت خرید منبع ذخیره آب آمد و در همان حین نیز دو ایراد فنی از منبع آب از من گرفتند، خیلی کنجکاو شدم که این شخص کیست، او امام جماعت مسجد امام رفسنجان بود و همان زمان باب آشنایی من با ایشان باز شد و برای اقامه نمازهای ظهر و شام به صورت جماعت به آن مسجد می رفتم و با وی هرازگاهی صحبت و درد دلی می کردم و ایشان با روی باز و مهربانی خاص و شوق و ذوقی که داشت مشوق جوانان بود.
وی بیان کرد: از آن به بعد نماز ظهر و شب را به جماعت به مسجد امام می رفتم و در همان بحبوحه رفت و آمد حدود سال 1348 بود که اسمی از امام خمینی به گوشمان می خورد تا روزی اعلام کردند که امام توسط رژِیم شاهنشاهی دستگیر شده؛ بعد نیز زمزمه های تجمعات و تظاهرات به گوش می رسید و از برخی شهرهای کشور جهت اعتراض به دستگیری امام کفن پوشان به تهران می رفتند و بر می گشتند؛ در هر صورت امام آزاد شد و بعد از آن شیخ عباس پورمحمدی از امام راحل تعریف و تمجید می کرد.
ادامه می دهد: می خواستم چشمم به جمال امام بیفتد، راهی قم شدیم شنیده بودم که امام در مدرسه فیضیه قم تدریس می کنند به مدرسه فیضیه رفتم و همان لحظه که رسیدم مأموران انتظامی اعلامیه های روی دیوار را پاک می کردند و داخل مدرسه فیضیه که شدم چند نفر را ماتم زده دیدم و در ان لحظه افسران وارد شدند و به طرف شخصی رفتند و وی را زیر مشت و لگد گرفتند، نگران شدم، پرس و جو کردم، گفتند بار دیگر دست استعمار و ظالم ستمشاهی دیشب امام را دستگیر کرده است.
این مبارز انقلابی افزود: کم کم با دوستانی در رفسنجان آشنا شدیم و نماز جماعت می خواندیم و کم کم جلسات قرآنی در خانه مان برگزار کردیم و در این جمع تعدادی انقلابی بودند که به شناسایی آنها پرداختیم و از جلسات عمومی قرآنی تعدادی را پس از شناسایی در جلسات نیمه خصوصی و خصوصی دعوت می کردیم تا راهکاری برای سرکوب نظام شاهنشاهی پیدا کنیم و دست به تظاهرات، پخش اعلامیه، توزیع عکس امام راحل، آتش زدن مشروب فروشی ها و سینماها از جمله اقداماتی بود که توسط این جمع انقلابی در رفسنجان انجام می شد.
وی توضیح داد: حدود 6 نفر شدیم و آماده پای کار بودیم از طرفی می شنیدیم که در کشور آیت الله غفاری و آیت الله سعیدی را زیر شکنجه ظالمانه رژیم پهلوی به شهادت رساندند یا اینکه امام را هم تبعید کرده بودند، از طرفی مردم دست به دست هم دادند و در ساخت و تکمیل مسجد امام رفسنجان نهایت سعی و تلاش را کردند و پس از تکمیل آن از بهترین روحانیون انقلاب از جمله موحدی کرمانی، خزعلی و شیرازی دعوت می شد و در صحبت هایشان از خفقان شدیدی که در کشور حاکم بود سخن به میان می آوردند.
برخی روحانیون را دستور می دادند که بروند و یا به زور آنها را از شهر بیرون می کردند تا در میان مردم اغتشاش ایجاد نکنند؛ در رفسنجان اما از پشتیبانی و تشویق ها، مشورت ها و راهنمایی های معنوی شیخ عباس پورمحمدی فیض می بردیم و هرگز از اقدامات مان دست بر نمی داشتیم.
