به گزارش خبرگزاری شبستان،سیزارتا (سیدارتها ) شرح سفری است عرفانی برای رسیدن به معرفت و کمال . سیزارتا برهمن زاده است که از کودکی به واسطه تعلیمات مذهبی پدر قدم در این وادی نهاده و به واسطه تاثیراتی که بر منش وی داشته زبانزد خاص و عام شده است. سیزارتا اما کسی نیست که صرفا به تعلیماتی که می اموزد بسنده کند وهر از گاه مسیر پیمایش این سفر درونی را تغییر می دهد . به نوجوانی که می رسد از پدر رخصت می طلبد که به جمع مرتاضان بپیوند و برای نیل به مقصود ریاضت کشی را پیشه کند . پدر مخالفت می کند ولی در آخر مغلوب خواست پسر می شود .
سیزارتا چند سالی را هم در مقام شاگردی نزد مرتاضانی بنام سر می کند ولی روح پرسشگر و بی قرار وی به این نیز رضا نمی دهد ، ترک ریاضت کشی می کند و به دیدار بودای والا روان می رود ، اندیشه و منش بودا بسیار بر جان او می نشیند اما ..
بعد از حضور در کلاس بودا از وی تقاضای دیدار خصوصی می کند و اندیشه ای را می گوید که بسیار قابل تامل است و من عین جملات را برایتان نقل می کنم .
در بخشی از این اثر میخوانیم:
«... یک لحظه نیز در حقیقت گفتار تو تردید نکردم . یک آن شک روا نداشتم در این که تو بودایی و به منزل مقصود رسیده ای ، تو به راز رهایی از مرگ راه یافته ای ، و به آن راه یافته ای با جستجوی خویش و در راه خاص خویش و از طریق مکاشفه، بصیرت یافته ای و حقیقت بر تو نمایان شده است . این راز از راه تعلیم بر تو گشوده نشده است. اندیشه من ، ای وجود والا ، این است : هیچ کس از راه تعلیم به رهایی دست نمی یابد. تو ، ای سزاوار ستایش، نمی توانی به کسی با کلام و تعلیم بازنمایی و بگویی که در ساعت تجلی بر تو چه گذشته است. آیین بودای روشن روان یک جهان آموختنی در بر دارد. می آموزد که چگونه می توان نیکو زیست و از کژی پرهیخت . اما درمشربی چنین روشن و ارجمند یک چیز یافتنی نیست ، و آن راز حالی است که نصیب آن والا روان شده است ، تنها نصیب او ، میان صد هزار.
این چیزی است که من، چون سخنان آن والا روان را شنیدم اندیشیدم و دریافتم ، و هم این دلیل آن است که راه خود را پی می گیرم ، اما نه به نیت آن که آیین بهتری بجویم – یقین دارم آیین بهتری یافتنی نیست – بلکه فقط از آن روی که از همه مکاتب و معلمان روی بگردانم و تنها به مقصود برسم یا بمیرم.
سیزارتا می رود که راه خویش را با ندای درون خویش بیابد و به مقصود برسد، در این راه مدتی نه چندان کوتاه جذب جنبه های مادی زندگی می شود به شهوترانی و مال اندوزی می رسد و آنجا که کاملا به ورطه سقوط رسیده است با ندای درونی خویش بر می گردد و سفری دوباره آغاز میکند، برای بازگشت به آنچه به دست آورده بود " روزه گرفتن ، صبر کردن و اندیشیدن " که اکنون بسیار از آن دور بود و البته به مقصود نهایی می رسد....»
«سیدارتها» اثر«هرمان هسه» با ترجمه «سروش حبیبی» را انتشارات «ماهی» در 147 صفحه چاپ کرده است.
نظر شما