به گزارش خبرگزاری شبستان، متن ذیل گفت وگوی دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، چهره ماندگار فلسفه با «روشنا»(فصلنامه تخصصی فرق و ادیان) است که درباره عرفان انجام شده و بخش نخست آن به حضورتان تقدیم می شود.
عرفان به چه معناست، لطفا شاخص های عرفان را بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم، درباره عرفان باید از معنای لغوی شروع کنیم. عرفان یک واژه عربی است «عرف»، «یعرف»، «معرفت»، «عارف»، این واژه ها از کلمه عرفان مشتق می شوند که به معنای شناختن است، فارسی اش یعنی شناختن، عربی اش می شود عرفان، حالا شناختن یعنی چه، شناختن یک وقتی این است که شما این دیوار را می شناسید، این میز را می شناسید، اینها محسوس است ولی عالم معنا هم شناختن دارد، معنا را هم باید بشناسیم، یک شناخت ظاهری داریم که محسوسات است، یک شناختن باطنی است که معانی است، معانی را می شناسید یا نمی شناسید، آیا معانی را می شود با چشم دید؟، می شود عکسی از آن گرفت؟ نمی شود! معانی محسوس نیست نه با دوربین می توانی عکسی بگیری نه اندازه دارد و نه با چشم دیده می شود. ما معانی را با عقل می شناسیم و چون معنا را می شناسیم آن را توسعه می دهیم و می رویم بالا تا حق تعالی که او معنای مطلق است.
عرفای بزرگ و عالی مقام ما منظورشان از عرفان شناختن حق تبارک و تعالی است یعنی شناختن خداوند. حالا چگونه می شود خدا را شناخت؟، یکی از وجوه شناخت خداوند این است که بدانیم غیرمتناهی است، خود این، شناخت است. خداوند نامحدود است، خب ما نمی توانیم از نامتناهی صورتی داشته باشیم اما می توانیم معنای غیرمتناهی را بفهمیم، آیا نامتناهی را می شود، تصویر کرد، به مجرد اینکه تصویر کنیم متناهی می شود، پس متناهی به تصویر درنمی آید حالا که به تصویر درنمی آید ما می فهمیم یا نمی فهمیم که به تصویر درنمی آید، همین فهمیدن نیست؟ فهم از حس بالاتر است یعنی در حس آن چیزی را که شکل دارد، می بینیم، فهم آن است که شکل ندارد و ما آن را می فهمیم، حق تعالی شکل ندارد. شناختن خداوند عرفان حقیقی است، عرفان حقیقی شناختن حقیقت است حالا حقیقت چیست و چگونه باید آن را شناخت. هر آنچه در این عالم هست (از کره زمین تا کهکشان، از ذره تا کهکشان) حقیقی است یا حقیقت، این سیب حقیقت است یا حقیقی، حقیقی است، "حقیقت دارد" با "حقیقی است" فرق دارد یعنی این سیب حقیقت دارد ولی حقیقی ای است هر چیزی که در این عالم انگشت بر روی آن بگذارید حقیقت است یا حقیقت دارد؟ حقیقت دارد.
آیا بین حقیقت و حقیقی تفاوت قایل هستی یا نه؟، حقیقی یعنی چیزی که حقیقت دارد، حالا شما حقیقی ها را می بینی یا حقیقت را. این اشیایی که اطراف خود می بینی همه حقیقی است، آن چیزهایی که درست می بینیم حقیقی هستند، پس ما حقیقی ها را می بینیم اما خود حقیقت به همه حقیقی ها به آن حقیقی اند را می بیینید یا نه، خود حقیقی ها را می بینیم چون به حقیقت حقیقی اند. اگر حقیقت نبود اینها حقیقی نبودند یک حقیقتی هست که اینها حقیقی اند. ما حقیقی ها را می بینیم اما حقیقت را نمی بینیم پس چگونه می فهمی که حقیقت هست؟ با چشم که دیده نمی شود ولی عقل می گوید یک حقیقتی هست که این امور حقیقی اند، اینکه برایتان می گویم عرفان است، عرفان یعنی شناخت حقیقت، آن عرفانی که در دست من نیست و من با آن روبرو نیستم ولی به همه امور حقیقی حقیقیت می بخشد و همه حقیقی ها به آن حقیقت حقیقی هستند، آن حق تعالی است عرفان سعی می کند خدا را بشناسد و همین استدلال است.
چطور باید عارف نمایان را از عرفای حقیقی و راستین تمیز داد؟
راه تشخیص در شهود و استدلال است، بسیاری از مردم فکر می کنند که عرفان دیگر استدلال نیست و اینها را خرهای عالم می دانند، می گویند حالا که ما به عرفان وارد شدیم دیگر استدلال نمی خواهیم، خب اگر استدلال نمی خواهد، پس با چه حقیقت را درک می کند، پاسخ می دهند با قلبم، قلبم شهود می کند این حرف های آنهاست در خانقاه که می روی اینها را می گویند، این عرفان های قلابی که ظاهر شده و هر کس که ادعای عرفان دارد همین ها را می گوید چون فلسفه نمی فهمند فهمیدن فلسفه سخت است بعد می گویند فلسفه را کنار بگذار من با قلبم شهود می کند خب البته که این راحت تر است حالا از او بپرسید اینکه با قلبت شهودت کردی در شب یا بیداری یا بعد از نماز یا در هر حالی «شهود یعنی دیدن قلبت چه چیزی را می بیند؟ اصلا مگر قلب می بیند، مگر چشم دارد، مگر نه اینکه قلب اگر بخواهد ببیند باید چشم داشته باشد، اگر قلب شهود می کند چشم قلب چیست همان عقل است و با آن شهود می کند، عقل استدلال دارد، باید برای من استدلال منطقی کند، اگر شهود کردی یعنی با چشم عقل شهود کردی حالا اگر عقل اگر استنباط کرد باید استدلال هم بلد باشد، یعنی استدلال بیاورید اگر منطقی باشد قبول می کنم، اگر نمی تواند استدلال کند باید برود داخل اصطبل.
حالا آدمی که اهل شهود است در خیابان، خانقاه یا هر حلقه ای که باشد در نهایت جایش اصطبل است اگر بتوانند برای شهود قلبی شان استدلال کنند من با ایشان دست می دهم و با هم حرف می زنیم حالا این ارباب شهود که زیاد هم هستند و این روزها بیشتر هم شده اند و در هر گوشه ای و کناری حلقه ای در می آید از آنها بپرسید چه می گویند، اگر استدلال دارند، خب استدلالشان را در کتاب بنویسند آن را بررسی می کنیم. اگر معقول باشد قبول می کنیم اما اگر استدلال ندارند، جایشان در اصطبل است.
عرفان یعنی استدلال معقول اصلا عرفان بدون استدلال بی معناست، شما چه عارفی بزرگتر از ختمی مرتبت(ص) می شناسید؟، چه عارفی بزرگتر از مولا علی(ع) می شناسید؟، کلام مولا علی(ع) در نهج البلاغه با استدلال است یا بی استدلال؟، سقراط و افلاطون باید در مقابل او زانو بزنند نهج البلاغه سراسر استدلال است و معقول و منطقی، یعنی می شود مستدل کرد. حضرت علی (ع) رییس عرفای اسلام است در قرآن کریم (کلام وحی خداوند) یک سخن غیرمستدل پیدا نمی شود من تمام آیات را با استدلال برای شما می گویم و اصلا همین معجزه قرآن است، حضرت(ص) فرمودند: این معجزه من است اگر می توانی بیا استدلال کن حالا من عرفان حضرت ختمی مرتبت(ص) و حضرت امیر(ع) را قبول کنم یا مزخرفات این طرف و آن طرف را گوش دهم؟، این عارف نمایان افرادی مزدور، احمق، نادان یا بیمار هستند، حرف هایی می زنند که امروز به واسطه رسانه های ارتباط جمعی رواج پیدا کرده و همه جا پخش می شود، سابق هم زیاد بودند اما خیلی پخش نمی شد.
ادامه دارد...
*روشنا، زمستان ۱۳۹۶، سال هشتم
نظر شما