خبرگزاری شبستان_رشت: جنگ هشت سالۀ عراق و ایران، که با تجاوز همسایۀ غربی به قلمرو ایران آغاز شد، در کنار خسارات فراوان مالی و آسیبهای اجتماعی، دهها هزار تن از مردم ما را به خاک و خون کشید، بمباران شهرها و روستاهای کشور، که دامنۀ آن تا پایتخت نیز کشیده شد، شمار بسیاری از مردم بی دفاع را آماج گلولههای مرگبار قرار داد و قربانیان بسیار گرفت.
در میان قربانیان جنگ تحمیلی سهم جوانان بیش از دیگران بود، جوانانی که برای صیانت از تمامیت ارضی و دفاع از مرزهای میهن، عاشقانه، به جبهههای جنگ میشتافتند و حماسهها میآفریدند.
بسیاری از این عاشقان جان در راه این آرمان مقدس گذاشتند و به افتخار شهادت و جانبازی نائل آمدند، در میان شهیدان، جانبازان و اسرای جنگ تحمیلی جوانانی از اقلیتهای قومی ـ مذهبی کشور نیز شانه به شانۀ برادران مسلمان خود در خطوط مقدم جبهههای نبرد جنگیدند و به خیل عظیم شهیدان پیوستند یا سالها در اسارت دشمن به سربردند.
وارتای سیران، آزاده و جانباز مسیحی ساکن در گیلان است که در جنگ هشت سال دفاع مقدس به رزمندگان ایرانی پیوست وعلیه رژیم بعث عراق به مبارزه پرداخت.
برای آشنایی با این جانباز دوران دوفاع مقدس گفتوگویی را انجام دادهایم که در ادامه به آن میپردازیم؛
*اقلیتها حضور پررنگی در جنگ هشت سال دفاع مقدس داشتند
وارتای سیران با بیان اینکه ساکن شهر رشت و از اقلیتهای مذهبی و مسیحی است، اظهار کرد: در زمان هشت سال دفاع مقدس اقلیتها در کنار برادران شیعه خود، رزمندگان زیادی را به جبهه اعزام کردند.
این جانباز و آزاده مسیحی افزود: خیلی دوست داشتم به جبهه بروم به همین علت وقتی به سن قانونی رسیدم اقلیت خود را به نظام وظیفه اعلام و از طریق لشکر 81 کرمانشاه به چهل دختر اعزام و دوران آموزشی را در آنجا گذراندم.
وی با بیان اینکه پس از گذراندن دوران آموزشی به سر پل ذهاب اعزام شدم و مدتی خط نگهدار آنجا بودم، گفت: یک روز صبح زود تیربارچی وقتی از نگهبانی بر میگشت بر روی مین رفت و پایش از زانو قطع شد و مرا به نامم بلند صدا میزد تا به کمکش روم.
سیران با بیان اینکه برای کمک با یکی دیگر از رزمندگان همراه شدم تا بتوانیم راحت او را برگردانیم، تصریح کرد: متاسفانه شخصی که با من همراه بود او هم زیر پایش را ندید و بر روی مین رفت و پاشنه پایش قطع گردید.
وی با بیان اینکه در آن زمان دو مجروح بر دستم مانده بود که باید به جفتشان کمک میکردم، خاطرنشان کرد: به ناچار و با صدا زدن اطرافیان چند نفر را جمع کردم تا توانستیم آن دو نفر را از زمین مین گذاری شده نجات دهیم.
این آزاده مسیحی با بیان اینکه روزهای سخت و آسان سربازی یکی پس از دیگری گذشت و تا اواخر جنگ 18 ماه از حضورم در جبهه میگذشت، اظهار کرد: یک روز صبح عراقیها ما را محاصره کردند و ما علی رغم چندین ساعت مبارزه، پس از تمام شدن مهمات به اسارت عراقیها در آمدیم.
سیران با بیان اینکه عراقیها بعد از چند ساعت ما را به نهروان اردوگاه 17 رساندند و در این مدت سختیهای زیادی را به ما تحمیل کردند، افزود: بعد از یکسال شکنجه و عذابهای روحی و روانی، ما را به بعتوبه اُردوگاه 18 بردند که در آنجا 3 نفر از ما داراي مذهب اقليت بوديم که اسیر عراقی ها شده بودیم.
وی با بیان اینکه یک افسر عراقی که از اقلیتها بود ما را نسبت به دیگران کمتر اذیت میکرد، گفت: از اینکه برادران دینیمان آن گونه شکنجه میشدند ما بسیار عذاب میکشیدیم چون دیدن عذاب اطرافیان برایمان بیشتر دردناک بود.
این رزمنده مسیحی تصریح کرد: ما سه نفر در اسارت بیشتر از شکنجه جسمی، عذاب روحی داشتیم و از اینکه هموطنانمان برای اینکه از مرز و بومشان دفاع کرده بودند شکنجه میشدند خیلی سخت بود.
سیران خاطرنشان کرد: دعای شب و روز همه ما اسرا این بود که آزاد شویم تا اینکه یک روز خبر آزادی همه ما به گوش رسید و اردوگاه پر شده بود از این خبر، اما اینقدر که از بعثیها دروغ شنیده بودیم باور کردنش برایمان سخت بود.
وی اظهار کرد: خلاصه لطف خداي بزرگ شامل همه اُسرا شد آناني كه به خداوند نزديك تر شده بودند شربت شهادت را نوشيدند به جمع شهدا پيوستند ما كه لياقت شهادت را نداشتيم به وطن خود بازگشتيم.
گفتنی است؛ ایثارگری، اسارت، جانبازی و شهادت تعداد زیادی از مسیحیان در طول جنگ تحمیلی جلوه باشکوهی از وحدت کلمه ایرانیان را در واژه هایی چون وطن و استکبارستیزی به نمایش گذاشت.
گزارش/مائده فلاحتکارضیابری
نظر شما