به گزارش خبرگزاری شبستان، سقوط یکباره با بی آبرویی و رسوایی دو ابر قدرت رسانه ای راپرت مرداک و سلویو برلسکنی در عصر حاضر یکی از بزرگترین نمودها در دنیای اطلاعات و رسانه به شمار می رود که تغییر بزرگی را در دنیای اطلاع رسانی و ارتباطات در منطقه اعمال می کند.در عصر کنون اطلاعات بر خلاف ارتباط کمرنگ میان دموکراسی خواهان تازه وارد و تهدیدات کنترل که از گذشته به جای مانده اند جنبش های دموکراسی خواه تازه کار جدید خواهان ارائه نوع جدیدی از دموکراسی هستند.
سقوط هر یک از این بارون های اطلاع رسانی یکی از بزرگترین تاثیرات را در طول سی سال گذشته به همراه داشته است که می توان برای این حوزه بسیار تاثیرگذار و خوشایند باشد.
در اینجا به چند تاثیر چشم گیر و منافعی که رسانه ها را پوشش می دهد از بعد از این سقوط ها مورد بررسی قرار داده شده است.
در نگاه اول باید دانشت که این سقوط زمان محدودی را تحت تاثی قرار نمی دهد و برای همیشه مسیر قطار رسانه را از روی ریل های گذشته به سمت ریل های جدیدی تغییر می دهد که هرگز بازگشتی در آن دیده نمی شود.
در حالی که جامعه رسانه ای سیستم های عمودی فرض می شد که بروی یک خط امپراطوری افقی استوار است سقوط این خط افقی استقلال و خود مختاری رسانه ها را سبب شد.
تا هر یک از آنها رفتارهای بر گرفته از ایدوئولوژی های خود را آنگونه که می خواهند ارائه دهند و به این ترتیب تفاسیر رنگ های متعدد تری از سیاه و سفید گرفت.
آنچه که حتمی است این است که در طول دهه های گذشته به اندازه که هم اکنون احساس می شود سقوط و تزلزل دیکتاتوری ها و امپراطوری های رسانه ای به این اندازه ملموس و فاحش نبوده است.
گرچه نباید فراموش کرد رسانه های تحت قدرت آنها همچنان به اشاعه تفکراتی از همان جنس دست زده اند اما به تدریج از انرژی اصلی خود دور می شوند همانگونه که به تشکیل اجماعی سیاسی در سطح بالا نزدیک شده و کم کم نابودی و سوخته شده آنها را نتیجه می دهد.
تمام غرض ورزی های آنها متاثر از شرمی می شود که اصحاب رسانه در طول این امپراطوری رسانه به کار می گرفتند و اخبار را در لابه لای آن می پوشاندند.زمانی فرارسیده است تا رسانه ها واقعیت ها را به اقتضای دلایل و زمان ارائه دهند و از تعبیرات و تفسیرهای واهی دور شوند.
به گزارش اپن دموکراسی، برلسکنی به سهم خود سه نوع قدرت را به راه انداخته بود: برتری رسانه،مدیریت مالی و در راس آنها قدرت سیاسی که همه آنها تحت نفوذ و قدرت راهبری برلسکنی بوده اند.
در نتیجه تفاهم برلسکنی و قابلیت مرداک در این نوع راهبری رسانه ای موجب شد تا شبکه های رسانه بیشماری تحت تاثیر قرار گرفته و هریک به نوبت وارد این جریان شوندو حساس ترین نقاط سیاست و اقتصاد جهانی را تحت اعلان اخبارهای سلیقه ای خود در بیاورند.
در چنین نگرشی جوامع چند رسانه ای ها به جهان حاکمیت می کند،جوامع چند رسانه ای یکی از کلیدی ترین ابزاری می شود که کاپیتالیسم صنعتی را به کاپیتالیسم شناختی مبدل می سازد.
