داستان های گنج نمکی؛ کنایه ای به بی اعتباری دنیا

سویه اول داستان های گنج نمکی همان موضوع گنج قلابی است و سویه دوم ریشه در یکی از رباعیات خیام دارد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری شبستان، کتاب «گنج‌نامه»، داستان های گنج نمکی نوشته «ویلیام فاکنر» با ترجمه احمد اخوت مشتمل بر 144 صفحه از سوی انتشارات افق چاپ و روانه بازار کتاب شده است.

 

آنچه در کتاب «گنج‌نامه» آورده شده سه داستان از ویلیام فاکنر است که همگی درباره گنج اند. دو پیوست هم این سه داستان را همراهی می کنند. داستان ها درباره گنج نمکی است، یکی از این سه داستان «گنج نمکی همیشه نیست«، با همین عنوان در زمان نویسنده و به وسیله خود او منتشر شد و اکنون در مجموعه داستان هایش موجود است. داستان دیگر «گنج هیچگاه» به اسم خودش منتشر نشد و فقط به صورت جزیی از یک رمان انتشار یافت.داستان دوم عمه مولی اثری به اصطلاح ترجمه ای – تالیفی است به این معنا که اصلا در مجموعه موسی نازل شو به صورت پراکنده آمده است، در واقع فاکنر این را جزو داستان بلندتری آورده است.

 

داستان های گنج نمکی از نظر مضمونی دو سویه دارند، سویه اولشان همان موضوع گنج قلابی است، اینکه اصلا دنبال چه می گردیم، گنج کجا بود! از دور درخششی می بینیم اما طلا نیست. سویه دوم ریشه در این رباعی خیام دارد:

آن قصر که جمشید در او جام گرفت

آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت

بهرام که گور می گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

 

ویلیام کاتبرت فاکنر در 25 سپتامبر 1897 در شهر نیو آلبانی می سی سی پی به دنیا آمد. اولین رمانش مزد سرباز نام داشت. پشه ها منتشر می شود، خشم و هیاهو، همین طور که می میرم، حریم، روشنایی در ماه اوت، برج مراقبت، نخل های وحشی، مزاحمی در غبار، شاخه سبز، این زمین آش در هم جوش، مجموعه داستان دکتر مارتینز، افسانه، رمان شهر، اسب های خالدار،‌ خرس، پیرمرد، خانه اربابی و حرامیان از جمله آثار فاکنر است. این نویسنده و شاعر در 6 ژوئیه 1962 در 65 سالگی در شهر آکسفورد می سی سی پی بر اثر سکته قلبی فوت کرد.

 

فاکنر می خواست روی سنگ قبرش بنویسند« ویلیام فاکنر، آمد چند کتاب نوشت و رفت» اما تصمیم دخترش چیز دیگری بود، روی سنگ نوشته اند« ویلیام کاتبرت فاکنر، تولد 25 سپتامبر 1897، مرگ: 6 ژوئیه 1962، دلبندمان برو پیش خدا».

 

در قسمتی از کتاب «گنج‌نامه» می خوانیم: تمام طول آن شب کوتاه تابستان را مشغول کندن بودند و مانند شب گذشته ستاره های آشنا بالای سرشان چرخ می زدند، گاهی دست از کار می کشیدند تا نفسی تازه کنند و عضله های خسته و کوفته شان از هم باز شود و به صدای نفس نفس زدن های مداوم آرمستیر که زمین را گود می کرد گوش دهند. سپیده که زد بالای گودال آرمستیر رفتند و از او خواستند دست از کار بکشد. بعد به خانه بازگشتند و غذا خوردند که عبارت بود از کنسرو ماهی قزل آلا، یک تکه گوشت ژامبون که چربی اش مالیده بود با نان مانده و دوباره در میان آن لحاف های به هم ریخته خوابیدند.

 

فاکنر معتقد بود، نویسنده باید از تجربه هایش بنویسد البته که تجربه در معنای وسیع آن. او صرفا به این علت با آن حکمت قدیمی که نویسنده باید بر اساس تجربه هایش بنویسد موافق بود که به نظرش راه دیگری جز این وجود ندارد. او نظر خودش را درباره مفهوم تجربه داشت.

 

ویلیام فاکنر در سال های 1957 و 1958 مقیم در دانشگاه ویرجینیا بود، کارش خلاصه می شد در شرکت کردن در جلسه های فوق برنامه ادبی دانشکده های مختلف. این دانشگاه یادگار این دوره، 28 ساعت نوار ضبط شده از جلسه های پرسش و پاسخ با دانشجویان است.

 

 

کد خبر 737594

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha