مسخ چهره وحیانی پیامبران اولوالعزم در هالیوود

«هجرت: خدایان و پادشاهان» در کنار نوح آخرین ساخته دارن آرونوفسکی می‌تواند نمایان‌گر تمرکز هالیوود بر یک مسئله‌ی تاریخی باشد و آن محو نمود جملگی برداشت‌های مقدس و متافیزیکی از تاریخ ادیان و منتفی نمودن رسالت پیامبران اولوالعزم است.

به گزارش گروه مهدویت خبرگزاری شبستان به نقل از موعود، در مطلبی با عنوان «مسخ چهره وحیانی پیامبران اولوالعزم در هالیوود» درباره «نگاهی به آخرین اثر ریدلی اسکات «هجرت: خدایان و پادشاهان» آمده است:

 

«هجرت: خدایان و پادشاهان» آخرین ساخته کارگردان انگلیسی هالیوود ریدلی اسکات است. او در کنار فیلم‌سازانی چون کن لوچ، مایک لی، گای ریچی و… از کارگردانان انگلیسی تبار صاحب نفوذ در هالیوود است که نقش بسیار پررنگی را از زمان ساخت فیلم مطرحی چون تلما و لوئیزا که انقلابی در ملودرام‌های هالیوودی بود تا ساخت اثری همچون قلمرو بهشت که نسبتی ظاهراً انتقادی به وقایع جنگ‌های صلیبی و اشغال سرزمین مقدس داشت، ایفا نمود. هرچند در میان آثار او فیلم‌های بسیار ضعیفی چون “گنگسترهای آمریکایی”، “مشاور” یا “رابین هوود” دیده می‌شود؛ اما از اهمیت اسکات در مقام یکی از تکنوکرات‌های اصلی هالیوود نمی‌کاهد.



«هجرت: خدایان و پادشاهان» تحریف آشکار تاریخ است. یک تیم ضعیف به عنوان نویسنده‌ی فیلمنامه و ساختار استودیویی این فیلم آن را به اثری بی‌اهمیت مبدل نموده است. این فیلم در کنار نوح آخرین ساخته دارن آرونوفسکی می‌تواند نمایان‌گر تمرکز هالیوود بر یک مسئله‌ی تاریخی باشد و آن محو نمود جملگی برداشت‌های مقدس و متافیزیکی از تاریخ ادیان و منتفی نمودن رسالت پیامبران اولوالعزم است. نوح (ع) در فیلم آرونوفسکی در رسالت خود شک می‌کند و بر سر دوراهی خواست نفسانی خویش و خانواده‌اش با رسالت خود باز می‌ماند. تصویر آرونوفسکی از نوح (ع) آن‌چنان متاثر از روانشناسی مریضی است که هیچ خواستگاه وحیانی در آن دیده نمی‌شود.

 

 

 

ریدلی اسکات فیلم «هجرت: خدایان و پادشاهان» را در رابطه با وقایع حکومت رامسس دوم ساخت. در این فیلم موسی (ع) قوم بنی‌اسرائیل را از حاکمیت فرعون خارج می‌کند. واضح است که روایت عهد عتیق و تلقی مشرکانه آن در خصوص پیامبرانی چون داوود و سلیمان منبع برداشت نویسندگان فیلمنامه بوده است. در عهد عتیق بنیان قوم بنی‌اسرائیل بر خیانت و سلطه داوود و یهودا استوار است و آموزه‌های رازآمیز و منحرف اساطیر یهودی آن در خصوص قوم بنی‌اسرائیل برداشتی تحریف شده و بسیار متباین از حقیقت قرآنی این قوم را ارائه می‌دهد. قوم بنی‌اسرائیل که در فیلم به صورت کلی قوم کنعانی – عبری نامیده می‌شوند تصویر دقیقی از حقیقت آن را بیان نمی‌دارند. یکی از اصلی‌ترین اختلافات در قوم بنی‌اسرائیل پس از مرگ سلیمان که در تجمع سران قبایل در شکیم حاصل شد جدایی دولت افرائیم (خاندان یوسف) و دولت یهود (خاندان یهودا) بود. دولت یهود مرکز اصلی شرک و بت‌پرستی بود و تا سال‌ها سیاست ستیز و جنگ با قوم افرائیم داشت زیرا قوم یهود خود را برگزیده‌ی اصلی شبان بنی‌اسرائیل می‌دانست.

