به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان به نقل از موعود، اسماعیل شفیعی سروستانی، مدیر موسسه موعود در یادداشتی درباره اوقات فراغت آورده است:
امروزه، وسايل نقليه مدرن و سريع السير، مردم را بى احساس رنج سفر از يك گوشه جهان به اقصى نقاط عالم منتقل مى سازد. دستگاه هاى مدرن مخابراتى نيز ارتباطات را سهل نموده و انسان را از بسيارى رفت و آمدها بى نياز ساخته است.
رشد ابزار توليد، اتوماسيون (خودكارشدن) كارخانه ها و ساخته شدن ماشين آلات بزرگ نياز مؤسسات را به داشتن نيروى انسانى كم و كمتر نموده است.
زندگى ماشينى، محدود شدن سال هاى فعاليت به 30 يا حداكثر 40 سال و بالاخره عرضه انواع و اقسام اطعمه و اشربه آماده و بسته بندى شده، همگى در زمره عواملى هستند كه باعث افزايش ايام و ساعاتى شده اند كه به اوقات فراغت معروف است.
تاريخ جديد بشر كه با رنسانس مغرب زمين آغاز شد، تاريخ جدايى انسان از دو امر جدى حيات بود. زيرا، آدمى از سويى به تبع اين جريان- رنسانس- بى تاريخ، بى گذشته و بى بنياد شد و از ديگر سو فاقد آينده اى روشن.
يعنى انسان، در اين دوره تاريخى همه تلاش خويش را مصروف درك «حال» نمود. اين رويگردانى از هويت دينى و معنوى و مورد ترديد قرار گرفتن همه دريافت هاى گذشته ملت ها به وسيله انديشمندان غربى موجب شد تا وجه صرفا جسمانى دريافت هاى عقل تجربى و بالاخره «اصالت حال» وجه نظر انسان شود و بدين وسيله گذشته هاى خويش را با همه ويژگي هايش به دست فراموشى سپارد.
چشم پوشى از عالم ماوراء ماده و انكار عالم غيب نيز موجب بود تا اين دو پاى عجول به جهان پس از مرگ با ديده ترديد بنگرد. ترديدى كه آينده را نيز از اين موجود گرفت.
اين انسان ديگر دريافتهاى خود را- بر اساس اصل ترقى- مطمئن و كافى مى دانست و بر مدار آن به كندوكاو در زمين وسلطه جويى خويش ادامه مى داد. ضمن آنكه راز مرگ و جهان پس از آن برايش تبديل به سرنوشتى محتوم و مخوف شده بود، به گونه اى كه همه تلاشش را مصروف عقب انداختن آن مى كرد.
گفتيم كه اوقات فراغت عارضه عصرى انسان است. انسانى كه سرخود و رها در كوير برهوت طى طريق مى كند. حال بايد پرسيد كه صاحبان كدام انديشه و كدام تعريف از مرگ براى آدم اوقاتى را به عنوان «اوقات فراغت» قائلند!؟
فراغ از چه!؟ از رفتن!؟ از كشتن!؟ از مهيا شدن!؟ فراغت از سرنوشت محتوم پس از مرگ!؟ فراغت از دغدغه دهشتناك فرود پيك مرگ!؟ فراغت از ذكر، تسبيح و تهليل!؟ فراغت از خود، هويت و حقيقت گرفتار آمده در طاق نسيان!؟ فراغت از خصم درونى «نفس»!؟ فراغت از خصم بيرونى «شيطان»!؟ فراغت از جوانى زودگذر و پيرى زودرس كه بسرعت همه فرصتها رااز بين مى برد!؟ فراغت از تعليم و تعلم اصول و فروعى كه اين مسافر را در رفتن به سر منزل مقصود يارى مى دهد!؟ فراغت از تحكيم بنيان عمل!؟ فراغت از تبيين مفاهيم اخلاقى كه آدمى را مهياى كسب معرفت مى كند!؟ فراغت از همه معارفى كه پشت مردان مرد را در كسب اين فضيلت خم مى سازد!؟ فراغت از بار بزرگى كه آدمى بر دوش گرفته و بايد به سر منزل برساند!؟
جا دارد تا از مناديان و مبشران «اوقات فراغت» و غنى سازان آن اوقات سؤال شود كه آيا از آنچه گفته شد غفلت كرده اند يا مفروض خود را استغنا انسان از آن همه قرار داده اند!؟
آيا جز اين است كه نسخه هاى پركننده اوقات فراغتى كه مى پيچند در زمره بازيها و لهو و لعبى هستند كه كودكان را مى فريبد و كودك صفتان را به هلاكت مى اندازد؟
به نظر مى رسد كه «اوقات فراغت» را كه محصول ابتلا انسان معاصر در فلك زدگى است ضرورت وجود آدمى فرض كرده اند كه براى پر كردن آن برنامه ريزى مى كنند و گر نه مى بايست بر عكس عمل مى كردند.
