شواهد تاریخی از ائتلاف امریکا و اروپا علیه ملت ایران

خبرگزاری شبستان: ابراهیم متقی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران، طی یادداشتی به واکاوی نمونه‌های تاریخی اتحاد امریکا و اروپا علیه ملت ایران، قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته است.

به گزارش خبرگزاری شبستان، ابراهیم متقی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران، طی یادداشتی که به صورت اختصاصی در اختیار "پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی" قرار داده، به واکاوی نمونه‌های تاریخی اتحاد امریکا و اروپا علیه ملت ایران، قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته است. آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح یادداشت دکتر ابراهیم متقی است.

 

تاريخ بخشي از واقعيت‌هاي كنش تعاملي بازيگران را منعكس می‌سازد. در اواخر قرن 19 شاهد شكل‌گيري الگوی كنش تعاملی قدرت‌های بزرگ در برخورد با ايران براساس نظريه «بازي بزرگ» هستیم.

بازی بزرگ زمينه موازنه مثبت روابط روسيه و انگليس در برابر ايران را منعكس می‌ساخت. در اين دوران تاريخی هنوز ايالات متحده تبديل به قدرت بزرگ جهانی نشده بود لذا از سياست موازنه قدرت بهره می‌گرفت.

بعد از جنگ دوم جهاني، ايالات متحده توانست رهبری جهان غرب را عهده‌دار شود. از سال 1945 به‌بعد ايالات متحده محور اصلی سياست قدرت در جهان غرب شد. نقش ايالات متحده در حمايت از كشورهاي اروپايي به‌موجب «طرح مارشال» در سال 1947، «سازماندهی اتحاديه بروكسل» در سال 1948 و «تشكيل پيمان آتلانتيك شمالی» در سال 1949 زمينه همبستگی سياسی و راهبردی جهان غرب را به وجود آورد. همبستگی‌های ايدئولوژيک از سال 1945 به‌بعد منجر به ائتلاف‌های ژئوپليتيكی و راهبردی امريكا و اروپا در برخورد با ساير حوزه‌های جغرافيایی به‌ويژه در برابر ايران شد. در این میان آنچه مشخص است، همكاريی‌های راهبردی و ژئوپليتيكی آمريكا و اروپا در برابر ايران از سال 1979 و بعد از پيروزی انقلاب اسلامي با انسجام و فراگيری بيشتری همراه شده است.

 

الف) ائتلاف‌ امریکا و اروپا علیه ملت ایران در دوران پهلوی

در دوران پهلوی، امریکا و اروپا در موارد عدیده‌ای علیه ملت ایران متحد شدند؛ رژیم پهلوی هم در این مسیر کاملا با آنها همسو بوده و مطیع آنها به حساب می‌آمد.

 

1- اشغال ایران توسط متفقین در جریان جنگ جهانی دوم

همكاری اروپا و آمريكا در سال 1941 منجر به اشغال نظامی ايران شد و ملت ایران بزرگ‌ترین ضربه را از این اشغال متحمل شدند. با اشغال ایران توسط متفقین، بخش قابل توجهی از منابع كشاورزی و دامی ايران در تحت كنترل ارتش قدرت‌های بزرگ قرار گرفت.

نيروهای نظامی آمريكا، انگليس و اتحاد شوروی محور اصلي سياست و اقتصاد ايران محسوب می‌شدند. روندهاي جديد كنترل ايران تحت تأثير ضرورت‌هاي جنگ دوم جهانی شكل گرفت. در اين فرآيند تاريخی، ائتلاف‌گرايی آمريكا، اتحاد شوروی و انگليس منجر به اشغال نظامی و تداوم حضور ارتش‌های بيگانه در خاک ايران شد.

 

2- همكاری آمريكا و اروپا در كودتای 28 مرداد 1332

كودتای 28 مرداد 1332 را می‎توان نقطة عطفی در الگوی تعامل آمريكا و اروپا در ارتباط با تحولات سياسی و اقتصادی ايران دانست. ايالات متحده در سال 1950 از روند ملی‌سازی نفت ايران در برابر انگليس حمايت به‌عمل آورد.