بنابراین، یهود و بنی‌اسرائیل دو مقوله‌ی کاملاً جداست و قوم افرائیم خود را پیرو سنن موسوی می‌دانست. قوم یهود دائماً بر قوم افرائیم هجوم می‌برد و سرانجام در زمان حکومت ابیام فرزند رحبعام (شاه یهود) توانست آنان را تاراج کند و این موجب سقوط خاندان یوسف شد. در عهد عتیق مشخص نیست که آئین پرستش گوساله زرین که میراث فنیقی‌ها بود – به جز قوم یهودا- به کدام قوم منتسب است و در این خصوص روایات متناقضی وجود دارد. کتابی که در کوه سینا بر موسی کلیم الله نازل گردید هیچ‌گاه در دسترس نیست و آن‌چه به عنوان تورات توسط قوم یهود و عزرا کاهن بازنویسی و تحریف شد انحرافی بیش نیست. خداوند متعال در قرآن عظیم می‌فرمایند: «وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ؛ و (به یاد آورید) هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم، (و او برای گرفتن فرمان‌های الهی، به میعادگاه آمد) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نمودید، در حالی‌که ستمکار بودید.» (سوره بقره، آیه51)

 

 

قوم بنی‌اسرائیل پس از دیدن معجزات بی‌شمار موسی کلیم الله در حالی‌که ایشان برای دریافت وحی به طور سینا می‌رفتند در حال بازگشت مشرک شدند و از آیین حق بازگشتند. در فیلم «هجرت: خدایان و پادشاهان» روایت کاملاً متفاوت است، پایان این فیلم با تصویری بدیع از قوم بنی‌اسرائیل همراه است تصویری که موسی را در کنار قومش در عین پیروزی و اتحاد قرار می‌دهد و تصویری از خدا (شخصیت کودک) را در میان‌شان در حال رضایت‌مندی و خوشنودی نشان می‌دهد. خبری از انحراف نیست و موسی مأموریتش را به پایان رسانیده است.

خدا در فیلم هجرت در هیبت پسربچه‌ای شرور و خودکامه که در کوه سینا با موسی ملاقات می‌کند ظاهر می‌شود این خدا که در ادامه‌ی تفسیر انسان‌گرایانه هلنیستی، پیش از این در تعلقات یونانی زده‌ی اسکات در فیلمی چون پرومتئوس نمایان می‌گردد، نمایان‌گر تلقی و درک مشرکانه و رازآمیز یهودیت از خدا در چهره‌ای انسان‌گونه است. گذار از چهره اساطیری به چهره انسانی در نسبت با تلقی خدا در تمدن یونان باستان که بارزترین نشانه‌هایش را می‌توان در آثار نویسندگانی چون آشیل و یا اوریپید دید، در دوره هلنیستی و با ظهور اشرافیت نوپای متاثر از فلسفه صورت‌گرای ارسطو، رخ می‌دهد.

