خبرگزاری شبستان: محمد رضا سعیدآبادی، دبیرکل کمیسیون یونسکو در ایران که دیروز (شنبه 4 دی) در همایش تقریب فرهنگ ها در حسینیه الزهرای سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی حضور یافته بود، مشروح سخنرانی اش را در اختیار شبستان گذاشته است که مشروح این مقاله بدون هیچ دخل و تصرفی در پی می آید:
فرهنگها ساختارهایی ثابت یا خود محصور نیستند. فرهنگها شبیه ابر میمانند، محدوده آنها مدام در حال تغییر است، مرزهایشان به هم نزدیک و گاه از هم دور میشوند و البته گاه در هم ادغام میشوند تا اشکال جدیدی خلق نمایند، اشکالی که ناشی از مرزبندیهای گذشتهشان است و در عین حال به طور کلی با آنها تفاوت دارد. هیچ فرهنگی موجودی کاملا مهر و موم شده نیست. هر فرهنگی تحت تأثیر فرهنگهای دیگر است و به نوبه خود بر آنها اثر میگذارد. تمام فرهنگها پیوسته در تغییرند و با نیروهای داخلی و خارجی به حرکت درمیآیند. تاریخ بالنده مختص نژادهای خاص و یا فرهنگهای خاص نیست. تاریخ بالنده مختص آن شیوه حیات فرهنگهایی است که توان همراهی با یکدیگر را داشته و یک راهبرد مشترک را دنبال نمودهاند. برای دستیابی به یک تاریخ پویا و بالنده، فرهنگهای گوناگون باید در بازی بزرگ سهم خویش را با سهم دیگران درهم آمیزند اما این به معنای همانند شدن و یکسان شدن با دیگران نیست. نمیتوان و نمیبایست با ذهن و سهم دیگری همانند و یکسان شد. اگر همسانسازی و یکسانسازی بین دو فرهنگ تحقق یابد دیر یا زود مانع خلاقیت هر دو فرهنگ خواهد شد.
تشبیه تفاوتهای بین فرهنگی به خطوط جدا کنند به معنی نادیده گرفتن انعطافپذیری مرزهای فرهنگی و تواناییهای خلاق آنان است، فرهنگ مسری است، قرنهاست که تبادلات و تعاملات مختلف عامل ترجمه فرهنگها بوده است. تداخل فرهنگها در طول زمان به صورت اشکال متنوع و متفاوت فرهنگی و عملکردهای انسانی نمود یافته است که برخی از آنها در فهرست میراث فرهنگی معنوی یونسکو به ثبت رسیده است. این فهرست مخزن سنتهای شفاهی، عملکردهای اجتماعی، هنرهای نمایشی و دانش و صنایع دستی است که نسل به نسل و سینه به سینه منتقل شدهاند و مایه حیات و تداوم جوامع هستند و به آنها هویت میبخشند. زیربنای این میراث متنوع را سه مدل مختلف از تعاملهای فرهنگی تشکیل میدهد: مدل وامگیریها، مدل تبادلها و مدل تحلیل فرهنگی، کلیشههای فرهنگی و نابرابری از آفتهای تعامل و نزدیکی فرهنگها است.
کلیشهها به واسطه کوچک شمردن دیگری بذر تعصب میکارند. کلیشهسازی روشی برای جداسازی دیگر نامآشناست. تصور دنیایی یکرنگ، یکسان و بدون تنوع، تصور و تصویری وحشتناک است. همانگونه که مبادلات بازرگانی، سرمایهگذاریهای خارجی و گردش پول فقط مناطق محدودی را از جهان در برگرفته، مبادلات فرهنگی در عرصه جهانی نیز ناهمگون است. سهم کشورهای در حال توسعه از صادرات کالاهای فرهنگی در سال 2003 (به ارزش 2/59 میلیارد دلار) فقط 1٪ بوده است. این نابرابری و ناموزونی در تبادلات فرهنگی، عدم اطمینان، ناامنی و آشفتگی ذهن برای بسیاری از انسانها به وجود آورده است.
