مریم رضازاده: «ملت های شما علت واقعی بدبختی و مشکلات خود یعنی حقارت شما در برابر صهیونیست ها را درک می کنند یقینا شعله های خشم آنان، نظام سرمایه داری استکبار را به آتش می کشد و به خاکستر تبدیل می کند»؛ این مطلب بخشی از سخنان مقام معظم رهبری در جمع دانشگاهیان استان کرمانشاه است که خطاب به آمریکاییان و با اشاره به گسترش جنبش وال استریت بیان کردند.
جنبش وال استریت خواه ناخواه بخش عظیمی از امریکا را درگیر کرده است و هم روز طیف ها و گروههای مختلف در امریکا به این جنبش می پیوندند و این در حالی است که در کشورهای انگلیس و ایتالیا نیز حرکت های در این راستا در حال شکل گیری و گسترش است آنچه در ذیل می خوانید گفتگوی شبستان با دکتر فواد ایزدی، استاد دانشکده مطالعات جهان و ایران، دانشگاه تهران و کارشناسی مسائل آمریکاست.
برای آغاز بحث پیش بینی شما از آینده جنبش وال استریت با توجه به پیوستن گروهها و طیف های مختلف به این جنبش آمریکا چیست؟
آینده جنبش را اگر بخواهیم براساس شواهد تاریخی که داریم پیش بینی کنیم باید بگوییم این جنبش در نهایت موفق نخواهد بود زیرا دولت آمریکا در طول تاریخ چنین جنبش هایی را داشته است و کاملاً در سرکوب حرکت های مردمی و برخورد با افراد توانمند بوده است. این برخورد ممکن است برخورد فیزیکی، زندان و سرکوب باشد یا اینکه در خیلی از موارد دولت آمریکا توانسته است مسیر حرکت این جنبش ها را تغییر دهد و مسیر آنها را به سمتی که خودش می خواهد ببرد.
در دنیا کشورهای دیکتاتور که در این حوزه از دولت امریکا درس می گرفتند زیاد بوده است و دولت آمریکا کاملا اشراف دارد که چگونه با حرکت های اجتماعی مردمی برخورد کند نه تنها خودش با مردم خودش اینگونه برخورد می کند بلکه به کشورهای دیگر برای برخورد با حرکتهای مردمی راهکار نشان می دهد.
آیا این حرکت با حرکت های قبلی در آمریکا دارای تفاوت هایی نیست؟
این تفاوت وجود دارد و شاید این تفاوت به دو دلیل باشد نخست اینکه خود این حرکت با حرکت های قبلی تفاوت دارد. حرکت های قبلی بیشتر جنبه صنفی داشتند مثلاً فلان اتحادیه کارگری به دلیل مشکلات اقتصادی تظاهرات می کردند و یا حرکت های دانشجویی هر از گاهی در این کشور صورت می گرفت یا اینکه موضوعی خاصی همانند جنگ بود و در این زمینه بخشی از مردم آمریکا مخالف جنگ بودند و در واقع نگاه صنفی و تک موردی بوده است.
این حرکت جدید در آمریکا دیگر حرکت صنفی نیست و نظام سیاسی، اقتصادی امریکا را زیر سوال برده است مثلاً در این پلاکاردهایی که مردم در این تظاهرات استفاده می کنند اعلام می دارند که ما 99 درصد جامعه هستیم و نمی خواهیم ثروتمندان جامعه سیاست ما را کنترل کنند و نفوذ بیش از حد داشته باشند و مسیر کشور ما را تغییر دهند. آنها خواهان دموکراسی واقعی هستند و در واقع دموکراسی را که در آن یک درصد حرف بزنند و بقیه تحت کنترل آن یک درصد باشند را نمی خواهند. با نفوذ پول در ساختار سیاسی مشکل دارند و اینکه سیاستمداران وامدار افراد ثروتمند هستند را نمی پذیرند و این سیستم را زیر سوال می برندو در کنار آن سیستم اقتصادی سرمایه داری از نوع آمریکایی را نیز زیرسوال می برند و هم این ساختار سیاسی را که از پول سرمایه دارهاست زیر سوال می برند.