در این تلقی خدا منشا خودکامگی، استبداد و خشم است که حکومت می‌کند (در هیبت زئوس). این باور انسان‌گرایانه از خدا در طول تاریخ غرب هیچ‌گاه به طور کلی محو نگردید و همواره در تمام ادوار تاریخی حضور داشت به عنوان مثال تلقی ارسطو از خدا در ساحتی مکانیکی رغم می‌خورد، خدای ارسطو فاقد درک و شعور است و تنها محرّک نامتحرک است. در سده میانه و حاکمیت کلیسا با این‌که کلیسای کاتولیک و متفکرانی چون سنت آگوستین سعی نمودند که تلقی والامنشانه‌ای در نسبت با درک مفهوم خداوند ارائه دهند؛ اما همچنان در حیطه‌ی نیست‌انگارانه فلسفهِ مدرسی باقی ماندند. چنان‌چه که در بسیاری از اشعار و مناجات‌های بزرگان کاتولیک خدا هم‌ردیف انسان است و هیبتی انسان‌گونه دارد و این نیز ریشه در انحرافات مسیحیت کاتولیک داشت. با سیطره‌ی پروتستانتیسم و پیوریتنیسم و همچنین گرایشات رازآلود آمیخته با یهودیت همچون فراماسونری، کابالا و همچنین عرفان منحرف و مشرکانه‌ی گنوسی و… خداوند به عنوان منشاء خشم و عذاب و کانون شر مطرح می‌گردد.

تلقی چندخدایی و غفلت خدا و همچنین تلقی عاطل از خدا جملگی از انحرافات فرقه‌های مختلف منشعب از جنبش‌های رفورمیستی کلیساست. هرچند که اصول کاتولیک نیز آمیخته با تحریفاتی همچون بازنگری شورای ترانت است. در تمدن غربِ مدرن نیز تلقی خدا با گرایشات حسی – تجربی در فلسفه شخصیت‌هایی چون لایب نیتس همراه است. اینان جملگی ریشه در تلقی نیست‌انگار و اسیر متافیزیک کاسموسانتریسم غرب دارد.

 

 

در فیلم هجرت موسی با خدا همردیف است آنان با یکدیگر نزاع می کنند و موسی بر او خشم می‌کند و او موسی را از خود می‌راند حتی در قسمتی به موسی می‌گوید: کسی که فکر می‌کردم، نبودی. در هیچ قسمتی از فیلم شخصیت موسی به عنوان پیام‌آور یکتاپرستی مطرح نمی‌گردد و رسالت موسی به عنوان مأموریتی تحمیلی تلقی می‌گردد و این ویژگی به طرز پررنگی در فیلم نوح آرونوفسکی نیز دیده می‌شود. وحدانیت و وحیانیت در روایت سینمای هالیوود از تاریخ ادیان و سرگذشت پیامبران به طور کلی حذف گردیده است.
 

تفسیر هالیوود از سیمای پیامبران اولوالعزم بسیار توهین‌آمیز و منحرفانه می‌باشد. به عنوان مثال در فیلم رمز داوینچی ساخته ران هاوارد که اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته‌ی دن براون است با استناد به چند رمزگشایی از تابلوی شام آخر داوینچی، مسیح (العیاذ بالله) بر اثر هم‌خوابگی با فاحشه‌ی معروفی که در روایات حواریون سخن از آن است نسلی از خود را بجا گذاشته است، در این اثر، مسیح (ع) مردی دچار نفسانیات مطرح گردیده است و در فیلمی چون انجیل به روایت متی ساخته پیر پائولو پازولینی این شبهات هرچند تعدیل‌یافته‌تر نیز همچنان حضور دارد و هجرت: خدایان و پادشاهان نیز در ادامه همین روند سکولاریستی هالیوود می‌باشد و قصد آن مسخ چهره‌ی وحیانی پیامبران اولوالعزم است.

 

 

مسلم است که «هجرت: خدایان و پادشاهان» در پی ایراد پیام سیاسی با استعانت از نوعی قهرمان‌سازی عوام‌گرایانه از پیامبری اولوالعزم است تا آن را نماد لیبرالیسم دموکراسی‌طلب بداند. هم‌چنان که شخصیت‌هایی چون اسکندر در فیلم الیور استون و یا اسپارتاکوس در فیلم استنلی کوبریک دارای این چهره بودند و این خود یکی از گرایشات عوام‌فریبانه‌ی هالیوود است.

کد خبر 716652

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha