خبرگزاری شبستان - خراسان جنوبی؛ نامش«عزیز» است، هفت سال سن دارد و در روستای مرزی و دور افتاده «ذکری» شهرستان درمیان خراسان جنوبی زندگی می کند، از اولین کسانی بود که تصاویرش به همراه «عثمان» در فضای مجازی منتشر شد و گروه هلال احمر و دکتر عمادی را به منطقه محروم و مرزی ذکری کشاند. با نگاهی به تصویر منتشر شده از عزیز در روزهای قبل آغاز درمان، زخمهای شدید و بریدگی لب او، ذهنها را به سمت بیماری پوستی سوق می دهد اما حالا با حضور به موقع پزشک جهادی و خیّر گروه هلال احمر موضوع تغییر کرده است.
سوم خرداد امسال بود که دکتر عمادی به همراه گروه هلال احمر، پس از دیدن عکس زخم صورت دو کودک در روستایی دور افتاده خراسان جنوبی در فضای مجازی، خودش را به ذکری رساند تا موضوع را بررسی کند. بیش از 30 کودک و نوجوان روستای «ذکری» و تعداد زیادی هم از کودکان روستای «گل نی» درگیر زخم صورت و لب بودند، دکتر در معاینه اولیه بچهها تشخیص می دهد که این زخم های صورت بیماری خاصی نیست بلکه نشات گرفته از گرد و خاک منطقه و آفتاب سوزان است، او کرم ضد آفتاب و کلاه نقاب دار را برای بچه ها تجویز میکند و خود برای اینکه نشان دهد بیماری واگیر نیست، صورت بچه ها را کرم می زند.
حالا چهار ماه از اولین حضور دکتر عمادی، متخصص پوست در روستای ذکری میگذرد، او برای سومین بار است که با بسته ای دارویی به سراغ بچه های روستاهای ذکری و گل نی شهرستان درمیان خراسان جنوبی امده است تا روند درمانی 30 نفر از بچه های این دو روستا که گرفتار بیماری پوستی ناشی از آفتاب سوختگی بودند را پیگیری کند. به همراه کاروان هلال احمر شهرستان درمیان و دکتر عمادی، ابتدا به روستای ذکری که تعداد بچههای روستا بیشتر است، می رویم، روستایی در فاصله 50 کیلومتری شهر اسدیه و در نزدیکی مرز افغانستان که افتاب سوزان تابستان و سرمای خشک و سوزنده زمستان به همراه طوفان های شن موسمی، صورت نازک بچه های روستایی را هدف قرار داده است.
بخش زیادی از مسیر روستا از راه آسفالته برخوردار است و تنها 10 کیلومتری را باید خاکی برویم تا به «ذکری» برسیم، روستاهای این منطقه خیلی به هم نزدیک هستند و فاصله بین روستاها تقریبا 15 کیلومتر است. ذکری روستایی کوهستانی است که در گذشته به دلیل رونق کشاورزی و دامداری زبانزد بوده است اما در حال حاضر خشکسالی نه تنها کشاورزی را به تعطیل کرده بلکه آب شرب و استحمام اهالی هم از طریق تانکر و از شهر تامین میشود.
سیلی خورشید بر صورت کودکان ذکری!
ساعت تقریبا 8 صبح است که وارد بر ذکری میشویم، بعد از استقبال خوب و احوالپرسی گرم، دکتر عمادی سراغ «عثمان و عزیز» را می گیرد، همان کودکانی که شکاف لب و زخم روی صورت آنها پنج ماه قبل در فضای مجازی منتشر شد، عزیز و عثمان در بین دیگر بچهها هستند اما این بار آنقدر درمان روی آنها تاثیر گذاشته که معلوم نمیشود این همان کودک قبل است.
بچه ها با انگشت اشاره عزیز را نشانه می روند، دکتر نگاهی می اندازد بر لب های پرخنده عزیز و بعد هم او را در بغل می گیرد و نوازش می کند، او به کمک آقای قاسمی، مدیر مدرسه ابتدایی روستا، بچه ها را جلوی مدرسه به صف و کار خود را ابتدا با آموزش آغاز می کند. دکتر از بچه ها می خواهد که یکی یکی نحوه کرم زدن به صورت و کلاه گذاشتن برای جلوگیری از آفتاب سوختی را توضیح دهند، بیشتر بچه های اینجا فامیلشان قاسمی است، سعید دانش آموز کلاس پنجمی که ابتدا جلو می آید و توضیح می دهد؛ «آقا اجازه ابتدا صورت مان را کرم می زنیم و بعد کلاه را روی سرمان میگذاریم...» سعید در حال توضیح دادن است که دکتر با دست کلاه را روی سر عزیز می میگذارد و میگوید: «بچهها دقت داشته باشید که حتما کلاه را طوری روی صورت بگذارید که نقاب آن جلوی تابش مستقیم نور را بگیرد.»
