دلایل و عواقب ابتلای سبک زندگی به ویروس ریا

گفته می شود موش برای درامان ماندن خود دو حفره برای خانه خود تعبیه می کند تا در هنگام خطر و در حالی که دشمن وی از حفره ای برای شکار وی وارد می شود او بتواند از حفره دیگر بگریزد و در لغت به این حفره نافقاء گفته می شود انسان دورو هم کارش شبیه موش است.

خبرگزاری شبستان، گروه اندیشه: نفاق چنان که معنایش روشن است به معنای دورویی است به این معنا که آن چه فرد از خود بروز می دهد خلاف آن چیزی است که در درون وی می گذرد.

گفته می شود که موش برای درامان ماندن خود دو حفره برای خانه خود تعبیه می کند تا در هنگام خطر و در حالی که دشمن وی از حفره ای برای شکار وی وارد می شود او بتواند از حفره دیگر بگریزد و در لغت به این حفره نافقاء گفته می شود انسان دورو هم کارش شبیه این کار موش هست برای همین به این کار وی نفاق گفته می شود و چنین شخصی را منافق نامیده اند.

اما دورویی و نفاق در عرصه های مختلف می تواند خود را نشان دهد. گاهی در عرصه عقیده است به این معنا که کسی در باطن کافر و مشرک باشد ولی در ظاهر خود را مومن جلوه دهد.

گاهی در عرصه عمل است بدین معنا که در ظاهر و بین مردم به کارهای نیک می پردازد ولی در خفا و پنهان، طور دیگری رفتار می کند به ظاهر خود را امین جلوه می دهد ولی در باطن خیانت می کند درظاهر خود را اهل عبادت و تقوا و صلاح جلوه می دهد ولی در واقع چنین نیست.

در روایتی از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: «قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ما زاد خشوع الجسد علی ما فی القلب فهو عندنا نفاق؛ رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: فزونی خشوع اعضاء و جوارح بر آنچه در قلب است، نزد ما نفاق است».

و نیز از ایشان نقل شده است که فرمودند: «قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ثلاث خصال من کنّ فیه کان منافقا و ان صام و صلّی و زعم انّه مسلم من اذا ائتمن خان و اذا حدث کذب و اذا وعد اخلف؛ رسول خداصلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: سه خصلت است که در هر کس که باشد منافق است. اگر چه روزه بدارد و نماز گزارد؛ کسی که هر گاه امانت به او سپرده شود، خیانت کند و هرگاه تکلم کند، دروغ گوید و هرگاه وعده کند، وفا ننماید.»

نفاق در عمل ممکن است در اعمال عبادی و شرعی باشد همچون نماز و روزه و. .. و یا در اعمال اخلاقی باشد همچون زهد نمایی و. .. و یا در عرصه سیاست و. ..

اما در عرصه اخلاق به معنای ملکات اخلاقی، نمی توان نفاق را تصور کرد. چون ملکات اخلاقی امری درونی است و واجد چنین ملکاتی بودن را نه می توان مخفی کرد و نه آشکار. و نفاق تنها در عرصه عمل ظاهر می شود؛ حال عمل اخلاقی باشد که ظهور و بروز ملکات است و یا غیر آن.

در این جا این سوال پیش می آید که اگر کسی در باطن مومن باشد ولی در ظاهر ایمان خود را برای حفظ جان کتمان کند، آیا چنین فردی هم منافق است؟ چون درهر صورت در ظاهر خود را طوری نشان می دهد که در باطن نیست.

برای پاسخ به این سوال نیازمند توضیح بیشتر هستیم. به طور کلی هیچ کافری به خودی خود انگیزه ای ندارد تا خود را مومن نشان دهد و یا مومنی خود را کافر جلوه دهد. مگر اینکه عواملی در این میان باشند که به وی این انگیزه را بدهند که خود را خلاف آن چیزی نشان دهد که هست.

مثلا اگر مومنی در بین کفار زندگی می کند و این ترس وجود دارد که اگر ایمان خود را ابراز کند جانش به خطر می افتد. در این جا وی می تواند و باید برای حفظ جان خود تقیه کند کما اینکه در داستان موسی و فرعون، قرآن به مومن آل فرعون اشاره می کند که برای حفظ جان خود، ایمان خود را کتمان می کرده است.

این مساله در مورد کفار هم صادق است. اگر کافری جان خود را در خطر ببیند، برای حفظ جان خود، اظهار اسلام و ایمان می کند. اما چرا به چنین کافری، منافق گفته می شود ولی به مومنی که تقیه می کند منافق گفته نمی شود؟ پاسخ این است که شرایط برای مومن و کافر متفاوت است. به این معنا که کافر در صورتی که ایمان نیاورد، و با مسلمانان در مقام جنگ بر نیاید حقوق وی در جامعه اسلامی محترم است و کسی حق تعرض به وی ندارد پس نیازی به تقیه ندارد و اگر اظهار ایمان و اسلام کرد، هدف وی حفظ جان نیست بلکه با اهداف دیگری از جمله خیانت و طمع در مال و قدرت که از عوامل نفاق هستند، چنین وانمود می کند. برای همین به وی منافق گفته می شود. اما مومن تنها و تنها برای حفظ جان خود و در امان ماندن از آزار و اذیت ها و نه به قدص خیانت، حق تقیه دارد. طبیعی است که برای حفظ جان، وی مجاز به تقیه است و خشونت از عواملی است که می تواند منجر به این مساله گردد.

در هر صورت در عرصه سیاسی، وجود منافقان ( کفار مسلمان نما) خطری بزرگ برای جامعه اسلامی تلقی می شود و جامعه باید همواره مراقب این عناصر باشد. کما اینکه وجود نفاق در دل که موجب اعمال ریاکارانه می گردد، خطری بزرگ و آفت برای ایمان است که هر مسلمانی برای نجات ایمان خود و رسیدن به اخلاص، باید خود را از این رذیله پاک کند. برای پاک شدن از این رذیله نیازمند شناخت عوامل آن هستیم.اما علل و منشا نفاق چه می تواند باشد؟

در عرصه سیاست و اجتماع و نفاق سیاسی و اعتقادی آن چه موجب نفاق است خیانت و ترس است. چون آن گاه که دشمنان از آن رو که توانایی رویارویی با اهل ایمان را ندارند و از فرجام آن می هراسند، لباس دینداری درمی پوشند و کفر خویش را پنهان می سازند و موذیانه و پنهانکارانه به مبارزه خویش تداوم می بخشند.

اما در عرصه عمل و بین خود مسلمانان عوامل مختلفی در نفاق و اعمال ریاکارانه می توانند دخیل باشند. پیامبر اکرم(ص) در روایتی حب مال و شرف و برتری در بین مردم را موجب روییدن نفاق در قلب می دانند و می فرمایند:  حُبُّ المالِ والشَّرَفِ ینْبُا نِالنِّفاقَ فِی القَلْبِ کما ینْبُتُ الماءُ البَقْلَ؛ نبی اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم می فرماید: حبّ مال و حب برتری، نفاق می رویانند همچنان که آب گیاه را می رویاند.

در جای دیگر احساس حقارت و زبونی از عوامل منجر به نفاق بر شمرده شده است. در روایتی از امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) آمده است: «نفاق آدمی از ذلّتی است که در خویش می یابد» همچنین آن جایی که کشمکش های فکری و چالش های سیاسی و جناحی بالا می گیرند و به درازا می کشند، گروه های درگیر را می فرسایند و وا می دارند تا در خویش خزند و چهره خود را پنهان سازند؛ چنان که امام علی (علیه السلام) می فرماید: «از کشمکش و دشمنی بپرهیزید که قلب برادران را بر یکدیگر تیره می سازد و دورویی می آفریند».

امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) در حدیث مفصّلی، علل نفاق را بر می شمارد و می فرماید: «نفاق بر چهار پایه استوار است: هوس و سهل انگاری و خشم و طمع. هوس را چهار شعبه است: ستم و تجاوز و شهوت و سرکشی.... سهل انگاری را نیز چهار شعبه است: غفلت و غرور به رحمت الهی و آرزو و ترس و.... خشم را نیز چهار شعبه است: تکبّر و تفاخر و غرور و تعصب.

طمع را نیز چهار شعبه است: شادمانی، سرمستی، خیره سری و فزون خواهی».

نتایج نفاق نیز مختلف می تواند باشد.

پیامبر اکرم (ص) در روایتی در مورد منافق چنین می فرماید: «بدرستی که منافق نهی می کند و نهی نمی پذیرد و امر می کند به آنچه خود انجام نمی دهد و وقتی به نماز می ایستد التفات و توجهش به غیر خداست و هنگامی که به رکوع میرود چون چهارپایان فرود می شود یعنی از رکوع چیزی درک نمی کند، شام می کند و همّش خوراک است با این که روزه نبوده و صبح می کند و همّش خواب است با این که شب بیدار نبوده اگر با تو سخن گوید، دروغ می گوید و اگر به او امانت بسپاری، خیانت کند و اگر از او غایب شوی، غیبت تو را مینماید و اگر با او وعده کنی، خلف وعده می کند» امام صادق(ع) در روایتی خیانت را راس نفاق بر می شمارند و می فرمایند: قَالَ علیه السلام: الْخِیانَةُ رَأْسُ النِّفَاقِ؛ خیانت، اوج بی ایمانی و نفاق است. (مستدرک الوسائل، ج14، ص14(

امام صادق(ع) در روایتی، فحش و ناسزاگویی و زبان درازی را از نتایج نفاق می دانند و می فرمایند: إِنَّ الْفُحْشَ وَ الْبَذَاءَ والسَّلَاطَةَ مِنَ النِّفَاقِ؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: فحش و ناسزا و زبان درازی (ادب را در سخن، رعایت نکردن) از نفاق است.» (کافی، ج2، ص325)

همچنین در روایت دیگری قساوت قلب و خشکیدن اشک چشم و اصرار بر گناه و حریص بودن بر دنیا را از نشانه های وجود نفاق می دانند و می فرمایند: الْمُفِیدُ فِی الْإِخْتِصَاصِ، عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ رُوِی أَنَّ لِلْمُنَافِقِ أَرْبَعاً مِنْ عَلَامَاتِ النِّفَاقِ قَسَاوَةَ الْقَلْبِ وَ جُمُودَ الْعَینِ وَ الْإِصْرَارَ عَلَی الذَّنْبِ و الْحِرْصَ عَلَی الدُّنْیا؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: چهار چیز از نشانه های نفاق است:

  1. ۱سنگدل بودن
  2. ۲نگریستن از ترس خدا
  3. ۳گناه پی درپی بدون توبه واقعی
  4. ۴طمع بر دنیا(مستدرک الوسائل، ج11، ص367(

همچنین بنابر پاره ای روایات، دروغگویی به نفاق می انجامد و رفته رفته آدمی را از ایمان جدا می سازد؛ چنان که امام علی (علیه السلام) می فرماید: «دروغگویی به نفاق می رسد».

پیامبراکرم(ص) در روایتی ذکر و یاد خداوند را موجب دور شدن از نفاق دانسته و می فرمایند: «کسی که زیاد ذاکر و به یاد خداوند عزوجل باشد، خداوند او را دوست می دارد و از نفاق و آتش جهنم دور می شود. (کافی، ج2، ص499(

همچنین رعایت برخی آداب را سبب دوری از نفاق می دانند مثلا نماز شب اول ماه رجب را و می فرمایند: کسی که شب اول رجب سی رکعت نماز بخواند در هر رکعت یک حمد و سه بار سوره کافرون و سه بار سوره توحید بخواند، خداوند گناهانش را می آمرزد و از نفاق دور می شود.» (وسائل الشیعه، ج7، ص91) و یا امام صادق ع می فرمایند: « وقتی در حمام لباست را از تن بیرون می آوری بگو: خدایا مرا از نفاق دور کن و بر ایمان، ثابت دار.» (من لایحضره الفقیه، ج:1، ص:112)

*برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی حوزه

 

کد خبر 743949

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha