به گزارش خبرنگار قرآن و معارف خبرگزاری شبستان، باتوجه به فرارسیدن سالگرد شهادت پنجمین شهید محراب آیتالله اشرفی اصفهانی به سراغ گفتگو صمیمی با محمد اشرفی اصفهانی فرزند آیتالله عطاالله اشرفی اصفهانی رفتیم تا با شخصیت این عالم ربانی آشنا شویم.
آقای اشرفی پدر شما چه ویژگی داشت که ایشان را از دیگران متمایز میکرد؟
در رابطه با این موضوع باید به سخنان امام راحل در مورد پدرم رجوع کرد، امام خمینی(ره) بعد از شهادت پدر فرمودند: « چه سعادتمندند آنان که عمرى را در خدمت به اسلام و مسلمین بگذرانند و در آخر عمر فانى به فیض عظیمى که دلباختگان به لقاء اللَّه آرزو مى کنند نایل آیند. چه سعادتمند و بلند اخترند آنان که در طول زندگانى خود کمر همت به تهذیب نفس و جهاد اکبر بسته و پایان زندگانى خویش را در راه هدف الهى با سرافرازى به خیل شهداى در راه حق پیوستند. چه سعادتمند و پیروزند آنان که در نشیب و فرازها و پست و بلندیهاى حیات خویش به دامهاى شیطانى و وسوسههاى نفسانى نیفتاده و آخرین حجاب بین محبوب و خود را با محاسن غرق به خون خرق نموده و به قرارگاه مجاهدین فى سبیل اللَّه راه یافتند. چه سعادتمند و خوشبخت اند آنان که به دنیا و زخارف آن پشت پا زده و عمرى را به زهد و تقوا گذرانده و آخرین درجات سعادت را در محراب عبادت و در اقامه جمعه با دست یکى از منافقین و منحرفین شقى، فائز و به والاترین شهید محراب که به دست خیانتکار اشقى الاشقیا به ملأ اعلا شتافت، ملحق شدند».
امام همچنین در ادامه شخصیت آیتالله اشرفی اصفهانی بیان داشتند «این وجود پر برکت متعهد را قریب شصت سال است مى شناختم. مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا عطاء اللَّه اشرفى را در این مدت طولانى به صفاى نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالى از هواهاى نفسانى و تارک هوى و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح مى شناسم و در عین حال مجاهد و متعهد و قوى النفس بود. او در جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصى بود که مایه دلگرمى جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْه[۲] بود. و رفتن او ثلمه بر اسلام وارد کرد و جامعه روحانیت را سوگوار نمود. خداوند او را در زمره شهداى کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانى نثار فرماید.»
آنچه را امام راحل در راستای شخصیت پدر گفتند کاملا گواه رفتاری و ویژگیهای شخصیتی آن عالم ربانی بود که همین امتیازات ایشان را از سایر افراد مجزا میکرد.
چرا آیتالله اشرفی اصفهانی دو مقبره دارند؟
پدر بنده در استان کرمانشاه در مسجد به شهادت رسید، در ابتدا نظر ما براین بود که ایشان را در همان کرمانشاه به خاک بسپاریم و امام راحل نیز بر همین نظر بودند اما از آنجایی که وصیت پدر را خواندیم و مشاهده کردیم که ایشان خواستار شدند در کنار شهداء استان اصفهان به خاک سپرده شوند، نتوانستیم ایشان را در کرمانشاه به خاک بسپاریم از این رو پیکر ایشان را بعد از تشییع باشکوه در استان کرمانشاه به اصفهان منتقل کردیم و سپس بعد از تشییع در خمینی شهر به سمت گلزار شهدا حرکت کردیم و مراسم خاکسپاری ایشان در گلزار شهداء استان اصفهان صورت گرفت.
بعد از گذشت سه روز یکی از نمایندگان امام در سپاه پاسداران به ما مراجعه کرد و لباس پدر را که آغشته به خون بود به ما ارائه کرد و ما متوجه شدیم بعد از جمعآوری آثار ترور رزمندگان اسلام با لباس خونی پدر مواجه شدند، اما نکته قابل توجه این بود که در داخل لباس ایشان تکههایی از بدنشان حضور داشت.