بقیه بچه ها جلو می آید و دکتر می خواهد که توضیح دهند؛ خوب رامین شما به ما بگو چطور باید از کلاه استفاده کنیم؟ رامین برای بچه ها صحبت کن؟ رامین حرفی نمی زد و به نظر می رسد خجالت می کشد. احمد پیش می آید و توضیح می دهد؛ اول قبل از اینکه از خانه بیرون بیاییم صورت مان را کرم می زنیم و بعد طوری کلاه را می گذاریم که تمام صورت سایه بیفتد. دکتر عمادی؛ «آفرین آقا رامین! گفتیم که چه زمانی نباید از منزل بیرون آمد؟ رامین دستش را بلند می کند و می گوید: موقع ظهر که آفتاب زیاد است.»
بچهها هر کدام که پیش میآیند و توضیح میدهند، با یک هدیه تشویق میشوند، نوبت به عثمان میرسد، او حالا تمام آنچه بچه ها بیان کردند را یاد دارد و ماه ها است که برای درمان خود آن را بکار گرفته است، پس از اتمام آموزش، دکتر عمادی معاینه را شروع می کند و بچه ها به همراه مادر خود به نوبت می ایستند، کرم ضد آفتاب، وازلین و کلاه دریافت می کنند.
دکتر عمادی میگوید: «این بچه ها لبشان روز اول که به این روستا آمدیم، اصلا خوب نبود، به خصوص عزیز و عثمان، آنقدر زخم صورت این دو پسر عمیق شده بود که احتمال کوچک شدن لب وجود داشت، اما الان خوشبختانه می بینم که عثمان لبش کاملا خوب شده و عزیز هم بهتر شده است.
ابتدا که آمدم بیشتر بچه ها همین مشکل را داشتند اما پنج شش نفری از جمله عزیز، عثمان، بهزاد و چند نفر دیگه صورتشان خیلی آسیب دیده بود که حالا خیلی خوب شده است به خصوص عزیز که الان خیلی خوب شده و این بهبودی مرا هم خوشحال میکند؛ اما بهزاد چون داروهایش را خوب استفاده نکرده زیاد تغییری نکرده است.»
برق شادی در نگاه عثمان و عزیز!
از خوشحالی و چهره خندان بچه ها معلوم است که از وضعیت جسمی خود حالا راضی هستند، مرتضی قاسمی، دانش آموزکلاس پنجم در کنارم می نشیند. آثار سوختی بر روی صورت او طوری دیگر است، دلیل را می پرسم که محمد سعید پاسخ می دهد؛ «آقا اجازه! تو آتیش سوخته است! مامان من اونو در آورده». به نظر می رسد که این اتفاق حدود چند سال قبل بوده است. او می گوید: « هلال احمر به ما کرم ضد آفتاب و کلاه نمدی دادند، البته اسباب بازی هم برای ما آوردند.»
آرمان قاسمی یکی دیگر از بچه های روستا که آرزو دارد در آینده معلم شود. به نظر می رسد چهره او خیلی مورد خشم آفتاب قرار نگرفته است، پیش می آید و صورتش را به ما نشان می دهد؛ « ببینید صورت من زخم نشده! چون در آفتاب نرفتم؛ اما عثمان و سبحان و بچههای دیگر زیاد در آفتاب بازی می کنند و صورت شان سوخته، ضمن اینکه من هر روز کرم می زنم و صورتم بهتر است.»
بچه ها از گرد و خاک تابستان هم گلایه دارند، آنها می خواهند که پارک سرپوشیده و یا خانه بازی داشته باشند. چه بازی بیشتر می کنید؟ «فعلا بازی نداریم اما یک خیر می خواهد در روستا پارک درست کند که ما بازی کنیم.»
روستاهای این منطقه نسبت به قبل از انقلاب پشرفت های چشمگیر و غیر قابل مقایسه ای داشته است، قبل از انقلاب مردم این منطقه هیچ امکاناتی نداشتند، اما در حال حاضر نه از خدماتی مانند برق، تلفن، آنتن دهی تلویزیون، راه آسفالته تا حدود زیادی برخوردارند، اما یکی از مشکلات مهم برخی روستاها مانند ذکری آب لوله کشی است که آن هم به همت دهیار و مسئولان روستا و البته کمک دکتر عمادی در حال انجام است.
پدر عزیز بعد از اتمام کار دکتر ما را مهمان منزل خود می کند، دو اتاق 6 متری که به وسیله یک دالان به هم وصل شدند، اینجا خبری از آشپزخانه و سرویس داخل منزل نیست، خودش می گوید شش سال قبل ساخته است، او از مشکلات زندگی خود و اهالی روستا برای دکتر عمادی می گوید؛ مردم این روستا حمام ندارند، چون آب لوله کشی نداریم، قبلا که خشکسالی نبود دامداری داشتیم اما الان که برای کار به تهران و بیرجند میرویم و چند ماهی کار میکنیم بعد باز بر میگردیم پیش خانواده و مجدد این کار تکرار میشود.
این خانه ها با توجه به ضخامت دیوارها باید زمستان گرم باشند؟ بله زمستان خیلی گرم و تابستان سرد است، پهنای هر دیوار تقریبا به 50 سانتی متر می رسد که از خشت و گل ساخته شدند و گنبدی است. زمین اینجا موریانه دارد که دیوارها را سوراخ و گچ را خراب میکنند.
لوله گاز زودتر از آب به ذکری رسید!
یکی از مشکلات اساسی مردم این روستا نبود حمام و سرویس بهداشتی عمومی است که به نظر می رسد با انتقال گاز و آب لوله کشی به روستا این مشکل مرتفع شود، پدر عزیز می گوید: «اینجا حمام نداریم، یه حمام عمومی است که خوب نیست نه دوش دارد و نه آبگرمکن! زمستان هم که واقعا سرد است و نمی شود حمام کرد، خیلی هم تمیز نیست.»
بنیاد مسکن انقلاب اسلامی به کمک چند نقر از خیرین برای ساخت منزل مسکونی برای اهالی روستا دست به کار شده و خانه های 20 متری برای افراد دو نفره و 32 متری برای دو نفر به بالا می سازد، منازلی که مستحکم به نظر می رسد و برای اهالی رایگان است. مردم ذکری و روستاهای اطراف با وجود فاصله زیاد با مرکز شهرستان و نزدیکی به مرز اما به زودی از گاز طبیعی برخوردار خواهند شد، این را از انشعاب های گاز که در انتهای هر کوچه قرار گرفته است به خوبی نمایان است.
«عبدالحکیم رامگو» دهیار روستای ذکری که از صبح همراه دکتر در روستا حضور دارد، خبرهای خوشی را از پروژه های آینده نزدیک روستا می دهد و می گوید: «این روستا هنوز لوله کشی نشده و قرار است انجام شود، خانه ها را بنیاد می سازد با مشارکت ادارات استان و چون بیشتر مردم این روستا تحت پوشش کمیته امداد امام(ره) و سازمان بهزیستی هستند مصالح را بنیاد می دهد و رایگان است.
ساخت مسکن رایگان برای مرزنشینان!
متراژ خانواده های یک و دو نفره 20 متر و سه نفره به بالا 32 متری است. در روستاهای جلاران و گل نی هم می سازند، مردم راضی هستند اما سرویس بهداشتی و حمام پیش بینی نشده که در برنامه است و ان شاء الله انجام دهند، گازرسانی که انجام شده و آبرسانی و جاده آسفالت هم انجام خواهد شد. جاده نقشه برداری شده است.»
اهالی ذکری با مهمان نوازی خاص خود تاکید بر ماندن برای نهار دارند، اما فرصت نیست و باید به سراغ کودکان روستای «گل نی» برویم، ساعت تقریبا یک ربع مانده به یک عصر که به سمت گل نی حرکت می کنیم، از اینجا تا گل نی حدود 20 دقیقه ای باید در جاده خاکی برویم، اهالی می گویند در سالهای 75 تا 82 که افغان ها به دلیل جنگ در افغانستان حضور داشتند، گاها پیش می آمد که اگر از کسی طلب می داشتند، یک نفر از اهالی را با خود می بردند تا طلب آنها پرداخت شود، شبها خیلی جرات نمی کردیم از خانه بیرون بیاییم؛ اما امروز خدا را شکر امنیت کامل داریم و هر موقع شبانه روز که بخواهیم در کمال امنیت رفت و آمد می کنیم.
اداره برق برای تامین برق اهالی این روستا با توجه به آفتابی بودن بیشتر ایام سال از صفحههای خورشیدی استفاده کرده است، به محض ورود به روستا اولین چیزی که نظرها را جلب می کند همین صفحه های خورشیدی است، از ماشین پیاده می شویم، پیرمردی عصازنان به سمت ما می آید، چهره او سنش را بالای 70 سال تخمین می زند، دکتر سلام می کند و احوال پرسی گرمی دارند، از دکتر می خواهد پمادی را برای درد دست و پای او بدهند؛ حال شما خوبه؟ چه کار می کنید حاج آقا؟ «خدا را شکر... خدا را شکر... راضی هستیم به رضای خدا، همسرم یکسالی است که فوت کرده و از آن زمان حال و روزی ندارم اما بازم خدا را شکر، هنوز می توانیم با تکیه بر این عصا تا آفتاب بیرون بیاییم.»
از دستان پینه بسته اش معلوم است که مردی سختی کشیده است، هر چند که در روستاهای این منطقه زن و مرد پا به پای همدیگر در کار کشاورزی و دامداری حضور دارند، ساعت کاری مردمان این دیار با شهرنشینان تفاوت دارد، اینها کارشان را همزمان با طلوع خورشید آغاز می کنند و به همراه غروب خورشید به پایان می رسانند، البته دو ساعتی را در موقع اذان ظهر استراحت دارند.
آخرین عکس در گل نی!
دکتر به همراه گروه هلال احمر در مسجد روستا مستقر میشوند، کم کم سر و کله بچه ها و اهالی پیدا می شود و همه می آیند، روند کار شبیه روستای قبلی است، ابتدا نیم ساعتی آموزش رعایت بهداشت فردی و اجتماعی و سپس اهدای کرم ضد آفتاب و وازلین به بچه ها و زنان روستا برای جلوگیری از آفتاب سوختگی، چهره بچه های این روستا شاداب تر و بهتر است، به نظر می رسید اینجا کمتر بچه ها در معرض طوفان شن و آفتاب سوزان هستند. پایان بخش سفر دوساعته به گل نی، عکس یادگاری است که با مردم و بچه ها گرفته می شود.
ساعت 15 عصر است و وقت برگشت، بعد از خداحافظی با مردم به همراه دهیار به سمت چاه آبی می رویم که قرار است آب شرب اهالی روستای ذکری را تامین کند، آقای رامگو دهیار این روستا توضیحاتی را در مسیر ارائه می کند؛ «این چاه در حال حاضر 20 متر عمق دارد و قرار است، چند نفری بالا و پایین این چاه کار کنند.» دکتر عمادی هم برای سرعت گرفتن روند کار قول کمک مالی می دهد و معتقد است؛« تاکنون علاوه بر کمک هایی که از طریق خیرین جمع آوری کرده ام، خودم هم حدود 15 میلیون تومان به این روستا برای درمان بچه ها و حفر چاه آب شرب روستا کمک کرده ام، که اینها هزینه نیست، بلکه سرمایه گذاری برای آخرت است.»
اعزام 5 کاروان سلامت به ذکری و گل نی!
نزدیک غروب است که به همراه مرادی، مسئول هلال احمر درمیان و دکتر عمادی به سمت اسدیه حرکت می کنیم، «تاکنون ۵ کاروان سلامت به روستاهای ذکر و گل نی اعزام شده اند که این کاروان ها با همراهی ۵۲ نفر شامل پزشک متخصص، پزشک عمومی، پرستار و جمعی از امدادگران به این روستاها آمده اند.» این را مرادی، مسئول هلال احمر درمیان می گوید و ادامه می دهد: «در چهار دوره قبلی بالغ بر ۱۴ میلیون تومان در این روستاها برای درمان بچه ها و اهالی روستا هزینه شده که در سه کاروان از مجموع کاروان های اعزامی پزشکان متخصص همراه تیم های اعزامی ما بوده اند و در مجموع به طور میانگین در هر دوره از پیگیری درمان بیماران بیش از ۷۵ نفر ویزیت و تحت درمان قرار گرفته اند، در آخرین دوره هفت میلیون تومان هزینه شده که مجموع هزینه های بالغ بر ۲۱ میلیون تومان است.»
گزارش و عکس: جواد شریفی نیا
نظر شما