تفاوت دیگر این حرکت با سایر حرکت ها در آمریکا گستردگی آن است. طبق آخرین آمار تظاهرات در بیش از 1400 شهر برگزار می شود. به دلیل این تفاوت ها شاید اتفاقی که بر سر حرکتهای اجتماعی قبلی افتاده است بر سر این حرکت نیفتد.
تفاوت سوم این حرکت در این است که دنیا در حال تغییر است. اگر نگاه تاریخی به مسئله مصر و تونس داشته باشیم شاید نمی توانستیم سقوط حکومتها در این کشور ها را پیش بینی کنیم ولی این اتفاق افتاد زیرا دنیا در حال تغییر است و نوعی بیداری در سطح جهان در حال رخ دادن است. حرکتهایی از این دست و با مبنای ضدسرمایه داری را جزء آمریکا در بیش از 100 شهر دنیا شاهد بودیم که با حرکت نیویورک اعلام همبستگی کردند.
اغلب تحلیلگران بر چگونگی این حرکت، خوش بین هستند و آن را مجالی برای تغییر سیاستهای اقتصادی و سیاسی آمریکا می بینند.
اگر بخواهیم نگاه تاریخی داشته باشیم این حرکت همانند حرکتهای دیگر در امریکا سرکوب می شود ولی اگر تفاوتهای این حرکت را ببینیم و به شرایط جدید دنیا هم توجه کنیم احتمال اینکه اینها بتوانند تاثیرگذاری بالایی داشته باشند وجود دارد. در نهایت اگر هم نتوانند در تغییر ساختار سیاسی و اقتصادی موفق باشند حداقل با توجه به گستردگی حرکت تاثیر خودشان را می گذارند یعنی سیاستمداران آمریکایی احتمالا نسبت به موضوعاتی که این افراد نسبت به آنها حساسیت دارند، محتاطانهتر برخورد میکنند.
میبینیم که حرکتهای پلیس آمریکا با این معترضان حرکات خشنی است که در تضادی ملی با شعارهای آمریکا مبنی بر دفاع از حقوق بشر است، این موضوع تا چه اندازه سیاستهای آمریکا در عرصه بینالمللی را زیر سؤال میبرد؟
این تناقض در نوع رفتار آمریکا وجود دارد، ما دیدیم بیش از 1000 نفر در آمریکا را در رابطه با این تظاهرات دستگیر کردند و با روشهای متعددی سعی کردند تظاهرات را محدود کنند، با استفاده از سلاحهای سرد و اسپری فلفل سعی کردند حرکت مردم را کنترل کنند و این تناقض در رفتارهای آمریکاییها کاملا مشهود است.
حتی من مقالهای را از خانم «نائومی کلاین»، نویسنده کتاب «دکترین شوک» که به فارسی نیز ترجمه شده است، در مورد چگونگی این تظاهرات میخواندم که وی برای سخنرانی برای این تظاهراتکنندگان در جمع آنها حاضر میشود ولی پلیس نیویورک به وی اجازه استفاده از بلندگو را نداده بود. وضعیتی که در حوزه آزادی بیان در آمریکا حاکم است وضعیت خوبی نیست، دولت آمریکا از روش نفوذ هم در طول تاریخ برای کنترل حرکتهای مردمی استفاده کرده است که بتواند این حرکتها را تغییر دهد یا افرادی را وارد مدیریت این حرکتها کند یا اینکه افرادی را که مدیریت این حرکتها را بر عهده دارند را بخرد و در نهایت مسیر حرکت را عوض کند.