در این شرایط بنده با نماینده آقا تماس گرفتم تا کسب تکلیف کنیم و امام راحل بعد از شنیدن این اتفاق سریعا دستور دادند که پیکر ایشان را در همان کرمانشاه به خاک بسپارید، از این رو پیکر آیتالله اشرفی اصفهانی در دو استان اصفهان و کرمانشاه به خاک سپرده شده و تنها شهید محراب است که دو مقبره دارد، برای صحت این موضوع میتوان به سفر مقام معظم رهبری اشاره کرد.
آیتالله خامنهای هم در زمان ریاست جمهوری و هم در زمان رهبری خودشان دو بار به استان کرمانشاه سرزدند و بر سر پیکر پدر رفته و از ایشان یاد کردند.
برنامه شما برای زنده ماندن نام پدر به خصوص در بین نسل جوان چه بوده است؟
ما هر ساله همزمان با شهادت آیتالله اشرفی اصفهانی در تهران، اصفهان و کرمانشاه مراسم یادبود برگزار میکنیم و قرار است دوشنبه(23مهرماه) نیز در دانشگاه کرمانشاه سالگرد شهادت وی گرامی داشته شود.
باید نحوه زندگی و تفکر شهید اشرفیاصفهانی به نسل امروز منتقل شود، این شهید محراب تلاش های زیادی برای حقانیت و اثبات ولایت فقیه حتی قبل از انقلاب اسلامی داشت ضمن اینکه وی در رسوا کردن منافقین هم تلاشهای بسیاری داشت. همچنین لزوم حضور جدی در دفاع مقدس برای مقابله با استکبار جهانی هم تأکیدات جدی داشت.
اگر جوانان امروز راه و یاد شهدا را ادامه دهند، مطمئناً میتوانیم از مشکلات عبور کنیم.
البته ما برای یاد و خاطره همه شهدای محراب تلاش کردیم، به همین منظور در سال گذشته تقویمی را تنظیم کردیم که متناسب آن هریک از شهدای محراب بخشی از خاطرات آنها را در داخل این تقویم آورده بودیم، این تقویم چاپ شد و در اختیار مردم قرار گرفت.
مردم ما باید بدانند که شهدای محراب و سایر شهدایی که برای این خاک به شهادت رسیدند توسط کسانی کشته شدند که کور دل بودند، افرادی همچون آیتالله اشرفی اصفهانی در راه هدایت تلاش کردند و منافقین جنایت کار بزرگانی انقلاب ما را بدترین شکل از اطراف امام راحل برداشتند.
ضمنا ما کتابهای زیادی از پدر خود با عناوین «البیان»، «تفسیر قرآن»، «مجمعالشتات»، مجموعهای «پیرامون حروف مقطعه قرآن»، کتابی در موضوع «غیبت حجت بن حسن» به چاپ رساندیم و سعی داریم برخی از مطالب دیگر پدر را جمعآوری و به چاپ برسانیم.
آقای اشرفی در پایان خاطرای از پدر برایمان بگویید؟
در دوران مبارزات، پس از اولین دستگیری امام در سال 42 پدر من به عنوان نماینده امام (ره) در کرمانشاه منصوب شدند.
دلیل انتخاب کرمانشاه هم این بود که ایشان در سال 1335 از طرف آیت الله العظمی بروجردی به عنوان نماینده ایشان به کرمانشاه رفته بودند تا حوزه علمیه را تاسیس کنند. پدرم همراه با آقایان جبل عاملی و آقای سده ای برای این کار رهسپار آن دیار شدند.
وقتی که آیت الله بروجردی رحلت کردند پدرم در کرمانشاه با دعوت از سخنرانانی، به تبلیغ مرجعیت امام (ره) پرداخت؛ تا اینکه وقتی یک روز برای دیدار و صرف صبحانه نزد امام (ره) رفته بودند، ایشان پدرم را به عنوان نماینده خود در کرمانشاه منصوب کردند.
تداوم ارتباط آن شهید با امام خمینی (ره) در دوران تبعید و دیدار با ایشان در خلال سفر به عتبات عالیات باعث شد که ایشان مقید شوند که وجوهات را به امام (ره) برسانند یا به نماینده ایشان در قم (آیت الله پسندیده یا آقای اسلامی) تحویل دهند.