از آنجا که نظام جهانی به نحوی روزافزون نامتعادلتر، نامعین و بیانسجام مینماید، انسانها به عنوان یک وسیله مقاومت در برابر تحمیل نظام جهانی به عنوان یک تکیهگاه و پناهگاه به فرهنگ روی میآورند، محتوی و واقعیت حذف فرهنگی، سیمای آرام خرسندی و رضایت بسیاری از انسانها را مکدر کرده است. منطبق طرد و خودشیفتگی افراطی، صلح و امنیت جهان را به خطر افکند به رشد اقتصادی و هماهنگی و انسجام اجتماعی لطمه زده، به حریم کرامت ذاتی انسانها تجاوز نموده و تنوع و خلاقیت فرهنگی را که برای سعادت نوع بشر حیاتی است در معرض خطرقرار داده است. میبایست به تنوع و تکثر فرهنگی، به نیروی خلاقشان و همچنین به راههای متفاوت توسعه آنها متعهد بود و احترام گذاشت. فرهنگ اگر جوهر توسعه پایدار نباشد، عامل تعیینکننده و اساسی است. از آنجا که تنوع فرهنگی ارزشمند است، باید به تمام انواع صداها امکان دهیم که روی طول موجها در فضایی که عرصه مشاع و مشترک جهانی است، شنیده شود.
رویکرد دیگرناپذیری، انحصارطلبی، استثمارگری و سرکوبی نسبت به دیگر فرهنگها، شورهزار نفرت را گسترش میدهد، در حالی که نگرش احترام به تنوع فرهنگی خاک بارور دوستی میان انسانها را آبیاری مینماید. رویکرد دیگرناپذیری هنگامی به ویژه مخرب خواهد شد که به سیاست رسمی دولتهای دیگرناپذیر تبدیل شود. در این صورت طرد دیگران بر اساس ویژگیهای فرهنگی به سیاستی رسمی تبدیل میشود. اسلامستیزی و اسلامهراسی کنونی در غرب نمونهای از این موارد است.
اصل تنوع فرهنگی و تقارب فرهنگها که در مناسبات بین کشورها نقش مهمی دارد، در داخل کشورها و روابط بین گروههای فرهنگی و قومی مختلف نیز صادق است. هر کجا و هر زمان که یک گروه فرهنگی و قومی احساس نماید که از سهم مناسب و منطقی در قدرت و ثروت و در مورد معاملات اجتماعی و فرهنگی محروم گردیده است، با تمسک ابزاری به فرهنگ و قومیت باعث تنشها و نزاعهای مختلف گردیده است.
برای رسیدن به شرط لازم گفتوگوی فرهنگی و تقارب فرهنگها ضروری است از خود و عقلانیت مدد گیریم. میبایست با نظر و عمل بطلان نظریهها و تئوریهایی که عدم برابری، نابرابری و دیگرپذیری را تجویز مینماید، اثبات کرد. بطلان نظریه نظریهپردازانی که تخریب و بازسازی را یگانه راه نجات از بحران میدانند، بطلان تئوری تئوریسینهایی که متن بر تصور عدم برابری میان انسانها و تمدنها، جنگ تمدنها را تجویز مینمایند و بطلان تز دیگرانی که اعتقاد دارند در پایان این ستیز و جنگ، آن سو که دارای قدرت افزونتری است پیروزمندانه پرچم خود را برخواهد افراشت و پایان تاریخ با پیروزی لیبرال دموکراسی فرا رسیده است.
برای شناخت پیچیدگیهای موجود در عرصه تبادل فرهنگی و دستیابی به سهم شایسته و بایسته در این تبادل مناسب است 5 روند مورد شناسایی قرار گیرد.