ارزیابی شما از عملکرد رسانههای آمریکا برای پوشش این جنبش چیست؟
اخبار و رویدادهای این حرکت آن طور که باید از سوی رسانه ها پوشش داده نشد و معمولا سانسور خبری شدیدی در مورد این جنبش حاکم بود. این روشی است که معمولا رسانههای اصلی آمریکایی دارند یعنی اگر با گروه و جنبشی مشکلی دارند در ابتدای کار سعی میکنند آنها را منزول کنند، پوشش خبری ندهند و با بیاعتنایی با آنها برخورد کنند، منتهی اگر این سیاست موفق نشد و به هر دلیلی مجبور شدند پوشش خبری بدهند که در مورد این جنبش در حال حاضر این اتفاق به دلیل گستردگی حرکت افتاده است، سعی میکنند این حرکتها را تخریب کنند که این اتفاق نیز در مورد این حرکت نیز افتاد و نوع پوشش خبری آن پوشش خبری منفی بود. رسانه های آمریکایی سعی میکردند این حرکت را زیر سؤال ببرند، آنها روشهای مختلفی را برای رد این حرکت به کار میبردند که این هم مخالف ادعایی است که آمریکا مبنی بر دموکراسی در کشورش دارد.
این عوامل تا چه اندازه باعث کشاندن مردم به خیابانها شده است؟ آیا تأثیر مستقیمی داشته است؟
مردمی که به خیابانها آمدهاند دقیقا مشکلاشان این است که رسانهها در آمریکا رسانههایی هستند که توسط شرکتهای بزرگ کنترل میشوند و به حرف مردم توجه نمیکنند و فقط منافع این شرکتها را میبینند در واقع ابزاری هستند در دست سرمایهداران برای کنترل افکار عمومی. اگر به پرچمهایی که در دست تظاهرکنندگان است دقت کنید میبینید پرچم، پرچم آمریکا است، منتهی به جای ستاره لوگوی شرکتهای مختلف را گذاشتهاند تا بگویند کشور آمریکا توسط همین شرکتها کنترل میشود و مشکل اصلی آنها نیز همین است. در میان لوگوها، لوگوی سی ان ان، فاکس نیوز و شبکههای خبری اینچنینی نیز وجود دارد و در واقع خود این شبکههای خبری نیز مورد نقد تظاهرکنندگان هستند.
شعارهای دفاع از حقوق بشر آمریکا تا چه اندازه در این جنبش با شکست مواجه شد و افکار عمومی تا چه اندازه به این ادعاهای دروغین پی بردند؟
اکثریت مردم آمریکا میدانستند که شعارهایی که دولتشان میدهد شعارهای صحیحی نیست و اگر این را نمیدانستند هرگز به خیابانها نمیآمدند. فکر میکنم این اتفاقی که در آمریکا افتاده است باید درسی باشد برای افرادی که در خارج از آمریکا زندگی میکنند، یعنی افرادی که به هر دلیلی چه در کشور ما و چه در کشورهای دیگر مجذوب آمریکا شدهاند، اگر به این جنبشها و خواستههای مردم آمریکا توجه کنند، میبینند که آن همه جذابیت واقعیت ندارد. اگر این حرکتهای مردمی در آمریکا و شعارها و پلاکاردهایی که مردم میدهند، این بخش از جامعه ما را که مجذوب شدهاند که بخش قابل توجهی نیست، بیدار نکند دیگر احتمال اینکه این مجموعه بیدار شوند وجود ندارد.
