به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از پایگاه خبری سوره مهر،« تصویری در دور دست» روایتگر زندگی و مبارزات و رشادت های بانوی قهرمانی با نام نصرت خدایاری شهسواری است که به کوشش و نگارش جواد حسینی نصر به رشته تحریر در آمده و به چاپ رسیده است.
این کتاب شامل شش بخش با عنوان های "اشاره"، "مقدمه"، "سال شمار زندگی نصرت خدایاری شهسواری ( بسیطی)" ، "دفتر خاطرات یک دوست" ، "آخر ناخوش شاهنامه" و "اسناد و تصاویر" می شود که در 184 صفحه گنجانده شده اند.
جواد حسینی نصر در مقدمه کتاب آورده است: « اولین سفرم به گیلانغرب در بهمن سال 1386 فقط سه روز طول کشید؛ سه روزی که با بارش برف سنگین همراه بود و تصور میکنم همان برف هم میخواست عاملی باشد برای پوشاندن حجمی از خاطرات نصرت بسیطی یا مانعی برای دست یافتن من به واقعیت زندگی او. سفرم برای کشف یک انسان و روابط انسانی در رخدادی پیچیده و تحمیلی به نام جنگ بود که در ابتدا آسان مینمود و البته حوادث و خاطرات و نقلقولها هم همین را نشان میداد.
به نظر میرسید در بافت عشایری و ساده و صمیمی گیلانغرب یا کرمانشاه ردّپایی از نصرت یافت شود و همه چیز در قالب همان صمیمیت با نقلقولهای صریح اما کلی مانند این ادامه پیدا کند: نصرت یک شیرزن بود. نترس بود. شجاع بود. و... اما لابهلای همین کلیگوییها ارجاعات و مصداقهای خوبی پیدا میشد از زجر، محرومیت، فقر، و در عین حال هوش و تلاش یک خانوادة کوچک و تا حدودی بیسرپرست که هر چه داشتند و به دست آورده بودند از همین پایمردیشان بود که همه را، از زن و مرد، انسانهایی خودساخته و نجیب و محترم بار آورده بود.»
حسینی همچنین در ادامه مقدمه، کتاب حاضر را حاصل همراهی مرتضی سرهنگی و سیده اعظم حسینی میداند و میگوید: «برای تشکر و سپاس پیش از همه باید از پیگیریها، نظرات کارشناسانه، و دلسوزیهای صبورانة سرکار خانم سیده اعظم حسینی و راهنماییهای جناب آقای مرتضی سرهنگی یاد کنم که اگر همراهی آنها نبود شاید همین بررسی هم میسر نمیشد.»
کتاب « زندگی در دور دست» با زندگینامه مختصری از نصرت خدایاری یا همان خواهر بسیطی شروع می شود و این قهرمان گیلان غربی را در چند خط به طور خلاصه به خوانندگان معرفی میکند که برای آشنایی بیشتر با قهرمان این کتاب خلاصه زندگی این بانوی قهرمان در ادامه گزارش آمده است :
« خانم خدایاری تحصیلات خود را تا ششم ابتدایی ادامه داد و دست از تحصیل کشید تا در امرار معاش به خانوادة مستمندش کمک کند. دهة پنجاه دهة کار و تلاش و شناخته شدن نصرت و برادرش، حسین، در جایگاه افرادی مذهبی و تلاشگر در شهر گیلانغرب بود. در پاییز و زمستان سال 57 روزهای اوجگیری حرکت انقلابی مردم بود و پیوستن نصرت و حسین به این موج را در پی داشت. انقلاب در بهمنماه همین سال پیروز شد و آرزوی برادر و خواهر محقق شد.
آغاز جنگ تحمیلی در 31 شهریورماه 1359 و از همان روز نخست پیوستن نصرت و حسین بسیطی به نیروهای مدافع. نصرت تمام روزهای شش سال ابتدایی جنگ را در جایگاه رزمنده، مددکار، امدادگر، نیروی پشتیبانی، و همچنین کارمند ادارة بهزیستی در گیلانغرب حضور داشت.
تلخترین اتفاق ممکن برای نصرت در سیزدهم آبانماه سال 62 با شهادت حسین بسیطی، برادر ناتنی و یار و همرزمش، به وقوع پیوست. این اتفاق ضربة جبرانناپذیری به روح نصرت وارد کرد.
در سال 1365 فوت کوکب، مادر نصرت، بر اثر ابتلا به سرطان اتفاق افتاد. در دو سال آخر، نصرت علاوه بر جنگ و کار، به کار مداوای مادر نیز رسیدگی میکرد. با فوت مادر دنیای کوچک نصرت کوچکتر و او تنهاتر از همیشه شد.
تشدید مشکلات روحی و روانی و بستری شدن در بیمارستان اعصاب و روان فارابی کرمانشاه به مدت چند ماه، بازگشت به کار، همراهی و همکاری با مردم کرمانشاه در بمبارانها، تنگ شدن عرصه به دلیل فشار کار و ناراحتی روحی در نتیجة دوری از فضای گیلانغرب و مشکلات مالی و... اتفاقاتی بود که در سال 1367 برای خواهر بسیطی رقم خورد.
گفتنی است این کتاب در شمارگان 1110 نسخه در 184 صفحه با طرح جلدی از امیر نجفی همراه با عکس ها ، نامه ها و اسناد مرتبط چاپ و منتشر شده است.
نظر شما