1. تودهای شدن تقاضا و تولید کالاهای فرهنگی (massification) ارزش جهانی بازار صنایع فرهنگی و خلاق در سال 2005 حدود 3/1 تریلیون دلار بوده است. سهم این صنایع در تولید ناخالص جهانی در سال 2003 بیش از 7٪ گزارش شده است. طی دوره ده ساله 1994 تا 2003، تجارت کالاهای فرهنگی افزایش چشمگیری داشته است به طوری که از 3/39 میلیارد دلار در سال 94 به 2/59 میلیارد دلار در سال 2003 افزایش یافته است.
2. متنوع شدن روشهای تولید و توزیع و محتوای کالاهای فرهنگی (Diversification)، انبوه شدن تقاضا و تولید کالای فرهنگی منجر به متنوع شدن روشها، ابزارها، محتواها، منابع بودجهای و روشهای توزیع شده است.
3. خصوصی شدن/ سازی مدیریت تولید و توزیع کالاهای فرهنگی، امروزه هدایت و مدیریت نوع و همکاری صنایع فرهنگی دیگر فقط عمومی و یا دولتی نیست بلکه بنا بر سلیقه بازار و مخاطب، سرویسدهندگان خصوصی مدیریت و اجرای آن را در دست دارند.
4. تجاری شدن فرهنگ و کالاهای فرهنگی، اگر تا دیروز تولید و بازتولید فرهنگ و کالاهای فرهنگی به عنوان کالاهای عمومی به مثابه یک مسئولیت عمومی و رسالت اجتماعی بود، امروز این عمل کمتر به عنوان کالای عمومی توسط نهادهای فرهنگی بلکه به عنوان پاسخی تجاری و منفعتساز به بازاری پرمخاطب و درآمدزا توسط بخش خصوصی نگریسته میشود.
5. بینالمللی شدن کالاهای فرهنگی و تولیدکنندگان و توزیعکنندگان، بینالمللی به خاطر اهداف توسعه اقتصادی، کسب اعتبار جهانی، انگیزههای سیاسی و فرهنگی، تقویت قدرت نرم و تقویت دیپلماسی عمومی کشورها صورت میپذیرد. بینالمللی شدن فرهنگ و کالاهای فرهنگی برنامهای سازمانیافته و محوری است و دیگر اقدامی حاشیهای یا ویژه نیست. جذب همکاریهای بین نهادی با شرکای راهبردی و استفاده از منابع امکانات شبکههای منطقهای و جهانی از اقتضائات بینالمللیسازی است. بینالمللیسازی معنیدار و پایدار نیازمند داشتن استراتژی هوشمند، دستیابی به مقادیر مناسبی از منابع انسانی و مالی و استفاده مؤثر از امکانات و مدیریت بهینه این منابع است. شناخت و باز کردن هر یک از 5 روند ذکر شده به تنهایی مانند باز کردن یک گره از یک بافت درهم تنیده است. این توپ به هم پیوسته نخها به جلو حرکت میکند در حالی که در هر لحظه هر گره از آن باید پاسخگوی نیازهای مختلف باشد.
با شناخت و درک صحیح از کنشها و پویشهای پیچیده فرهنگی و روندهای جهانی برای رفع بحران موجود در برقراری روابط فرهنگی و تقارب فرهنگها، لازم است ذینفعان و علاقهمندان به پایهریزی گفتوگوی میان فرهنگها به چند موضوع توجه نمایند:
1. مدلهای سنتی گفتوگوی بین فرهنگها که در دهه گذشته تعریف شدهاند چون بیش از حد بر مشترکات میان فرهنگها و مذاهب تمرکز کرده بودند، کافی نبودند. بحران حاصل، ترویج گفتوگو در مورد تفاوتها و تنوع را طلب میکند.
2. دانش متقابلی از موارد حساسیتزا در مذاهب و اعتقادات وجود ندارد. ضرورت برطرف کردن این شکاف اطلاعاتی ضروری است.
3. به جای پذیرش صرف تنوع لازم است احترام متقابل و بردباری را ترویج کنیم.
4. دعوت به بایکوت کردن یک ملت، علامتی هشداردهنده است. چنین درخواستهایی نشان دهند تمایل به تعمیق کلیشهها و تبعیض کردن دیگری است.