چه بايد كرد تا انسان معاصر از ابتلاء به اوقات غافل كننده فراغت خلاصى يابد و مهياى گذر از عقبه ها و گردنه هاى مهيب حيات كوتاه مدتش شود؟
انسان فارغ، فراموشكارى است كه تصوير و سياهه شهر دور دست آرمانى را از تيررس نگاه خويش دورساخته است و در ميان ابتلائات زمان، جوياى اسبابى براى تحمل دوران غفلت خويش است.
در اين ميان نبايد فراموش كرد كه بسط علوم غربى و از جمله «علم الاجتماع» و «روانشناسى» تاثير بسزايى در بسط تعاريف ايدئولوژي ها، مفروضات، پرسش ها و دسته بندى امور مختلف و مبتلابه داشته است.
ابتلاء مهلك غربزدگى و گسترش آن در ميان ملل غيرغربى نيز خود موجب نشر آن مباحث در ميان اينگونه اقوام شده است. بويژه تحصيلكردگان علوم جديد به هيچ روى از تبعات اين آموخته ها در امان نبوده اند.
ضعف اعتقادات مذهبى و در حاشيه قرار گرفتن علوم دينى خود در قوام بخشيدن آن مباحث و رسميت يافتن آنها در ميان معلمان و مجريان امور فرهنگى و مدنى ملت هاى به اصطلاح امروز جهان سومى مؤثر بوده است اگر نگارنده را متهم به بدبينى نفرمايند، عمل سردمداران استكبار و امپرياليسم نيز نقش بسزايى در ايجاد وضعيت درهم ريخته فرهنگى و مدنى مردم جهان داشته است.
وقتى «جهان ولايى» عارض بر حال و روز انسان شد و «دنيامدارى» چشم هاى معادانديش آخرت گرايان را بست، تنها راه گريز از نگرانى روح كمال طلب و دغدغه نفس فرصت طلب، روى آوردن به انواع ابزار و وسايلى است كه در هنگام فراغت از كار طاقت فرسا كه به تبع وضع دوران حول محور اصالت سود مى چرخد- لحظه اى آدمى را از غلتيدن در اضطراب اشى از طغيان و خودمحورى برهاند.
انواع و اقسام وسايل سرگرم كننده- كه به اقتضاى زيستن در عالم غربى حاصل آمده اند- همچون تلويزيون، ماهواره، ويدئو و انواع و اقسام بازي ها كه با عنوان فنون ورزشى امكان سرگرم كردن اين انسان را فراهم مى آورند. همان كه راز پنهان همه برنامه هاى ورزشى و همه محصولات كمپانيهاى فيلم سازى است. «غافل ساختن عموم از آنچه در پنهان مى گذرد.»
نبايد از اين نكته غفلت كرد كه يكى از وظايف ورزش امروز جهان، «سياست زدايى» است. بدين معنى كه در ميان غوغاى مسائل ورزشى همگان از كنار رخدادهاى سياسى و اعمال استكبارى دولتهاى قدرت طلب بسادگى مى گذرند. زيرا، هوشيارى سياسى و فرهنگى همواره، مانع بزرگى بر سر راه عوامل خودكامه استكبار صهيونيستى و دست نشانده هاى آنان بوده است.
حال اگر هوشيارى در صفحه ذهن و قلب جوانان خانه كند، خطرات بسيارى براى قدرت هاى استكبارى به وجود خواهد آورد پس چه بهتر كه با انواع و اقسام وسايل، ابزار و راههاى ايجاد غفلت سدى در مقابل هوشيارى سياسى و فرهنگى ايجاد شود.
تعمق و غور در اين مساله روشن مى سازد كه طرح موضوع «اوقات فراغت» و گفت وگو درباره «نحوه پر كردن اين اوقات» از سويى به نوع تفكرى بر مى گردد كه بر جهان امروز مستولى شده و انسان را در مدار تنگ دنيا و دنيامدارى اسير ساخته است و از ديگر سو به مجموعه عوامل سياسى و اقتصادى بر مى گردد كه به سبب جايگير شدن آن تعاريف و علمى شدن آنها سعى در استفاده از اين وضع دارند تا انواع اطعمه، اشربه و البسه خود را به فروش رسانده و سيطره سياسى خود را نيز گسترش دهند.
بر همه «دين باوران» آشكار است كه هر انسان مكلف اعم از زن يا مرد تنها براى تنظيم روابط مادى حيات خود و مهيا كردن جسمش براى مؤدب شدن به ادب دين نيازمند آگاهى از حدود 3000 مساله شرعى و عمل بدان هاست تا مباد كه در ورطه حرام و مكروه افتد و حيات اخروى خود را به مخاطره اندازد.
آيا مى توان تعليم اين مسائل و ايجاد امكانات لازم براى عمل به آنها را تا سن 60 و 70 سالگى به تعويق انداخت. چنان است كه مردى را به ناگاه بر تشك كشتى رو در روى حريفى قوى و زيرك قرار دهند. هيچ كشتى گيرى در وقت رويارويى با حريف قادر به آموختن فنون كشتى، اجرا آنها و كسب پيروزى نبوده است.
حريفى چون نفس اماره فرصت طلب و شيطانى كه آدمى را خوار و ذليل مى طلبد و مرگى كه دير يا زود فرا خواهد رسيد و قيامتى كه آدمى را به پاى ميز محاسبه مى كشد و انسان، غافل از همه امور، چنان در بند حيات اين جهانى گرفتار آمده است كه آمادگى جسمانى خود را تا دم مرگ به تاخير مى اندازد.
اين در حالى است كه مؤدب شدن جسم به ادب شريعت تنها مقدمه مؤدب شدن نفس است و از آن پس تنها در مدرسه اخلاق است كه مراتب رشد و صعود نفس فراهم مى آيد.
آيا اين همه حكايت از غفلت انسان امروز و دست اندركاران امر تعليم و تربيت نمى كند؟ مگر اينكه در تعريف «انسان» و بيان «نقش و جايگاه او در ميانه هستى» در ميان منابع دينى و بيانات معصومين (ع) تجديد نظر كرده باشيم و انسان را حيوانى بپنداريم كه در طول حيات از تنعمات حيوانى بهره مى برد و در سرانجامى سياه و تاريك به فراموشى سپرده مى شود. بايد گفت «فراغت» تنها براى اين انسان معنى پيدا مى كند.
سالهاست كه همگى از بحرانى دم مى زنيم كه اساس اخلاق و زندگى مردم را به خطر انداخته است.
آيا هيچ پرسيده ايم كه اين بحران از ميان كدام بستر برخاسته است؟
مگر نه اين است كه بحران، محصول طبيعى درگيرى نيروهاى متناقض است؟
آيا هيچ پرسيده ايم كه ميان آنچه براى انسانها عرضه مى كنيم و خاستگاه نهاد آدمى چه نسبتى وجود دارد!؟
آيا هيچ پرسيده ايم كه اين همه دستورالعملهاى اجتماعى و اخلاقى و ... را از ميان كدام منابع و با كدامين مبانى استخراج كرده ايم!؟
آيا اينها در جايى انسان را با خود و با فرايند حاصله از تناقض و كشمكش نيروها درگير نمى سازد!؟
پس چگونه است كه خود از بحران دم مى زنيم و در همان حال عاملى براى بسط بحرانها مى شويم بايد توجه كرد كه بحران مخربى كه بسيارى از مناسبات مادى و فرهنگى ملتهاى مسلمان را در برگرفته ناشى از خلاء مطالعات فرهنگى است.
هيهات كه برنامه ريزان، سياستگذاران و مجريان پيش از مطالعه فراگير درباره مسايل نظرى و فرهنگى و كشف رابطه ميان اعمال و مناسبات خرد و كلان و در باب سابقه تاريخى موضوعات، برنامه هاى اجرايى را تدوين نموده و امر به اجراء داده اند.
هشدار كه تا غول بيابان نفريبد به سرابت
نظر شما