با این نوع راهبری پروسه و روند خصوصی سازی به نفع رسانه های تعریف شده و سنتی عوض شده و رئسای رسانه های بزرگ در شرایط ایده آل تری برای تامین این چهره جدید قرار می گیرند: قهرمانی که ما می خواهیم که بتوانیم آنها را در پروژه های مالی و کاپیتالیسمی این استراتژی جدید وارد کنیم.
در واقع جامع رسانه به کارخانه هایی تبدیل می شود که ماشین های تولیدی آن ورودی هایشان با خروجی ای که بیرون می دهند کاملا متفاوت است این رسانه ها تابعین بی چون و چرای این قدرت ها بوده و زبان خاصی را برای خود تولید می کنند.
مطیع سازی و ترس نشانه های برتری یک رسانه هستند وقتی بتواند هریک از آنها را سریعتر در میان مردم مخاطب توسعه دهد.
تفکر دست کاری مسئله جدیدی نیست همانگونه که هرمان گرینگ در سال 1946 در طول روند نورمبرگ به آن اشاره کرده بود.
مردم جنگ را نمی خواهند اما باید به دستور رهبران خود وارد جنگ شوند همه آنچه که رهبران دستور می دهند این است که حمله کنید و برای مصون داشتن کشور از خطرات صلح را منکر شوید. و این شیوه در تمام کشورها رایج است.
این درست همان شیوه است که رسانه امپراطوری در طول این زمان به کار بسته است به واقع نمایش تجربیات انزوای روانی و اجتماعی نوعی شکنجه است که رسانه ها برای به اختیار گرفتن تفکر مخاطب و احساسات او به کار می بندند.
در واقع این درست همان شیوه ای است که در دوران بوش یا جنگ جهانی دوم تفکر مردم را متشنج کرده بود وارد شدن از طریق این شیوه به موفقیت های سیاسی از جمله نتایج دیگر آن است به طور مثال شبکه فاکس نیوز در دوره های ریاست جمهوری شب انتخابات پیروزی کاندیدای مورد نظر خود را اعلام می کند و اینگونه تفکر افراد را به این سمت سوق می دهد و چه بسا تاثیر زیادی بر روند نتیجه انتخابات یا هر یک از بازی های سیاسی می گذارد.
مرداک در سلسله رسانه های سومین نفری بود که پشت بوش و بلر در جنگ عراق در آمد همانگونه که در مجله تایمز نام او در اسامی 100 نفری قرار گرفت که بزرگترین تاثیرات را در جهان گذاشت.
گرچه برلسکنی شایستگی قرار گرفتن در این لیست را داشت اما احتمالا در آن زمان خود را وقف فریب جنسی زنان کرده بود!
برلسکنی نیز در عصر خود هرگز از این شیوه رسانه ای عقب نماند به گونه ای که تاثیر رسانه برلسکنی در ایتالیا و حتی اروپا باقی نماند و پا را فراتر از آن به سمت قاره های دیگر کشاند.
بنابراین با سقوط این دو نوع رسانه امپراطوری تغییرات واضحی را نه تنها در سطح این کشور بلکه در همه جهان موجب شد و هر سه قطب قدرت برلسکنی که در بالا به آن اشاره شد دچار سقوط شد قدرت سیاسی او با دو شکست بزرگ انتخاباتی نابود گشت و رفراندوم مردمی ملی مشروعیت دولت را به زیر سئوال برد.
اما همچنون بسیاری دیگر از کشورهای اروپایی وی همچنان نخست وزیر دولت است حالتی شبیه به کما که از دست دادن قدرت رسانه های او را به سمت فقر سیاسی کشانده است.
در حال حاضر هر نوع سرنوشتی را می توان برای دنیای رسانه پیش بینی کرد جز بازگشت امپراطوری جمع کردن همه رسانه ها یا حداقل رسانه های مطرح زیر پرچم یک امپراطوری کاری بعید و بس مشکل به نظر می رسد و در دورانی که سوقط این امپراطوری ها برابر شده است با بالا گرفتن آگاهی مردمی ای که به سقوط دیکتاتوری ها ختم میشود در نهایت غیر ممکن پیش بینی می شود.
نظر شما