5. تصور اینکه یکسانسازی فرهنگی، همبستگی به دنبال دارد به همان اندازه سادهانگارانه است که تصور کنیم تنوع فرهنگی، نزاع و جنگ به وجود میآورد.
6. گفتوگوی فرهنگی و تقارب فرهنگها نه بر مبنای همسانی و تشابه فرهنگی اجباری شکل میگیرند و نه بر اساس عدم تجانس و ناهمگونی فرهنگی تحمیل شده استوار میشود بلکه گفتوگوی فرهنگی و تقارب فرهنگها از طریق استراتژیهای واقعی و عملیاتی با کاربرد موازنه اجتماعی پویا که باعث وحدت شود بدون آنکه نیاز به یکسانسازی باشد به وقوع میپیوندد.
برای درک و احترام گذاشتن به تفاوتهای فرهنگی و همچنین دستیابی به گفتوگوی فرهنگی و تقارب فرهنگها نیازمند زبان مشترک هستیم. از مهمترین عناصر تشکیلدهنده این زبان مشترک عبارتند از: 1- تنوع فرهنگی در درون کشورها و بین کشورها به همان اندازه برای بشریت مفید و ضروری است که تنوع زیستی برای طبیعت 2- حق متفاوت بودن عنصری کلیدی از درکی حقمحور از فرهنگ است. 3- همپوشانی میان عناصر شناختی و عاطفی در تقارب فرهنگها یک قانون است و نه یک استثنا 4- رویکرد خودمحور فرهنگی و دانشی و تفکر استثنایی بودن با بنیان تقارب فرهنگها سازگار نیست. گفتوگوی بین فرهنگی و تقارب فرهنگها تا حد زیادی به توانمندیها و مهارتهای بین فرهنگی وابسته است. این توانمندیها شامل توان گوش کردن، توان گفتوگو و توان تعجب و تفکر است؛ گفتوگو زاییده همسویی با خود و دیگری است. تعجب و تفکر ظرفیت تحت تأثیر قرار گرفتن است. گفتوگوی بین فرهنگی نوعی حس شگفتزدگی مداوم است و دانستن این نکته است که دیگری خلاء نیست که پر شود بلکه گسترهای است که باید کشف شود. ارتباط فرهنگی نه فقط ریشهای دیگری را به ما مینمایاند بلکه ریشهدار بودن خودمان را هم نشان میدهد. آنچه موفقیت گفتوگوی بین فرهنگی و تقارب فرهنگها را تأمین میکند کسب دانش درباره دیگری نیست بلکه به انعطافپذیری شناختی و همدلی بستگی دارد.
فروتنی و مهماننوازی هم از ملزومات گفتوگوی بین فرهنگی هستند. فروتنی به این دلیل لازم است که درک فرهنگی دیگری به طور کامل غیرممکن است و مهماننوازی به این جهت اهمیت دارد که با فرهنگهای دیگر با ذهن باز روبرو شویم. همزیستی بدون همنوایی ممکن نیست. در درونمان به دیگری رو کنیم یعنی همان گوش کردن همراه با تفکر به دیگری که ما متوجه شویم با گوش کردن هم میتوان به راهحلهای مناسب رسید و هم پاسخی برای پرسشهای مهم مطرح در ذهنمان پیدا کرد.
کلید موفقیت تقارب فرهنگها، پذیرش تساوی طرفهای گفتوگو در کرامت انسانی است، پیشفرض در هر گفتوگوی بین فرهنگی به رسمیت شناختن و احترام گذاشتن به اشکال متنوع دانش و نحوه بیان آنها، آداب و سنن طرفهای گفتوگو و تلاش برای ایجاد یک فضای بیطرف فرهنگی برای گفتوگو است تا جوامع مختلف بتوانند آزادانه در این فضای بیطرف خود را ابراز کنند.
دکتر محمدرضا سعیدآبادی
پایان پیام/
نظر شما