ادعای آمریکا مبنی بر ترور سفیر عربستان از سوی جمهوری اسلامی ایران با چه هدفی در چنین شرایطی از سوی آمریکا مطرح شد؟
آمریکا باید چند سؤال جدی را در رابطه با این اتهام به جمهوری اسلامی ایران پاسخگو باشد. سناریویی که از سوی آمریکا بیان شده است کاملا با کتاب داستانی که اخیرا در آمریکا چاپ شده است، منطبق است، کتابی که نوشته «جورج روزنبرگ»، مشاور نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی است. وی در ابتدای این کتاب مطلبی را مطرح میکند که ایران چند نفر از افراد شاخص عرب را در آمریکا ترور میکند و همین امر شروع جنگ میان آمریکا و ایران است. آمریکا باید پاسخگو باشد که چگونه سیاست خارجیاش را با استفاده از کتابهای داستان پایهریزی میکند و پیش میبرد، چطور شده است که سناریویی را که آمریکا به جمهوری اسلامی ایران نسبت میدهد با مطلب و سناریویی که این مشاور نتانیاهو در کتاب خود آورده، منطبق است.
دومین سؤالی که مطرح است و باید آمریکا به آن پاسخ دهد این است که به چه دلیل کسی باید به این فکر بیفتد که سفیر عربستان را بکشد، اصلا وجود سفیر عربستان چه تأثیری در معادلات بینالمللی دارد، بود و نبود سفیر عربستان چه تأثیری در معادلات جهانی دارد. میدانید شاهزادهها و سفرای عربستان هنری به جز فساد اخلاقی در کشورهای اروپایی و آمریکایی ندارند و سالیان سال لهو و لعب روش زندگیشان بوده است. دولت عربستان اگر سیاست خارجی مستقلی را داشت آنوقت میتوانستیم بگوییم سفرایش تأثیری در دنیا دارند.
کمی درباره سیاست های دولت عربستان بگویید.
همه دنیا میدانند که دولت عربستان از سیاست خارجی آمریکا به شدت پیروی میکند و تأثیر مثبت و منفی در دنیا ندارد و خودش سیاست خارجی مستقلی ندارد از این جهت بودن و نبودن فلان سفیر نه تنها تأثیر ندارد بلکه خود وزیر امور خارجه عربستان نیز بود و نبودش تأثیری ندارد زیرا سیاستهای عربستان را وزیر خارجه و یا حکومت عربستان تعیین نمیکند بلکه آمریکا این سیاستها را تعیین میکند. به فرض اینکه کسی بخواهد سفیر عربستانی را بکشد چرا سفیر عربستان در واشنگتن را ترور کند؟ شهری که به شدت امنیتی است و هر سانتیمتر این شهر توسط دوربین رصد میشود؟. با توجه به امنیتی بودن این شهر اگر کسی قابلیت بمبگذاری و ترور در واشنگتن را دارد آیا هیچ هدفی مهمتر از سفیر عربستان وجود ندارد که بخواهد به سراغ سفیر عربستان که بود و نبودش بیارزش است، برود.
برگردیم به موضوعاتی که دولت آمریکا با طرح این سناریو باید پاسخگوی آن به ایران باشد.
نکته دیگر اینکه به فرض اگر کسی هم بخواهد سفیر عربستان را بکشد آن هم در واشنگتن این عمل را انجام دهد چرا از یک گروه قاچاقچی مکزیکی کمک بخواهد. همه دنیا میدانند گروههای قاچاقچی مکزیکی هم در نیروهای امنیتی و اطلاعاتی مکزیکی و هم نهادهای امنیتی آمریکا نفوذ کردهاند و خود دولت آمریکا گفته است فردی که این اطلاعات را به ما داده است خبرچین خود ما بوده است. خوب با این اوصاف چرا فردی بخواهد به چنین گروههایی متوسل شود.
این فردی که دولت آمریکا ادعا میکند قصد انجام این ترور را داشته است به گفته خود آمریکاییان فردی است که تابعیت آمریکایی دارد و ایرانیالاصل است و هوش و حواس درست و حسابی ندارد و بر اساس گفتههای همسایههایش که در نیویورک تایمز منتشر شده است وی فردی است که از لحاظ هوشی ضعیف بوده و فردی نبوده است که بتواند چنین حرکتی را مدیریت کند و اگر کسی بخواهد سفیر را ترور کند چرا باید به این فرد با این همه مشکلات که سابقه زندان دارد، رجوع کند. ادعاهایی که دولت آمریکا کرده است که صدها دلار به فلان بانک در نیویورک برای این کار حواله شده است و همانطور که میدانید سالیان سال است که امکان ارسال پول از طریق سیستم بانکی از ایران به آمریکا وجود ندارد و دولت آمریکا باید پاسخگو باشد که چگونه این مقدار پول حواله شده است.
دولت آمریکا باید پاسخگو باشد که چرا این اتهام را به جمهوری اسلامی ایران زده است. در حال حاضر آمریکا در داخل با حرکتهای مردمی جدی مواجه است و سیاست خارجی این کشور نیز با شکست مواجه شده است؛ در شمال آفریقا و خاورمیانه بسیاری از حکومتها که با دولت آمریکا کار میکردند یا سرنگون شدهاند و یا در حال سرنگونی هستند در واقع هر زمانی که دولت آمریکا چه در حوزه سیاست خارجی و چه داخلی دچار مشکل میشود، سعی میکند که دشمن فرضی را عَلم کند و مردم خودش را از آن دشمن بترساند و خود را به عنوان منجی معرفی کند.
آمریکا با طرح این سناریو چه اهدافی را دنبال می کند؟
سال آینده در آمریکا انتخابات ریاستجمهوری برگزار خواهد شد، دولت آمریکا در حوزه افکار عمومی و در حوزه مالی مشکل دارد و اتفاقی که معمولا در آمریکا میافتد این است که در سال انتخابات یا سال قبل از انتخابات، سیاستمدارانی که بحث نامزدیشان مطرح است، نسبت به جمهوری اسلامی ایران موضع منفی گرفتند چرا که پولی که این سیاستمداران برای فعالیتهای انتخاباتی نیاز دارند بخش عمدهاش را صهیونیستها پرداخت میکنند و به همین دلیل نامزدهای انتخاباتی با هم مسابقه میگذارند که نظر صهیونیستها را به خودشان جلب کنند و شروع میکنند به اهانت به جمهوری اسلامی ایران و این اتفاق مجددا در حال رخ دادن است.
در نهایت دلایل متعددی وجود دارد که آمریکا میخواهد از این اتهام سود ببرد، اینکه رابطه ایران و عربستان را بدتر از چیزی که هست کند و دیگر اینکه در خود عربستان دولت این کشور با انقلاب های مردمی مواجه است و با قرار دادن یک دشمن فرضی به نام ایران برای مردم عربستان و از این طریق به حکومت عربستان کمک کند اما در کنار همه این اهداف آمریکا، در عمل هیچکس این اتهام را در دنیا باور نکرده است. وقتی به اظهارنظرها نگاه کنیم میبینیم حتی کسانی که برای دولت آمریکا کار میکنند این اتهام را باور ندارند. دولت آمریکا در نهایت برای رسیدن به اهدافی که داشته است، موفق نبوده است.
وظیفه دستگاه دیپلماسی ما در شرایط حاضر در مقابل آمریکا چیست؟
وظیفه دولت جمهوری اسلامی ایران است که بر روی این مسئله تمرکز کند. نباید ما همیشه حالت تدافعی داشته باشیم و بخواهیم جواب دهیم بلکه باید با توجه به این گاف بزرگی که دولت آمریکا در این زمینه داده است دیپلماسی ما فعالتر شود و تهاجمیتر برخورد کند و از دولت آمریکا پاسخ بخواهیم که چرا سیاست خارجی آنها اینقدر پایین آمده است که منبع سیاست خارجی این کشور فلان داستان فرد صهیونیست شده است؟ دولت آمریکا باید پاسخ دهد که چرا بحث تهدید نظامی و یا تشدید تحریمها را مطرح کرده است؟ چرا باید با اخباری که هیچ پایه و اساسی ندارد اینگونه برخورد می کند؟
پایان پیام/
نظر شما