برخی از زمامداران ايرانی فكر می‌كردند كه حمايت آمريكا از روند ملی‌سازي منابع اقتصادی كشورهای پيرامونی به‌مفهوم روند جديدي است كه با استعمار مقابله می‌شود اما ملی‌شدن صنعت نفت در ايران چالش‌های سياسی و اقتصادی خاص خود را به‌وجود آورد. تا اینکه در سال 1332 كودتای آمريكا و انگليس شكل گرفته و در سال 1333 زمينه تأسيس كنسرسيوم نفتی ايران با شركت‌های انگليسی، هلندی و آمريكايی به‌وجود مي‌آيد.

كودتا عليه دولت مصدق به اين دليل انجام گرفت كه نامبرده بر ضرورت‌های ساختاری سياست بين‌الملل وقوف نداشته و تحولات سياسی را براساس نشانه‌هايی از كنش نهادها و سازمان‌های بين‌المللی تحليل می‌كرد. در چنين فرآيندی که مصدق به همكاری آمريكا اميدوار بود، سرويس‌های اطلاعاتی آمريكا و انگليس عمليات آژاكس را براي مقابله و سرنگونی دولت مصدق سازماندهی كردند. عمليات آژاكس نشان داد كه آمريكا و اروپا از سازوكارهای نسبتاً مشتركی در برخورد با ايران بهره مي‌گيرند. كودتا عليه دولت مصدق بيانگر اين واقعيت است كه الگوی رفتاری انگليس به‌عنوان نماد قدرت سنتی اروپا با سازوكارهايی كه آمريكا براي امنيت و منافع ملی خود پيگيری مي‌كند نسبتاً مشترک است.

 

3- ائتلاف‌سازی آمريكا و انگليس در آسيای جنوب غربی

در سال‌های رياست جمهوری آيزنهاور، الگوی جديدي از ائتلاف‌سازی آمريكا و انگليس در آسيای جنوب غربی مشاهده مي‌شود. پيمان بغداد در سال 1955 و پيمان سنتو در سال 1958 را مي‌توان نشانه‌هايی از روند ائتلاف‌سازی دانست كه قدرت‌های بزرگ در شكل‌گيری و سازماندهی آن مشاركت دارند.

می‌توان گفت كودتاي 28 مرداد زمينه لازم براي ايجاد پيمان‌های جديد را به‌وجود آورده بود؛ پيمان‌هايی كه می‌توانست شكل جديدی از موازنه قدرت را ايجاد كند.

عضويت ايران در پيمان‌های منطقه‌ای زمينه افزايش همكاري‌های نظامی و امنيتی با ايالات متحده را اجتناب‌ناپذير ساخت. در چنين فرآيندی بود كه بيش از 12 هزار مستشار آمريكايي در حوزه‌های مختلف نظامي و تأسيسات دفاعی تا زمان پيروزی انقلاب اسلامی به فعاليت خود ادامه مي‌دادند.

از این رو بار دیگر، هزینه این ائتلاف را مردم ایران متحمل شدند چرا که طی سال‌های 57-1332 براساس واقعيت، ایران یک كشور اشغال‌شده بود؛ كشوری كه هزينه‌هاي امنيت منطقه‌ای آمريكا در حوزه غرب آسيا را پرداخت می‌كرد و این هزینه‌ها از جیب ملت ایران کسر می‌شد.

 

4- همكاري‌های آمريكا و اروپا با رژیم پهلوی علیه مردم ایران

آمريكا و اروپا در سال‌هاي بعد از كودتاي 28 مرداد 1332، زمينه نهادينه‌سازی قدرت خود در ايران را فراهم آوردند و طی سال‌های بعد، هردو، در مقابل انقلاب اسلامی مردم ایران در کنار رژیم پهلوی قرار گرفتند. به علاوه که خريدهای تسليحاتی رژیم پهلوی (که بخشی از آن برای مواجهه با ملت ایران استفاده می‌شد) از آمريكا و اروپا به‌موازات هم انجام می‌گرفت.

بخش قابل توجهی از همكاری‌های نظامي و دفاعي رژیم پهلوی با شركت‌هاي تسليحاتي آلمان، فرانسه و انگليس تنظيم شده بود. كشورهاي اروپايي بر اين امر واقف بودند كه بازارهاي اقتصادی و تسليحاتی ايران به اين دليل برای آنان مهيا شده كه ايالات متحده به عنوان محور اصلی سياست امنيتی در بلوک غرب ايفاي نقش مي‌كند.

همكاري‌های اروپا و آمريكا نه‌تنها در ارتباط با فرآيندهای مشاركت اقتصادي با ايران انجام مي‌گرفت، بلكه آنان تلاش داشتند تا شكل جديدی از ادبيات سياسی، گفتمان فرهنگی و توسعه اقتصادی را در ايران سازماندهی كنند.

نشانه چنين فرآيندی را مي‌توان در سال‌های دهة 1960 مورد توجه و جست‌وجو قرار داد. در سال 1962 موضوع زيرساخت‌های لازم براي اصلاحات ارضی مطرح شد. نه‌تنها كشورهای اروپايی از سياست تغيير ساختار اجتماعی و اقتصادی ايران حمايت به‌عمل مي‌آوردند، بلكه اتحاد شوروی نيز در زمره حاميان اصلی روندهای جديد توسعه اقتصادی در ايران تلقی مي‌شد. برنامه توسعه براساس ضرورت‌های اقتصاد سرمايه‌داری شكل گرفته و ايران را تبديل به كشوری تک‌محصولي در اقتصاد جهانی مي‌كرد. در چنين فرآيندی ميزان وابستگی اقتصادی ايران به سياست جهانی افزايش می‌يافت.

محورهای اصلی برنامه توسعه اقتصادی براساس «پروژه نوسازي» بدون توجه به زيرساخت‌های فرهنگی و اجتماعی ايران انجام گرفت. محور اصلی پروژه نوسازي را فرآيندهايی همانند «شهري‌شدن»، «صنعتي‌شدن» و «سكولار شدن» تشكيل مي‌داد. هر يك از روندهای يادشده را مي‌توان به‌عنوان بخشی از فرآيند مديريت ساختار اقتصادی و برنامه‌ريزی اجتماعی براي ايران دانست. اين فرآيند در چارچوب الگويي شكل گرفت كه قبلاً توسط كشورهای اروپايي و آمريكا به مرحلة اجرا گذاشته شده بود.

پروژه نوسازی هم با نيازهای اجتماعی و اقتصادی جامعه ايران هيچ‌گونه هماهنگي نداشت و منجر به تشديد تضادهاي اقتصادي و اجتماعي ايران شد. آمريكا و كشورهاي اروپايي درصدد بودند تا شكل جديدي از ساختار اجتماعي و اقتصادي را در ايران سازماندهی كنند كه متفاوت از الگوهای سنتی بوده و مي‌تواند زمينه ادغام مرحله‌اي ايران در اقتصاد نظام سرمايه‌داری را به‌وجود آورد. در تمامی این فرآيندها، شركت‌های خدماتی، توليدی، صنعتی و نظامی كشورهای اروپايی به موازات مجموعه‌های اقتصادي آمريكا در ايران مشاركت داشتند.

 

ب) ائتلاف آمريكا و اروپا علیه ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی

در دوران 40 ساله بعد از پيروزی انقلاب اسلامی، شاهد نشانه‌هايی از همكاری و رقابت آمريكا و اروپا در ارتباط با تحولات سياسي و ضرورت‌های راهبردی ايران در منطقه هستیم.

افزايش تضادهاي ايران و آمريكا در سال 1358 منجر به تسخير سفارت امريكا شد. در این مقطع، كشورهای اروپايی حمايت خود از امريكا براي آزادي ديپلمات‌هایش را مورد تأكيد قرار دادند. قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل كه در نوامبر 1979 منتشر شد، نشانه‌هايي از همكاري قدرت‌هاي بزرگ در برابر الگوهای رفتاری سياست‌های جديد بازيگرانی را امكان‌پذير ساخت كه دارای رويكرد انقلابی بوده است.

آمريكا و اروپا هر دو درصدد بودند تا انقلاب اسلامی را كنترل کنند. به همين دليل است كه در فرآيندهای تاريخی و سرنوشت‌ساز دارای مواضع نسبتاً يكسانی برای محدودسازی قدرت ايران بوده‌اند.

 

1- سياست مشترک آمريكا و اروپا در دوران جنگ تحميلي علیه ایران

ايالات متحده و كشورهای اروپايی حامی اصلی رژیم بعث عراق در دوران جنگ تحميلی عليه ايران بودند. به طوری که امریکا و اروپا با تجهیز رژیم بعث در کشتار مردم ایران نیز دست داشتند. آنان نه‌تنها زمينه‌های مشروعيت‌بخشی به تهاجم نظامی عراق را فراهم آوردند، بلكه با سياست‌های نظامی و الگوی كنش دفاعی ايران نيز مخالفت کردند. آمريكا و كشورهای اروپای غربي در تمامی دوران جنگ تحميلی از «سياست بی‌طرفی مثبت» به‌سود عراق بهره گرفتند.

حمله نظامي رژیم بعثی عراق عليه ايران هيچ‌گاه مورد انتقاد دول غربی واقع نشد. قطعنامه صادره از سوی شورای امنيت سازمان ملل حمايت علنی و مشهود امريكا و كشورهای اروپايی از عراق را منعكس مي‌ساخت. در اين قطعنامه بر ضرورت آتش‌بس تأكيد شده بود. آتش‌بسی که به‌معناي پذيرش تهاجم عراق به ايران بود.

 

2- سياست آمريكا و اروپا در برنامه هسته‌ای ايران

تبيين سياست آمريكا و اروپا در ارتباط با فعاليت‌های هسته‌ای ايران نسبتاً هماهنگ و مشترک بوده است. كشورهای اروپايی شوراي امنيت سازمان ملل در تمامي قطعنامه‌های آمريكا عليه ايران رأي مثبت داده‌اند.

وزرای امورخارجه كشورهای انگليس، فرانسه و آلمان در سال 2003 محور اصلی مذاكرات سعدآباد بوده و به اين ترتيب زمينه براي تعليق فعاليت هسته‌ای ايران به‌وجود آمد. تعليق غنی‌سازي اورانيوم به‌عنوان گام آغازين برای راستي‌آزمايی و شفاف‌سازی تلقی مي‌شد. ايران بر اين اعتقاد بود كه كشورهای اروپايی و آمريكا بايد بعد از پايان پرسش‌های خود درباره راستي‌آزمايی كه از آن به‌عنوان «مداليته» نام برده مي‌شود، زمينه تداوم فعاليت‌های هسته‌ای ايران را به‌وجود آورند.

به هر ترتيب بعد از اينكه ايران با نظارت بازرسان آژانس زمينه انجام فعاليت‌های مربوط به غني‌سازي مجدد را فراهم ساخت، كشورهای اروپايی در تعامل همكاری‌جويانه با ايالات متحده به قطعنامه‌هاي 1696، 1737، 1747، 1803، 1835 و 1929 شورای امنيت برای تحريم اقتصادي ايران رأي مثبت دادند. در اين فرآيند، آمريكا توانست تحريم‌هاي جديدي را فراتر از قواعد حقوق بين‌الملل عليه ايران اعمال کند كه از آن به‌عنوان «تحريم‌های ثانويه» نام برده مي‌شد. بدین ترتیب امریکا و اروپا بار دیگر علیه ملت ایران با هم ائتلاف کردند.

کد خبر 708057

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha