به گزارش خبرگزاری شبستان، در پشت جلد این اثر آمده است: «اینم شد زندگی» مجموعهای داستانی از عزیز نسین است. تصویری که او در آثارش ارائه میدهد تصویری به غایت خندهآور اما تکان دهنده است. طنز تلخ سیاسی که او به استادی به کار میگیرید تا معایب اجتماعی را برملا کرده و با نقدآنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او نقاد بیرحم اما شیرین سخن اجتماع ترکیه است. البته او همه تقصیرات را به گردن سیستم و حکومت نمیاندازد و با نقد خرافات، گژبینی و کماندیشی میکوشد توازن ایجاد کند تا راه برون رفت از مشکلات را بیشتر عرضه نماید...»
در بخشی از این اثر می می خوانیم: «تمام مادرها خوبند، اما تو از همهیشان بهتری. در سیزده سالگی عروسی کردی، در پانزده سالگی مرا به دنیا آوردی، در 26 سالگی مزه زندگی را نچشیده مردی….. همیشه به یاد توام، افسوس که یک عکس هم از تو ندارم، آخر فکر میکردی عکس گرفتن گناه است! نه سینما رفتی نه تئاتر رفتی! برق و گاز و تختخواب را در خواب هم ندیدی. برای شنا به دریا نرفتی و قسمتهای قلمبه بدنت را به نامحرم نشان ندادی. سواد خواندن و نوشتن هم نداشتی، بالاخره از زندگیت خیری ندیدی و در 26 سالگی زندگی نکرده مردی…. بعد از این دیگرمادرها زندگی نکرده نمیمیرند… اینطور بوده اما اینطور نمیماند…
من و شیاطین!
خیلیها از من میپرسند:
«تو چطور تندتند مینویسی؟» میگویند: «روی دوش هنرمندان و نویسندگان جن و پریهای مخصوصی هست که به اونا فرمان میدن….!»
«اینوبگو…. اینونقاشی کن… اینو بساز و…» وقتی اسم این جن و پریها را میشنوم به فکر میافتم که آنها چه شکلی هستند؟
نصف بدنشان دختر و نصف بدنشان ماهیاست؟ و یا وقتی اسم دختر دریا را میشنوم در نظرم مجسم میکنم که نصف بدنش دختر ونصف بدنش پرندهاست. اما من جن افسونگر به آن صورت ندارم و روی دوشم هم کسی سوار نیست که مثل پریهای هنرمندان نصفش دختر باشد و نصفش پرنده باشه!…
جن و پریهای من یک دهمشان آدم و بقیهیشان جانورند…. به جای دوشم، روی پشتم، سوار شدهاند! بدمصب آنقدر سنگین است که کمر من زیر این بار خم شده. جن و پریهای من تعدادشان یکی دو تا هم نیست خیلی زیادند. اگر دوتاشون از پشتم پایین بیاند سه تا فوراً سوار میشوند پریهای من زیبایی بیحدی دارند. اما جنهای من تا دلتان بخواهد زشتند. پریها مرا نوازش میکنند ولی جنهای من آزارم میدهند. مرا گاز میگیرند… فحش میدهند!…
پریهای افسونگر روی دوش هنرمندان سوار میشوند و آنها را افسون میکنند. ولی مال من بدبخت فقط دستور میدهند و زور می گویند:
«بنویس! یا الله بنویس! چرا ساکتی؟ حق نداری بخوابی یا الله بلند شو. تو حق نداری مریض هم بشی! باید شب و روز بنویسی…. پاشو یا الله معطل نکن.» افسونگران جن و جادوی من تا دلتان بخواهد زیادند. طلبکارهایم! صاحبخانهام! قصاب سرکوچهی ما… الحمدالله تمامی ندارند! ننویسم چکار کنم؟
من بیچاره حق مریض شدن هم ندارم. اگر من قانونگذار بودم به قوانین مملکت یک چنین مادهای اضافه میکردم:
مریض شدن حقی است که تمام آدمها باید از آن استفاده کنند! این یک حق اجتماعی است به آدمهای خوشبختی که وقتی مریض میشوند، میتوانند استراحت کنند و بخوابند حسادت میکنم. آخه من در مدت نیم قرن عمرم یک دفعه هم حق نداشتم مریض بشوم! چون جن و پریهای من نمیگذارند، هی نق میزنند:
«بنویس! یا الله زودتر….»
«چشم مینویسم…»
صبحها وقتی از خواب بیدار میشوم گلها و چمنها را میبینم آرزو میکنم روی چمنها راه بروم تا خستگی به پنجاه سال عمرم از تنم بیرون بیاید ولی تا میخواهم این آرزویم را عملی کنم سروکلهی بد مصبها پیدا میشود:
«چرا معطلی بنویس!»
یک روز یکی به من گفت:
تو چطور این همه چیز مینویسی؟
چنان عصبانی شدم که میخواستم بزنم کلهاش را داغون کنم. ولی جلوی خودم را گرفتم و جواب دادم:
تو خیال میکنی خوشم میآید کاغذ سیاه کنم؟! مجبورم بنویسم. دستم تنگ است. عائلهام زیاد است اگر ننویسم چه خاکی به سرم بریزم؟ شغل و حرفهی دیگری بلند نیستم. مجبور میشوم این اراجیف را سرهم کنم و به خورد مردم بدهم!….
گفت:
– این همه مطلب را از کجا گیرمیآری؟
– از بس که صبح تا عصر توی مردم وول میخورم و با اشخاص مختلف روبرو میشم. فروشنده، چوپان، حسابدار، نقاشی، عکاس، نویسنده، بقال، زندانی این هم خودش شغلیه ، بیکار (این کار از همهاش سختتر و پر مسئولیتتره)، واکسی و ….. روزی صد تا سوژه پیدا میکنم بالاخره مینویسم و مجبورم برای یه لقمه نون شب و روز بنویسم. چی میشه کرد توی اینهمه کار و کاسبی خدا این نون رو توی دامن من گذاشته و به جای این همه جن و پریهای خوب خدا جن و پریهای بد جنسی را مأمور من کرده که پدرم رو درمیآرن! و زیر بار زندگی منو له و لورده میکنن!...»
«اینم شد زندگی» از مجموعه آثار عزیز نسین با ترجمه «رضا همراه» راموسسه نشر نگاه چاپ کرده است.
نظر شما