لذا ارتباط این دو بزرگوار همچنان حفظ شد تا اینکه فوت مرحوم حاج آقا مصطفی و جریان انقلاب پیش آمد. پدرم در کرمانشاه به این مناسبت مجلس بزرگی را برگزار کرد که اتفاقا مقدمات آن و دعوت از گوینده آن آیت الله گرامی- توسط من انجام شد. در نهایت مراسم با حضور جمعیتی کثیر و تعداد زیادی از ماموران ساواک که قصد دستگیری افراد شرکت کننده را داشتند، اما موفق نشدند، برگزار گردید.
وقتی این مراسم برگزار شد و خبر آن به امام (ره) رسید ایشان نامه ای بدون عنوان به پدرم فرستادند و گفتند:
«به عرض عالی می رساند، از قرار مسموع در این حادثه مرقومات و تلگرافهایی شده است و غالباً نرسیده و نیز معلوم می شود که جنابعالی مجلس داشته و تحمل زحماتی نموده اید.
لازم شد از جنابعالی و سایر آقایانی که اظهار عطوفت نموده اند تشکر کنم. از خداوند تعالی سلامت و سعادت همه را خواستار و امید است موفق شویم در راه اهداف مقدسه اسلامی، این چند روز باقی عمر را بگذرانیم.
امید دعای خیر از جنابعالی و سایر آقایان دارم. مستدعی [است] تشکر این جانب را به دوستان و اهالی محترم ابلاغ فرمایید.
و السلام علیکم و رحمها… – روح الله الموسوی الخمینی (صحیفه امام،ج3،ص286)»
در اوایل انقلاب نیز پدرم تعدادی از خواص کرمانشاه را با چند دستگاه اتوبوس به تهران آوردند، سپس در تحصن بزرگ روحانیون در دانشگاه تهران که به دعوت آیت الله طالقانی در اعتراض به بستن فرودگاه مهرآباد انجام شده بود، شرکت کردند. پس از ورود امام(ره) نیز در مدرسه علوی ملاقاتی خصوصی با ایشان داشتند.
یک بار نیز در اجلاس ائمه جمعه همه علمای بزرگ حضور داشتند و امام (ره) مقابل تنها کسی که تمام قد بلند شدند شهید اشرفی اصفهانی بود که همه حاضران از این رفتار امام (ره) متعجب شدند. دو روز بعد وقتی که پدرم شهید شد بعضی ها گفتند که ما منزلت شخصیت ایشان نزد امام (ره) را در دو جا می توانیم ببینیم؛ یکی پیام امام (ره) و یکی هم آن ایستادن تمام قد ایشان به احترام پدرتان.
بعد از شهادت پدر دو ملاقات خصوصی با امام (ره) داشتم، چهار پنج روز بعد از شهادت ایشان به مرحوم حاج احمد آقا زنگ زدم و درخواست ملاقات کردم.
ایشان گفتند که با وجود اینکه امام (ره) در ماه های محرم و صفر ملاقات ندارند استثنائا این ملاقات انجام می شود، اما رسانه ای نخواهد شد؛ من هم گفتم که ما می آییم تا از ایشان روحیه بگیریم. سپس من و برادر دیگرم به ملاقات امام (ره) رفتیم. امام (ره) به من رو کردند و گفتند که در لحظه شهادت حضور داشتید؟ گفتم بله!
سپس آن لحظات را توصیف کردم و امام (ره) اشک ریختند؛ سپس چند بار به قاتلین ایشان لعنت فرستادند و گفتند چرا مسوولان امنیتی از قبل مراقب نبودند؟!
امام (ره) در ادامه گفتند که تمام این حرف ها را مکتوب کنید و من هم که همه را از قبل نوشته بودم، به ایشان تحویل دادم.
در آن لحظات حاج احمد آقا بیرون اتاق نشسته بودند تا اینکه امام (ره) صدایشان زدند و به او گفتند «احمد گرچه اینها پدرشان را از دست داده اند، اما اگر قابل باشم مرا به عنوان پدر بپذیرند و هر وقت که ملاقات خواستند بدون تعیین وقت بیایند».
نظر شما