به گزارش خبرگزاری شبستان از کرمانشاه، سال ها است چشم انتظار آمدنت هستم ولی هنوز حتی بوی پیراهن یوسفم را استشمام نکرده ام تا قطرات گرم اشک، نور را به دیدگانم بازگرداند.
وقتی می رفتی لبخند را مهمان چشمانم کردی وگفتی: مادر بر می گردم.یاران شهیدت بازگشتند، اسرا آمدند و سال هاست که همسفران بال وپر شکسته شیمیایی و قطع نخاعی ات نیز یکی یکی به خیل شهدا می پیوندند ولی تو هنوز نیامده ای.
شهید جاویدالاثر من، امروز هم میهمانانی آمده اند که عطر و بوی تو را می دهند. وفای به عهد کن پسرم. سربند یا زهرا(س) را هنوز کنار لباس های خاکی و چکمه هایت گذاشته ام. بیا و این هجران را در محرم حسین(ع) تمام کن. شاید این بار آمده ای؟ به یاد غربت مولایت حسین(ع) بی سر و بی نام و نشان آمده ای؟
عزیز دل مادر، درد من بیشتر از درد زهرای بتول(س) نیست. در مکتب حسین(ع) همه آماده جان دادن و سردادن و جانبازی اند. ذکر و نوای دلنشین حسین(ع) را خودم از دم گهواره در لالایی های شبانه ات در گوش جانت زمزمه کردم و درس صبر را مانند تمام مادران و همسران، خواهران و دختران شهدا؛ از بزرگ پیام آور کربلا زینب کبری(سلام الله علیها) فرا گرفته ام.
آن روز که برای آخرین بار از زیر قرآن رد شدی و روشنایی آب را بدرقه راهت کردم، باور نداشتم که فقط تکه ای پلاک به یادگار بگذاری. جوانم نذر جوان حسین(ع). عهد کردم برای آلاله های بی نام و نشان مادری کنم. شاید یوسف من هم در میان آنان باشد.
آن طرفها
دور نخلستان ليلی ...
يك جزيره است به نام مجنون..
پشت آن جاده آبی ..
عشق، جز كلبه درويشی نيست..
دَرِ آن سبز .
فرش آن قرمز و نيلی فام است
پلاك خاكی آن ثبت شده ؛
صاحب خانه ولی گمنام است....
رخت و لباس نو می پوشم. چادرم را بر سر می کنم و قاب عکس کوچکت را به همراهی خود می برم. خود را به خیل جمعیت می رسانم. کاروان شهدا در حلقه وارثان خط سرخ شهادت با ادای احترام و مارش نظامی همراهی می شود. خود را به تابوت های یک شکل 9 شهید می رسانم که 9 پرچم افتخار را به همراه خود آورده اند.
بنویس پسرم. میهمانان آمدند. نقطه سر خط.... در محرم حسین(ع) بی نام و نشان آمدند. با عزت و احترام آمدند. آن روز 9 کبوتر خونین بال در میان استقبال پرشور مردم کرمانشاه، از سفری طولانی آمدند. مادر هم آمد. برای بدرقه پسران شهیدش آمد. مادر با چشمان پر اشک گفت: همه این ها پسران من هستند.
یادداشت: پرستو خداداد
نظر شما