خبرگزاری شبستان- گیلان، همه فایل های صوتی ام را گوش میکنم، همه نوشته هایم را زیر و رو میکنم، همه روزنامه ها را میخوانم، همه خبرها را مرور می کنم اما هنوز از آمدنت خبری نیست، تو صبر میکنی، من صبر میکنم، وقت ظهور که برسد عدالت بر مردم سرزمین من میبارد، این بشارت را خداوند داده است و من به امید آن روز پیر میشوم.
هر آنچه توانم اجازه دهد، مینویسم، خواندن و نوشتن از اولین سوگندهای من با خداوند است، از اولین خواهشهای من برای مانایی بشر، مینویسم که ریشه بشر خشک نشود، ریشه انسانیت و مهربانی باقی بماند در سطر سطر ذهن بیدار دلان....
هرچند گاهی باید خبرهای بد بنویسم، گاهی باید شاهد اتفاق های ناگوار باشم، گاهی باید در کوچه پس کوچههای شهر به دنبال خوشبختی بدوم تا ثبتش کنم، اما این حرفه من است، من برای مردم سرزمینم همیشه عشق میخواهم، همیشه آسایش طلب میکنم و همیشه امید را آرزو کردهام...
مردم من صبورترین، پاک ترین و بیادعاترین مردمی هستند که از تاریخ آموختهام.
حق مردم من است که خبرهای خوب بشنوند، که با رویدادهای شیرین و مهیج صبح را آغاز کنند و با هیجان تمام روز را سپری کرده و با حماسههای غرور آفرین شب را در آغوش بگیرند...
قلم من شاید نتواند همه آنچه را که آرزو دارد برای مردم رقم بزند، شاید قلم من کوچکتر از آن باشد که بتواند شرافت انسان را گران و عشق را همیشگی و اضطراب را در دل مردم کم کند، اما قلم من تاریخ را مینویسد و تاریخ باید راستگو باشد.
تاریخ باید جغرافیای مرزهای لبخند بشر را گواهی دهد و قلم من باید با موسیقی ورق های کاغذ جاودانه شود، باید از صلح بنویسد، از عشق ، از تولد و از آزادی...
اما این روزها هوای آسمان سرزمینم خوب نیست، گرد و غبار از جنوب، شیرابه های زباله از شمال، خشکسالی دریاچه های قلب سرزمینم، بی حد و مرز بدون اعتیاد، قاچاق، دزدی، اختلاس، ارز و تحریم و تهدید، فساد و فحشا و... دور شدن جوان ها از ازدواج، دوری از فرزند آوری، بیکاری و بی مسکنی و بیماری های جسمی و روحی.... و همه و همه آنچه را که تکرارش روان هر انسان سالمی را آشفته تر میکند.
چگونه می تواند قلمم را بغلتاند روی سطری از کاغذ و بنویسد همه چیز در امنیت است.
قلمم باید بشکند اگر حقیقت را میداند و دروغ مینویسد، قلمم باید خشک شود اگر نمی تواند راست بنویسد.
من و قلمم و همکارانم می دانند این حرفه چقدر دشوار است، اینکه زیر باران و برف و آفتاب و تعطیلات و پا به پای همه رخدادهای مهم باشی و خودت برای مسئول و رییس و مدیر مهم نباشی، حداقل حقوق و مزایای آنها را نداشته باشی، حداقل توجه و احترام را نداشته باشی، سهمی از جایگاه و منزلت یک ژن خوب را به ارث نبرده باشی....
سخت است همه این دردها را فقط بخواهی در یک روز که بنام توست فریاد بزنی... بزنی اما گوشی نباشد که بشنود.
مهم هم نیست، مهم این است که عدالت خداوند یک روز اجرا می شود، آنروز فقط یک خبر دل ما را شاد میکند یک روز که منجی همه خوبی ها می آید و آنروز دیر نیست.
نوشین کریمی/ خبرنگار
نظر شما