امانيزم پايه نظريه توسعه در غرب شد

فرهنگي: مدير گروه سياست گذاري و مهندسي فرهنگي پژوهشگاه فرهنگ و هنر و ارتباطات گفت: امروزه مفهوم توسعه به يکي از بديهيات انسان معاصر بدل شده است که ترديد در آن گناهي نابخشودني تلقي مي شود.

مجيد مختاريان پور، مدير گروه سياست گذاري و مهندسي فرهنگي پژوهشگاه فرهنگ و هنر و ارتباطات پيرامون "مفهوم و الگوهاي توسعه" به خبرنگار شبستان گفت: امروز توسعه –Development-به يکي از مشهورات ذهني و بديهيات انسان معاصر بدل شده است و آن چنان از طريق رسانه ها ترويج مي شود که شک و ترديد در آن گناهي نابخشودني تلقي مي شود.

وي در ادامه به به رنسانس فکري در غرب اشاره کرد و افزود: در دوره رنسانس، انديشمندان متاثر از افراط کليسا، تعاريف متفاوتي از انسان و نيازهاي او ارائه دادند. اين تعاريف که متکي بر عقل بشري و منقطع از تعاليم وحياني بود، در ابتدا مبناي آرمان تازه بشر يعني ساختن بهشتي زميني و بي نيازي از آسمان و در ادامه تعيين کننده شاخصه ها و مدل هاي دست يابي به آن آرمان ها شد.

مختاريان پور در پاسخ به اين پرسش که اولين بار مفهوم توسعه در چه زماني مطرح شد گفت: ترومن، رييس جمهور وقت آمريکا در سال 1949 از واژه کشورهاي "کم تر توسعه يافته" استفاده کرد و در نتيجه کشورها را به دو دسته توسعه يافته و توسعه نيافته تقسيم کرد. با اين پيش فرض بديع به يکباره دو ميليارد نفر از بشر در دسته توسعه نيافته جاي گرفتند و مفهوم جديدي به نام کشورهاي در حال توسعه شکل گرفت. کشورهايي که امروز، همه هم و غم شان دست يابي به شاخصه هاي توسعه از جمله درآمد سرانه، سکولاريزم، تخصص کردن وظايف و ... شد.

اما اين چه تعريفي از انسان بود که اين شاخصه ها - نه شاخصه هاي ديگري- را مبناي توسعه قرار داد؟ مدير گروه مهندسي فرهنگي پژوهشگاه در پاسخ به اين سوال گفت: در مختصات تازه، انسان موجودي اقتصادي است. به اين معنا که اقتصاد در زندگي انسان اصالت دارد که اين خود از تعريف انسان به عنوان موجودي مادي ناشي مي شود.

وي افزود: دومين ويژگي انسان که مبناي مدلي به نام توسعه شد، معرفي انسان به عنوان کنشگري عقلاني بود. اين همان چيزي است که به راسيوناليزم و عقلانيت ابزاري و محاسبه گر reason)) تعبير شد و در مقابل (intellect) قرارگرفت. در اين جا با نوعي تقليل درمعناي عقل مواجهيم.

به گفته مختاريان پور، سومين مشخصه اين بود که انسان به هر قيمتي به دنبال تعقيب نفع شخصي است. از اين جاست که اعتقاد، از اخلاق جدا شده و اخلاق، موقعيتي نسبي مي يابد و نظريه معروف هابز که "انسان گرگ انسان است" ناظر بر همين معناست. توماس هابز مي گويد: "جز ملاحظه منافع شخصي چيز ديگري نمي تواند انگيزه رفتار انسان باشد. عقل انسان در نهايت خدمتکار شهوات اوست و در نتيجه تنها وظيفه اش عواملي است که بتواند شهوات او را برطرف سازد. بر مبناي اين تعريف، لازم است قوانين اجتماعي سفت و سخت به کمک حفظ موجوديت جامعه بيايد وگرنه نفع شخصي الزام اجتماعي به همراه نمي آورد."

مجيد مختاريان پور در پايان چنين نتيجه گرفت که: کنار هم قرار گرفتن مولفه هاي ياد شده به تعريفي منسجم و معنادار از انسان مي انجامد که از آن به امانيزم ياد مي شود. امانيزم پايه نظريه توسعه شد و نظريه توسعه هم به ارائه مدل هايي براي توسعه و شاخصه هايي براي سنجش توسعه يافتگي کشورها منتج شد.

پايان پيام/
 

کد خبر 69

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha