به گزارش خبرنگار مسجد و کانون های مساجد خبرگزاری شبستان، در اسفند ماه سال 1299 یعنى یک سال قبل از تغییر نظام سلطنتى قاجاریه به پهلوى، سید مجتبى فرزند سیدجواد میرلوحى در محله خانى آباد تهران متولد شد.
9 ساله بود که در مدرسه لباس پیشاهنگى بر تنش کردند، خیلى گریه کرد و از آن لباس، تنفر داشت ولى فایده نداشت؛ روزى او را به جهت روى خوش و چهره روشن انتخاب کردند تا در مراسمى که برپا شده بود، دسته گلى به رضاخان تقدیم نماید وقتى مراسم شروع شد گل رابه دست سید مجتبى دادند او به سمت رضاخان رفت و آنچنان گل را به سمت وى پرتاب کرد که کلاه رضاخان از سرش افتاد، غوغایى به پا شد و پیامد این اقدام بدانجا رسید که گفتند باید اعدام شود، اما با وساطت مدیر از مرگ حتمى نجات پیدا کرد.
سید مجتبى در سن 13 سالگى بود که پدرش مریض و خانه نشین شد، زیرا پدرش روحانى بود که در زمان اختناق رضاخانى و آن موقع که چادر ازسر زنان برمى داشتند و عمامه از سر روحانیون از اهانت مأمورین رضاخان در امان نماند و در همان سال هم از دنیا رفت.
ویژگیهای اخلاقی شهیدنواب
یکی از ویژگی های اخلاقی شهید نواب صفوی، جاذبه و تأثیری بود که در گفتار و رفتارش دیده می شد. وی در برخوردهای اجتماعی، همانند کیمیاگر، مس وجود آدمیان را به طلا تبدیل می کرد. قدرت بیان، حقگویی، افتادگی و یکرنگی اش، حالت خاصی داشت. او به هر چه می گفت، عمل می کرد. اگر کسی به حرفهایش گوش می داد، تحت تأثیر قرار می گرفت. در زندانها با اینکه برای نواب، زندانبان های خشن و بداخلاقی می گذاشتند، ولی رفتار، مناجات، نماز شب و ذکر مداوم او به گونه ای بود که حتی زندانبانها را نیز تحت تأثیر قرار می داد.
احترام به مسجد
شهید نواب صفوی در روزهایی که فداییان اسلام تحت تعقیب بودند، به یکی از روستاهای اطراف طالقان رفت. او در آنجا با برگزاری مراسم مذهبی و نماز جماعت، به فعالیتهای دیگری مانند کمک به نیازمندان و بهبود بهداشت محل پرداخت. روزی به ایشان می گویند در یک فرسخی اینجا دهی است که نزدیک 25 سال است کسی درِ مسجد آن را باز نکرده است و هیچکس در آن نماز نمی خواند. شهید نواب از این مسئله بسیار ناراحت می شود و برای احیای آن مسجد اقدام می کند. شهید نواب آنقدر در اصلاح امور دینی و مذهبی آن روستا می کوشد که سبب می شود مردمی که مدتها مسجد نرفته بودند، هر روز در مسجد نماز جماعت برپا کنند و به مسائل دینی و مذهبی دلبستگی خاصی بیابند.
نماز نواب
بالاترین هدف شهید نواب صفوی، پیروی از دستور خداوند و حرکت در مسیر بندگی بود. راز و نیازهای او با خداوند، حال خاصی داشت. او هنگامی که به نماز می ایستاد، به سرعت اشک از چشمانش جاری می شد و از این عالم پرواز می کرد. نماز او در حقیقت، سفر به دنیای دیگر بود. کار و تلاش و فعالیتهای خسته کننده، هرگز او را از راز و نیاز و نیایش نیمه شب باز نمی داشت. نواب صفوی از جمله راهیان شب و قهرمانان روز در میدان کارزار بود. او خود می گفت: «به خدا سوگند، هر وقت صدای «اللّه اکبر» مؤذن به گوشم می رسد، احساس می کنم دنیا در چشمانم رنگ می بازد و بیارزش می شود و دیگر جز قدرت و عظمت خداوند چیزی را حس نمیکنم».
رعایت شئون اجتماعی
شهید نواب صفوی، در هر مجلسی که وارد می شد لابه لای جمعیت می نشست و توقع نداشت در جای مخصوصی بنشیند. در کوچه و بازار به تمام کسانی که برخورد می کرد، سلام می کرد و تا وقتی که آن فرد خداحافظی نمیکرد، او نیز مؤدب می ایستاد.
عشق به روحانیت
علاقه و انس شهید نواب صفوی به اسلام و روحانیت به حدّی بود که با وجود زمینه های تحصیلی در علوم جدید، هرگز تحصیلات او در دوران ابتدایی و متوسطه او را بی نیاز از فراگیری علوم دینی نکرد و از عشق او به روحانیت نکاست. لذا بعد از گرفتن دیپلم راهی نجف اشرف می شود و جان پاکش را از معارف اسلامی سیراب می کند. ایشان همواره آرزو داشت که لباس مقدّس روحانیت بپوشد و به این سبب در روزهای اخیر زندگی که لباسش را گرفته بودند، بسیار رنج می برد و در آخرین ساعات حیات و نزدیک شهادت خواستهای جز همان لباس روحانیت نداشت و سرانجام در لباس روحانیت شربت گوارای شهادت نوشید. و به همراه یارانش شهید شد.
نظر شما