ملکی اظهار کرد: آن زمان از روزهایی بود که باید جشن 2500 ساله شاهنشاهی برگزار می شد و اوج قدرت استعمار به نمایش گذاشته می شد و از سران خارج بین 50 تا 60 نفر رئیس جمهور و نخست وزیر به این جشن دعوت بودند تا از شاه حمایت کنند، لذا در رفسنجان به فکر افتادیم که خواب مأموران را آشفته کنیم در سال 1348 بود که بر روی در و دیوارها شعار نویسی می کردیم و دو دسته شدیم و قرار گذاشتیم اگر دستگیر شدیم اسمی از کسی نبریم، از آقای فارسی کتاب فروش گچ روغنی رنگی گرفتیم و قرار شد شعار بنویسیم و با پهنای گچ می نوشتیم برای اولین بار شعار " درود بر خمینی و مرگ بر شاه " را در خیلی جاهای عمومی از جمله مدارس، بانک ها و دیوار شهربانی نوشتیم و فردای آن روز سر و صدا کرد و مردم برخی می گفتند خمینی کیست؟
وی ادامه داد: شیخ عباس پورمحمدی بیشتر ما را تشویق می کرد و ما نیز به فکر انجام کار بزرگتر افتادیم که حرکتی دیگر بکنیم؛ کار آتش زدن سینماهایی که فیلم های مستهجن اکران می کردند و مشروب فروشی ها که تعداد آنها هم در رفسنجان زیاد بود؛ را دنبال کردیم. در این زمینه هم قبل از آتش زدن به صاحب مشروب فروشی ها نامه می نوشتیم و وقت 15 روزه ای می دادیم که مغازه اش را تعطیل کند و یک شغل اسلامی حلالی برقرار کند اما آنها جدی نمی گرفتند؛ اول تهدید و بعد عملی می کردیم؛ چندین مشروب فروشی را آتش زده بودیم و برای همین اغتشاش ها در کوچه پس کوچه ها و خیابان ها مأمور گذاشته بودند.
این مبارز سیاسی و انقلابی ادامه داد: یکی از روزهای شهریور 49 بود و حرکت های انقلابی در رفسنجان؛ با یکی از دوستانم در خیابان فردوس ساعت ۱۰ صبح قدم می زدیم که ماشین دهقان، رئیس آگاهی وقت را دیدیم پارک بود، پیش خودمان می گفتیم کاش این را می توانستیم آتش بزنیم.
وی ادامه داد: از آنجایی که این مأموران آگاهی قرار بود عوامل آتش زدن مشروب فروشی ها را دستگیر کنند در بازار مأمور گذاشته بودند و ما در خانه پنهان شده بودیم و فکر می کردیم که بالاخره دستگیر و اعدام می شویم و لذا به فکر آتش زدن ماشین دهقان افتادیم بالاخره یک روز از کوچه پس کوچه ها می رفتیم و به بانک سپه و لباس فروشی مظفری رسیدیم و ماشین دهقان را داخل کوچه دیدیم و با برنامه ریزی قبلی گلوله پارچه ای بنزینی با دوستم درست کردیم و زیر ماشین او انداختیم.
این حرکت ما فردای آن روز سر و صدا کرد و مأموران به دنبال عوامل گشتند و وقتی ما را دستگیر کردند مأمور می گفت ما دهقان را محاکمه کردیم و گفتیم وقتی ماشین خودت را نتونستی حفظ کنی چطور می توانی از شهر حفاظت کنی لذا محل خدمتش را از رفسنجان به جای دیگر بردند تا خرابکاری نشود.
این مبارز انقلابی که اکنون 73 سال سن دارد انقلاب را مظهر آرامش و امنیت می داند و می گوید: خیلی از کشورهای معاند از جمله آمریکا و انگلیس خائن دوست نداشتند ایران مستقل شود و پیشرفت داشته باشد لذا هر حرکتی علیه اقدامات آنها از جمله توهین به شخص اول مملکت، توزیع عکس امام، آتش زدن اماکن سینما و مشروب فروشی ها و دیگر اقدامات علیه نظام شاهنشاهی تا 30 سال حبس و زندان داشت؛ ما نیز در شهر کوچکی که اقدامات علیه شاه می کردیم و ماشین رئیس پلیس آگاهی را که از ارگان های مورد حمایت شاه بود آتش زدیم، پس از دستگیری و محاکمه 30 سال زندان بریدند اما نهایتا 5 سال زندانی شدم و سال 49 که دستگیر شدم به زندانی در کرمان اعزام شدم و آنجا نیز شکنجه می کردند تا اسامی دوستان مبارزم را به آنها بگویم اما من مقاومت می کردم.
وی در آخر توصیه کرد: برخی زمان حال را با زمان شاه مقایسه می کنند که بی انصافی است در زمان قبل از انقلاب خدمات دولت ناچیز بود اما الان در همه فنون و نظامی، آب و برق، گاز و مخابرات، بهداشت و درمان، جاده سازی و دیگر حوزه ها پیشرفت هایی داریم که اندام دشمن را به لرزه در می آورد.
نظر شما