به گزارش خبرگزاری شبستان، ادبیات داستانی ایران در سال جاری رجعتی تازه به داستان کوتاه داشته است. گونهای از هنر داستاننویسی که به باور بسیاری از فعالان ادبیات نه تنها نسل نو نویسندگان ایران در آن حرفهای بسیاری برای گفتن دارند که میتوان ایران و کوتاهنویسانش را از صاحب سبکان این شیوه نوشتن به شمار آورد.
انتشارات کتاب نیستان در سال جاری مجموعههای متنوعی از داستانهای کوتاه از نویسندگان جوان را منتشر کرده است که هر کدام در سبک و سیاقی منحصر به فرد با مخاطب خود روبرو شدهاند. کتاب «اینجا، زیر درخت انجیر هر شب مهمانی است» نیز در زمره همین آثار است. مجموعهای از هشت داستان کوتاه غزال امیری از نویسندگان جوان این روزهای کشور.
رویکرد امیری در این مجموعه داستان؛ رویکردی درونگرایانه و حسی است. او در داستانهایش سعی کرده است تا به کشفی درونی از خود، انسانهای پیرامونش و رابطه میان آنها دست پیدا کند و آن را در قالب داستان بیان کند.
داستان نخست از این مجموعه با عنوان «چهل و چهار کوچه مشایخ» با همین رویکرد نوشته شده است. از دل یک روایت داستانی از زبان یک دختر که با نگاهی به زندگی و مرگ خواهرش و نوع نگاه اجتماعی به آنها روایت میشود؛ بیان بکر و به شدت داستانی و در عینحال بدور از سانتیمانتالیسم رایج در این نوع از سوژهها.
در داستان دوم با عنوان “نام اصلی اش سیاوش بود” نویسنده به رابطه ای انسانی می پردازد که بین چند نفر در یک سفر شکل می گیرد که بعد از آشنایی عمیق، سپس هر کدام مسیرهای مختلفی را در پیش گرفته و از هم دور می شوند. رابطه ای که با عشق، و شکست در عشق برای یکی از اعضای گروه برای همیشه تمام، و تبدیل به خاطره می شود.
«رزی و درخت انجیر»روایتی ساختار شکنانه از پسر جوانی است که شاهد و ناظر دنیایی غیر از آنچه دیگران می بینند است، او با گشودن دریچه ای در چشم دیگران وارد دنیای مرموز گونه و اسرارآمیزی می شود که فقط خودش و رزی آن را می فهمند و می بینند.
«طعم میخک» با زاویه ی دید نمایشی برداشتی است آزاد از ارتباط یک زوج و گذشته شان که با شنیدن دسته ای از موسیقی هایی که معنی مشخصی در این روایت دارند و با سیگارهای پشت سر هم که در یک شهر تاریک و در یک فضای بسته دود می شوند، مخاطب را به لحظه های خاصی از ذهنیت و رفتار آن ها در زندگی شان سوق می دهد.
«جزمین» با تکنیک روایت نامه ای و زاویه ی دید اول شخص نوشته شده است و از ابتدا با ضرباهنگی جدی مخاطب را به قعر داستان پرتعلیقی که برایش تدارک دیده است پرتاب می کند، داستانی درباره ی دو زن که در طی زندگی و دوستی خود از کودکی تا جوانی با مسایل و مفاهیمی بزرگ تر از خود همیشه برخورد داشتند و بالاخره موضوع مهمی مثل “مهاجرت” برای همیشه بین آن ها فاصله می اندازد. در کرگدن، به شکلی دیگر نویسنده مسایل مورد درگیری نسلی از جامعه را تا جوانی و بعد اجبار برای انتخاب مسیرهای جدید برای ادامه ی زندگی نشان می دهد.
داستانهای «آبی بنفش» و «بهشت بدون لکسوس» در این مجموعه نیز آثار پر پرسوناژ و بیانکننده نوعی خاص از رابطه خانوادگی و دوستانه میان چند زن و مرد است.
این مجموعه داستان های کوتاه، اگر چه هر کدام داستان مستقلی را تعریف می کنند، اما خواننده در ادامه و به خصوص در انتهای کتاب می تواند ارتباط بین اغلب شخصیت های داستان را دریابد و به مثل این می ماند که داستان بلندی را به انتها رسانده است، در آخرین داستان این مجموعه “بهشت، بدون لکسوس” نویسنده با طرح گفتگو بین چند کودک، آشکارا دست به پایان ماجراهای کتاب می زند.
نظر شما