به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از پایگاه خبری سوره مهر، داستان اسارت سرباز ایرانی و شهادت فردی دیگر با لباس ایشان و برگشتن او پس از حدود هشت سال به آغوش خانواده و در سوی دیگر داستان برگزاری مراسم ختم و خاکسپاری برای شهیدی که لباس محسن فلاح را پوشیده بود از جذابیتهای خاص داستان است.
محبوبه شمشیرگرها نویسنده این کتاب، کتاب «چه کسی لباس مرا پوشید» را یک دایره المعارف فرهنگ اسرای ایرانی میداند و معتقد است که پرداختن به مسایل اسرای ایرانی در عراق و کارهای فرهنگی و جمعی که آنجا انجام میشد، این کتاب را به یک دایرهالمعارف فرهنگ اسرای ایرانی تبدیل کرده که فلاح به خوبی از پس روایت آن برآمده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «از برادرم خواستم قبل از خانه، اول برویم سمت امامزاده؛ بالای سر قبر آن شهیدی که به جای من خوابیده بود. همانطور که به سمت امامزاده میرفتیم، دور و بریها از آن روز برایم تعریف میکردند. میگفتند: روز تشییع جنازهات، از روز عاشورا شلوغتر شده بود! عاشوراهای یوسفآباد، غلغله و از این جهت زبانزد بود. اما ظاهراً آن روز، جمعیت از عاشورا هم بیشتر بوده. کنار قبر رسیدم. حالِ آن زمانم، در هیچ واژهای نمیگنجد. بدجوری احساس حقارت کردم. از این که آن شهید گمنام در قبر من خوابیده بود، از خودم بدم آمد و به او غبطه خوردم. اگر زورم میرسید، بلندش میکردم و به جایش میخوابیدم. خودم را بازنده و اویی را که نمیشناختم، برنده میدیدم. بهش گفتم: پای من چه جوری و به کجا گیر کرد که تو اومدی و توی قبر من خوابیدی؟! در عالمی غرق شده بودم که اگر در آن لحظه ده گلوله هم به بدنم میخورد، آخ نمیگفتم.»
نظر شما