خود را بدهکار تو می بینیم

آنها در دوره ای زیستند که هم به دلیل فضایی که در آن قرار داشتند(اول انقلاب) و هم شرایطی که در ادامه پیش آمد(جنگ تحمیلی) فضیلت های اخلاقی به اوج شکوفایی رسید و هزاران نفر را که دلیرانه از معبر خون و آتش گذشتند در دامن پاک خود پرورش دادند.

خبرگزاری شبستان- کرمان؛ طاهره بادامچی: شاید اگر امروز فرزندانشان در کنارشان بودند، وضعیت آنان به شکل دیگری بود و این همه در غربت و تنهایی به سر نمی‌بردند؛ فرزندانی که قرار بود این روزها عصای دستشان باشند اما روزگاری نه چندان دور و در حوالی همین ۳۰، ۴۰ سال پیش به خاطر من و تو و هزاران ما، رفتند تا مبادا خیلی از سرمایه‌های معنوی و وجودی‌مان دچار مخاطره شود.

 

فکر نمی‌کنم توقع زیادی باشد هرازگاهی سراغی از این مادران و پدرانی که بسیاریشان امروز در کنج خانه عزلت نشین و تنها شدند بگیریم، هر چند آنان توقعی از ما ندارند و روحشان بلندتر از آن است که به ازای جان عزیز فرزندی که تقدیم کردند چیزی بخواهند اما رسم ادب و قدردانی این است.

 

این روزها مادری در بستر بیماری افتاده که گرچه سواد خواندن و نوشتن ندارد، اما آن روزها که سرحال تر بود در لابلای خاطراتش بعد از هر دو جمله ای که بیان می کرد، چند بیت شعر می خواند. سینه اش مخزن بیش از دو هزار بیت شعری است که خود سروده است!!!

 

عذرا حمزه جواران مادر شهید «اکبر جهانشاهی» به دلیل بیماری در یکی از بیمارستان های کرمان بستری است، هر چند او را نایی برای سخن گفتن نیست اما عده ای به رسم همان ادب و قدرشناسی که گفتیم، به عیادت او می روند تا شرمسار خون شهدا نباشند.

 

شهید اکبر جهانشاهی در اول  اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۴۲، در روستای «جواران» از توابع شهرستان «بافت» متولد و ۱۳۶۱ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و آموزش‌های مقدماتی و تکمیلی را در پادگان «قدس» و «شهید بهشتی» به‌عنوان مربی رزم و تاکتیک گذراند؛ با سمت فرمانده گردان به‌ جبهه اعزام شد و سرانجام در چهارم خردادماه سال ۱۳۶۳، در اهواز بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

 

مقصد بعدی که خیلی اتفاقی و شاید هم نه چندان اتفاقی پیش می آید؛ منزل مادر شهید علی آقا شفیعی است؛ او که تنها مونس مادر پس از رحلت پدر و تنها خواهرش بود؛ در سال 1345 در کرمان به دنیا آمد و آخرین مسئولیت وی فرماندهی محورهای عملیاتی لشکر 41 ثارالله بود؛ عاقبت ۵ دی ماه سال ۶۵ جرعه ی ناب شهادت را نوشید و به خیل رستگاران پیوست؛ کتاب «مثل علی مثل فاطمه» درباره او نوشته شده است.

تنها دارایی مادر بود؛ برای همین وقتی رهسپار جبهه ها شد، مادر نیز با او بار جهاد بست و یکی از دو زن کرمانیِ پشتیبانِ جبهه ها بود. سرگذشت مفصلی دارد کار کردن و زحمت کشیدن او تا که  نهال وجودی اش، ثمری پایدار بدهد.

 

سکینه پاکزاد عباسی که پیش از این گزارش هایی درباره این مادر نمونه در خبرگزاری شبستان منتشر شده است؛ در دیدار اخیر با خبرنگاران می گوید: «اگر ۱۰ سال دیگر هم شهید تفحص کنند باز کم است؛ خرمشهر با چشمان خود دیدم که یک مدرسه با همه دانش آموزان و معلمانش در ۵ دقیقه زیر خاک رفت. 

 

مهران بودیم که علی گفت مادر همه ی ما-همرزمان- می رویم، امام هم بعد از ما می آید و دیگر قرب و عزت ها نیست؛ انگار شهیدان همه چیز را می دانستند. اما خوش به حال آنها که رفتند، اگر امروز بودند از غصه این بدحجابی ها دق می کردند.

 

 

علی مرتب خط مقدم بود؛ من هم بیشتر جاها با او رفتم، آبادان، شوش، سرپل ذهاب، قصر شیرین، کردستان، دزفول و... همه جا دنبال شان بودم حتی خط مقدم؛ کمبود امکانات داشتیم باید شب ها در سرما پتو و لباس ها را می شستیم و خشک می کردیم، گاهی صبح تا غروب گرسنه کار می کردیم اما خوشا آن دوران، اصلاً نمی فهمیدیم کار می کنیم.»

 

مادر شهید شفیعی با وجود اینهمه تنهایی و کسالت هنوز هم به صلابت همان روزها سخن می گوید. او یک بانوی انقلابی تمام عیار است؛ رصدهای دقیقی از اخبار دارد؛ از اخبار بین المللی گرفته تا مهمترین حوادث و رویدادهای داخلی.

 

احوالپرسی و دیدار از این مادر تنها -که هیچکس را در دنیا ندارد- توسط سردار سلیمانی جزو برنامه های تقریباً مشخص فرمانده سپاه قدس و نشان از اهتمام ایشان به خانواده های شهدا است.

 

همیشه برایم سئوال بود چرا دیدار و گپ و گفت با خانواده شهدا به ویژه والدین شهدا و علی الخصوص مادران، به آدم انرژی و امید و پویایی می دهد؟! با اینکه بارها این دیدارها را به لطف الهی تجربه کردم اما دیدار اخیر با مادر شهید علی آقا شفیعی، چرایی این موضوع را برایم روشن ساخت که اصالت جهاد به حرکت و تکاپا و امید است و چون خانواده های شهدا بیش از همه اقشار جامعه با موضوع جهاد مأنوس و مألوف بوده اند، ویژگی های نهفته در جهاد را بهتر از هر کسی به آدم منتقل می کنند.

 

آنها در دوره ای زیستند که هم به دلیل فضایی که در آن قرار داشتند(اول انقلاب) و هم شرایطی که در ادامه پیش آمد(جنگ تحمیلی) فضیلت های اخلاقی به اوج شکوفایی رسید و هزاران نفر چه از آنها که در خط بودند و چه آنها که وجود و زندگی شان را با خط همراه کرده بودند، ره صد ساله را یک شبه طی کردند؛ چه داوطلبانی که دلیرانه از معبر خون و آتش گذشتند تا به مقصود رسیدند و  چه زیبا فرمود امام راحل که «شهید نظر می کند به وجه الله» و مگر می توان برای این مقصد تابناک مقصودی والا جز «وجه الله» متصور بود؟!

 

"خوشا رقص مردانی از آینه
سواران میدانی از آینه

خوشا رفتن از خود، رسیدن به خویش
سفر در خیابانی از آینه "                     

(مرحوم قیصر امین پور)

 

 

 

 

کد خبر 753165

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha