روایت امام صادق (ع) درباره شرط پذیرش دعا

خبرگزاری شبستان:حضرت صادق علیه السلام فرمود عابدی از بنی اسرائیل مدت سه سال پیوسته دعا می کرد تا خداوند به او پسری عنایت کند، ولی دعایش مستجاب نمی شد.

خبرگزاری شبستان -  سرویس قرآن و معارف: "حضرت صادق علیه السلام فرمود عابدی از بنی اسرائیل مدت سه سال پیوسته دعا می کرد تا خداوند به او پسری عنایت کند، ولی دعایش مستجاب نمی شد. روزی در ضمن مناجات عرض کرد: یا رب ابعید انا منک فلا تسمعنی ام قریب فلا تجیبنی / خدایا من از تو دورم که سخنم را نمی شنوی یا تو در نزدیکی ولی جوابم را نمی دهی.
در خواب به او گفتند مدت سه سال است خدای را با زبانی که به فحش و ناسزا عادت کرده و قلبی آلوده به ستم و نیت دروغی می خوانی اگر می خواهی دعایت مستجاب شود فحش و ناسزا را رها کن.، از خدا بترس قلبت را از آلودگی پاک نما نیت خود را نیز نیکو بگردان."

"آگاه شویم  دعا و توسل چرا؟"  عنوان کتابی است از حسن امیدوار،  محقق و پژوهشگر دینی. مولف در این کتاب کوشیده است  ما را به سِرّ نیازمندی به نیایش و دعا توجه دهد. از آن جایی که در ماه رجب، ماه نیایش قرار داریم مروری از بخش های این کتاب احتمالا می تواند تذکار و یادآوری خوبی برای ما باشد. آنچه در ادامه می آید سلسله بحث هایی در این زمینه است.

 

تا دعا نکرد نجات نیافت

اباصلت خادم علی بن موسی الرضا  علیه السلام  بود گفت روزی آن جناب مرا خواسته فرمود برو در قبه ای که هارون دفن شده از جلو درب و طرف راست و چپ و قسمت بالای قبه هر کدام یک مشت خاک جداگانه بیاور.
رفتم تهیه نموده آوردم. حضرت رضا علیه السلام دست بر مشتی که مربوط به قسمت جلو در  بود گذاشته پرسید از جلو درب است. عرض کردم آری. توضیح داد که فردا در این محل برای من قبری می کنی، سنگ بزرگ پیدا می شود که مانع از حفر است، آن خاک را ریخت، دست بر روی قسمتی که از طرف راست بود سوال کرد. جواب دادم از طرف راست است. فرمود این قسمت را خواهی کند در اینجا تلی از سنگ آشکار می گردد که وسائل حفر در آن کارگر نیست خاک را ریخته دست بر مشتی که از طرف چپ بود برد آنجا را هم فرمود به واسطه آشکار شدن تیزی تل نمی توانی حفر کنی.
آنگاه دست بر روی خاک بالای قبه گذاشت فرمود این قسمت را که کندی به مانعی برخورد نخواهد کرد پس از تمام شدن حفر دست خود را روی قبر طرف پائین می گذاری و این کلمات را می خوانی. از داخل قبر آب بیرون می آید به اندازه ای که پر می شود، در میان آب ماهی های کوچکی پیدا خواهد شد. در این موقع پاره نانی را با دست خورد کرده میان آب می ریزی. ماهیان کوچک می خورند آنگاه یک ماهی بزرگ هویدا می شود همه ماهیهای کوچک را می خورد و ناپدید می شود. در این هنگام دست بر روی آب می گذاری و کلمات قبلی را تکرار می کنی تمام آب فرو می نشیند از قول من به مأمون بگو موقع حفر آنجا بیاید تا آنچه بروز می کند مشاهده نماید مأمون می پذیرد.
اباصلت گفت وقتی علی بن موسی علیه السلام به وسیله سم شهید شد خواستند آنجناب را دفن کنند مأمون دستور داد در قبه هارونی قبری حفر شود. گفتم آن آقا درخواست کرده شما هنگام کندن حضور داشته باشید. پذیرفت. برایش صندلی آوردند نشست، دستور حفر کردن داد به همان ترتیبی که علی بن موسی علیه السلام فرموده بود. از جلو درب و طرف راست و چپ سنگ پیدا شد. طرف بالای قبه بدون برخورد به مانعی حفر گردید. سفارش حضرت را انجام دادم دست را بر پائین قبر گذاشتم و کلمات را خواندم آب پیدا شد و ماهیهای کوچک آشکار شدند خورده نان ریختم خوردند. آنگاه یک ماهی بزرگ هویدا گشته ماهیهای کوچک را فرو برد و ناپدید گردید. دو مرتبه دست گذاشته کلمات قبل را تکرار کردم آب هم فرو نشست هماندم آن کلمات از خاطرم محو شد اکنون نیز یک کلمه را به خاطر ندارم.
مأمون پرسید علی بن موسی الرضا به تو این دستور را داد. جواب دادم آری. گفت پیوسته حضرت رضا (علیه السلام) در زندگی کارهای شگفت انگیز به ما نشان می داد اینک بعد از مرگ هم نشان داد. از وزیر خود تفسیر پیدایش آب و ماهی ها را سوال کرد. او در پاسخ گفت چنین به خاطرم افتاد منظورش این بوده که شما را از سلطنت بهره مختصری است مانند همان ماهیهای کوچک آنگاه یک نفر پیدا می شود مثل همان ماهی بزرگ و این سلسله را بر می اندازد.
پس از دفن آنجناب مأمون مرا خواسته گفت باید آن کلمات را به من بیاموزی هر چه گفتم از خاطرم رفته قبول نکرد مرا تهدید به قتل کرد و دستور داد زندانی کنند هر روز از زندان مرا می خواست که یا کلمات را بگویم و یا کشته شوم، من هم مرتب قسم می خوردم فراموش کرده ام سوگند به خدا همین طور هم بود.
یک سال گذشت دیگر دلم خیلی گرفت. شب جمعه ای بود غسل کرده آن شب را به رکوع و سجود و گریه و تضرع گذراندم از خداوند درخواست کردم از زندان نجاتم دهد. نماز صبح را که خواندم یک مرتبه دیدم حضرت جواد (علیه السلام) وارد زندان شد فرمود اباصلت دلت تنگ شده. گفتم آری به خدا قسم قال، اما لو فعلت قبل هذا ما فعلته اللیلة لکان الله قد خلصک کما یخلصک الساعة اگر کاری که دیشب کردی قبل از این انجام می دادی همانطور که اکنون نجات می یابی آن وقت خلاص شده بودی.
فرمود حرکت کن. عرض کردم یابن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) زندانبانها بر در زندان با مشعل ایستاده اند. فرمود آنها تو را نخواهند دید. پس از این دیگر با ایشان روبرو نخواهی شد، دست مرا گرفته از بین آنها بیرون برد. در خارج زندان فرمود کجا میل داری بروی. عرض کردم به هرات پیش خانواده ام. فرمود ردای خود را بر صورت بینداز، دستم را گرفت مثل اینکه از طرف راست به چپ کشانید. آنگاه فرمود ردا را بردار برداشتم آنجناب را ندیدم مشاهده کردم کنار در منزل خود هستم، وارد شدم دیگر از آن روز تا کنون با مأمون و همکارانش روبرو نشده ام.

این نیز از شرایط مستجاب شدن دعا است

حضرت صادق علیه السلام فرمود عابدی از بنی اسرائیل مدت سه سال پیوسته دعا می کرد تا خداوند به او پسری عنایت کند، ولی دعایش مستجاب نمی شد. روزی در ضمن مناجات عرض کرد: یا رب ابعید انا منک فلا تسمعنی ام قریب فلا تجیبنی / خدایا من از تو دورم که سخنم را نمی شنوی یا تو در نزدیکی ولی جوابم را نمی دهی.
در خواب به او گفتند مدت سه سال است خدای را با زبانی که به فحش و ناسزا عادت کرده و قلبی آلوده به ستم و نیت دروغی می خوانی اگر می خواهی دعایت مستجاب شود فحش و ناسزا را رها کن.، از خدا بترس قلبت را از آلودگی پاک نما نیت خود را نیز نیکو بگردان.
حضرت صادق علیه السلام فرمود به دستورات عمل کرد آنگاه دعا نموده خداوند اجابت نمود و پسر به او داد.
و نیز آنجناب فرمود روزی حضرت موسی علیه السلام پیروان خود را موعظه می کرد. یکی از شنوندگان چنان تحت تأثیر گفتار موسی علیه السلام قرار گرفت که از جا حرکت کرده پیراهن خود را چاک زد. خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد به او بگو لاتشق قمیصک ولکن اشرح لی عن قلبک نمی خواهد پیراهنت را چاک زنی قلبت را برایم بشکاف  و محبت دیگران را خارج نما.
حضرت صادق علیه السلام در پایان گفتار فرمود یک روز حضرت موسی علیه السلام به مردی از پیروان خود گذشت که در حال سجده بود، از آنجا رد شد. پس از انجام دادن کار خود برگشت، باز او را در حال سجده دید به آن مرد گفت اگر حاجت تو به دست من بود برآورده می کردم.
به موسی علیه السلام  خطاب شد:  لو سجد حتی ینقطع عنقه ما قبلته حتی یتحول عما اکحره الی ما احب اگر آنقدر سجده کند که گردنش قطع شود از او نمی پذیرم مگر اینکه قلب خود را پاک کند. آنچه من دوست دارم او نیز دوست بدارد و از آنچه بی میلم نسبت به آن او هم بی میل شود.

کد خبر 696112

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha