به گزارش خبرگزاری شبستان از خرم آباد، احمد تنهكار، درشهریور سال ۱۳۳۷ در شهرستان بروجرد و در ميان خانوادهاي مسلمان و مومن چشم به جهان هستي گشود.
6 ساله بود كه قرآن را ميخواند و در كنار سجاده پدر نشست و با او در راز و نياز با خدا همدل و همزبان شد.
وی با رويش جان و تن آماده آموختن فنون زندگي شد و دوره ابتدايي را در دبستان آغاز کرد.
احمد، شيفته خاندان نبوت و اهل بيت عصمت و طهارت (ع)بود و در طول زندگي هميشه ذكر و ياد آنان بر دل و جانش بود.
در سنين هفت و هشت سالگي قرآن را خيلي خوب و بدون غلط مي خواند و در همان دوران کودکی در هيئت هاي عزاداري امام حسين شركت مي كرد و از خدام سالار شهيدان بود.
وي از كودكي همراه با تحصيل در مدرسه به علت فقر مالي مجبور به كار بود وظهرها و عصرها كه از مدرسه تعطيل مي شد بدنبال كار مي رفت.
او در عين اينكه زحمت زيادي مي كشيد اما خسته به نظر نمي رسيد و از زندگي نمي ناليد علت اين را بايد در استقلال او پيدا كرد او مي خواست متكي به خود باشد و براي زندگي كردن از خدا كمك مي جست و حركت مي کرد.
هوش و فراست عجيب او سبب شده بود كه در دوراي ابتدايي هميشه شاگرد اول كلاس و مدرسه اش باشد و کلاس پنجم و ششم را در يك سال خواند.
در دبيرستان وارد شد عشق زيادي به هدايت مذهبی محصلين و دوستان داشت و از هر موقعيت و فرصتي برای ترویج فرهنگ مذهبي و هدايت دانش آموزان استفاده می کرد.
به خاطر عشق و علاقه اي زياد كه به مكتب اسلام داشت و مي خواست به نسل جوان آگاهي دهد و آنها را هدايت كند، به كمك چند تن از دوستانش جلسه اي بنام مكتب و نبي تشكيل دادند كه در اين جلسات جوانان و دانش آموزان شركت مي كردند و در هر جلسه ابتدا قرائت و آموزش قرآن و سپس مسائل ديگري مطرح مي كردند.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به ارتش پیوست و به اذعان دوست و آشنا او يك نظامي تنها نبود بلكه يك معلم و مبلغ موفق و رشيد براي مكتب اسلام و انقلاب اسلامي بود.
پس از طي دوران راهنمايي و كسب مدرك پايان متوسطه توانست در دانشگاه افسري شركت و فرماندهي پادگان مهندسي بروجرد را به عهده بگيرد.
وي با داشتن شرايط لازم در امر ازدواج با انتخاب همسري متدين و مسلمان زندگي زناشويي را آغاز وپدر يك فرزند دختر و يك پسر شد.
احمد،علاوه بر فرماندگي پادگان در خيابان صفاي بروجرد و سرپرستي فعالان سياسي و كمك به جبهه و فقرا را بر عهده داشت، به همين دليل از سوي دشمن به علت فعاليتهاي وي تهديد شد و قصد ترور كردن او را داشتند.
احمد، در مقابل دشمن با سينه اي ستبر و قامتي افراشته ایستاد وو فردي بود كه زبان گويا و برنده اي داشت.
فعاليت هاي بعد از انقلاب وي در شهرمورد شهادت همگان مردم شهر است، او فردي بود كه از اول هيچ گونه انحرافي به گرايش هاي چپ و راست نداشت و در كلاس هايي آموزشی با آگاهی عظمت اسلام را بيان مي كرد، تا شاگردان عشق و علاقه ي زيادي به كلاسهاي او پيدا كنند و به خاطر همين موفقيت از طرف ادراه ي سياسي ايدئولوژي پادگان مهندسي بروجرد دعوت به همكاري شد.
وی پس از این انتصاب فعاليت هاي اسلامي سياسي پادگان را كاملا زير نظر داشت و در حد امكان سعي مي كرد در آشنا كردن و آگاهي دادن افراد به اهداف عاليه ي اسلام و انقلاب مي نمود تا بالاخره از طرف اداره سياسي ايدئولوژي به تهران جهت يك دوره ي فشرده استادي اعزام مي گردد و در امتحان ورودي رتبه و مقام اول را كسب مي كند.
همزمان با فعاليت هايش در پادگان اوقات فراغت و بيكاريش را در سطح شهر با ايجاد كلاسهاي اصول عقايد و قرآن و خلاصه آگاهي و هدايت جوانان مي گذراند.
از جمله كلاسهاي شهيد تنه كار در مسجد امام خميني و سپس با برپايي كانون نشر انديشه هاي استاد شهيد مرتضي مطهري بود.
تنه كار، عشق وافري به هدايت منحرفين داشت تا حد امكان مايل بود آنها هدايت شوند و از اين رو عاشق كلاسها و بحث هايي بود كه منحرفين در آن شركت داشتند او با بيان رسا و استدلالات محكم و متين خود توانسته بود چندين نفر از افراد گروه هاي مختلف را هدايت و به آغوش اسلام باز گرداند وقتي فردي را مي ديد كه گول خورده و به گمراهي مي رود از هر وسيله ممكن استفاده مي كرد تا بلكه او هدايت شود.
شهيد تنه كار از پهنه هستي يك كلاس درس ساخته بود،از هر جا و مكان و وسيله اي استفاده مي كرد تا به ديگران آگاهي دهد و خود آگاهي كسب كند، در خيابان داخل اتوبوس و مغازه و غيره از هر دور جمع شدني استفاده مي كرد و معلم آن جمع مي شد.
يكي ديگر از خصوصيات بارز شهيد تنه كار جسارت و بي باكي اين مرد بزرگ بود كه در كمتر كسي ديده مي شود.
او فردي با شهامت و كفايت و لياقت بود كه حسن مديريت عجيبي داشت و با بينش عميقي كه در او بود مسائل را بخوبي حل و فصل مي كرد.
تنه كار به معناي واقعي پيرو خط امام بود بالاتر از حرف امام نه حرفي ميزد نه اجازه مي داد كه حرفي زده شود.
از جامعه ي ما جلوتر بود ديدش وسيع و اطلاعاتش خوب و عاشق و دلباخته ي امام بود، وي براي جامعه اسلامي خيلي موثر بود،فردي دلسوز و درد بخور براي مكتب و جامعه بود.
تنه كار فردي سازش كار و محافظه كار نبود بلكه فردي قاطع و برنده بود، هر حركتي را كه برخلاف خط امام مي ديد بلافاصله افشا مي كرد.
اما منافقين مزدوران جيره خواران و نوكران امريكایی تحمل وی را نداشتند و با ترور وی، احمد تنه کار به آرزوي ديرينه خود رسيد و به لقاالله پيوست.
بارها و بارها با سخنراني هايش مردم را آگاه و ارشاد مي نمود و عجيب كه تير به دهان و زبانش زدند يعني اينكه ما تو را بخاطر حق گويي و تبلیغ و بيان احكام قرآن و اسلام مي كشيم.
او عمار و ياسر زمان بود زيرا بخاطر بيان كلمه الله و دفاع از اسلام و قرآن و انقلاب اسلامي جان خود را نثار كرد.
هميشه به امت عشق مي ورزيد و شهادت آرمان اصلي او بود، هجرت، جهاد و شهادت سه كلمه پرمعناي زندگي تنه كار بود.
وصيت نامه شهيد احمد تنه كار
پدر ومادر عزيزم:
امروزكه انقلاب اسلامي ما به رهبري امام خميني مي رود تا پوزه ي جهانخواران شرق و غرب و نوكران و جيره خواران داخلي و خارجيش را به خاك بمالد احتياج به جواناني چون من دارد.
مي دانيد كه صدام امريكايي به كمك نوكران ديگر امريكا يعني منافقين خلق مي خواهد به انقلاب ما لطمه وارد آورد اما تا زماني كه جواناني ايثارگر و مقاوم در اين مملكت امام زماني وجود دارد هرگز انقلاب ما لطمه نمي خورد بلكه پيشرفته و صادر مي شود.
پدر و مادر عزيزم بزرگترين آرزوي من پيروزي اسلام بر كفر جهاني است پيروزي انقلاب بر امريكا و شوروي است من اگر چه كه مي دانم شهيد مي شوم اما در آينده اين انقلاب پيروزيهاي درخشاني را مي بينيم كه تمام دنيا زير سايه انقلاب اسلامي به رهبري حضرت مهدي (عج)هستند.
برادران و خواهران را يك به يك مي بوسم و از آنها مي خواهم بيش از پيش به اسلام و قرآن و انقلاب عشق ورزند پيروزي در قرآن است-پيروزي با امام است.
اما سخني چند با همسرم:
همسر عزيز و مهربانم ميداني من چقدر تو را دوست دارم اما بايد مانند امام حسين (ع)زن و فرزند ومال و منال را فداي خدا نمود، خداوند انسان را به مال و منال و زن و فرزند امتحان مي كند.
من حسين وار مي روم تا شهيد شوم و تو نيز بايد رسالتي زينبي داشته باشي براي خدا تحمل كن مطوئن باش كه خداوند به تو اجر و مزد خواهد داد.
از دختر كوچكم مواظبت كن و تا مي تواني به او محبت نما.
سخني با برادران و خواهران كانون:
مي دانيد ما با چه خون و دلي اين كانون را برپا كرديم، بحمدالله الان به رونق افتاده است.
از برادران و خواهران مي خواهم كه برنامه هاي كانون را تعطيل نكنيد، كانون را بهتر و خوبتر به راه بياندازيد تا دشمن فكر نكند با رفتن يك نفر اسلام ضربه مي خورد.
ما الحمدالله آنقدر شخصيت داريم كه هرچه شخصيتها را بگيرند، جاي او را مي گيرند.
سلام مرا به همه ي دوستان و نزديكان برسانيد و از آنها برايم طلب مغفرت كنيد.
من بارها گفته ام كسي که شهيد مي شود كه به خود آگاهي و خدا آگاهي رسيده باشد(من عرف نفسه عرف ربه)اميدوارم در اين مراحل مشكلات را پيموده باشم تا به هدف نهايي و تكامل يافته ام پس از هجرت ها و جهادهايم يعني به آرزوي شهادت برسم.
آخرين سخن من اين است كه امام نايب بر حق امام زمان است اگر كسي دل او را به درد آورد دل امام زمان را به درد آورده است.
پيام من به شما اين است كه دست از جماعت روح خدا نكشيد كه بلايي آسماني گريباگيرتان خواهد شد،هميشه از اسلام و قرآن و امام پاسداري كنيد.
به اميد پيروزي اسلام بر كفر جهاني و بر قراري حكومت حضرت مهدي (عج)
خاطره از شهيد احمد تنه كار
محمد رضا يار احمدي (همسايه) شهید احمد تنه کار در نقل خاطره ای از شهید، گفت: خاطره ای كه هنوز در ذهنم مانده و هميشه هست نحوه ي شهيد شدن يكي از دوستداران امام و انقلاب شهيد احمد تنه كار است.
وی افزود: در اوايل مهر سال 1360 شروع سال تحصيلي جديد بود و من در آن وقت محصل بودم چون هنوز مدارس پايه ي محكمي نگرفته بود به علت كمبود معلم بر حسب اتفاق آنروز كلاس ما تعطيل شد و مسئول مدرسه ما را روانه خانه كرد.
یار احمدی، افزود: در هنگام ورود به كوچه سرويس حامل كادر مهندسي را ديدم كه ايستاد و آن شهيد سر افراز از سرويس پياده شد و به منزل خود كه از حجت الاسلام نجاتي امام جماعت مسجد محل ما به صورت استيجاري گرفته بود مي رفت.
وی با بیان اینکه چه كسي مي دانست كه چند لحظه ي بعد چه مي شود و چه خواهد شد، بیان کرد:چند قدم به درب منزل آن دلير مرد نمانده بود كه دو نفر پشت سر وی در حال حركت بودند و بعد از آن دو، دو دختر مي رفتند و اينجانب چون سن كمي داشتم آرام آرام به طرف منزل خود مي رفتم شهيد نزديك درب منزلشان نرسيده بود كه يك نفر از آنها شهيد را صدا كرد احمد .احمد -احمد را كه در حال برگشت بود به رگبار بستندو به ضرب گلوله به شهادت رساندند و اسلحه ي خود را به دست آن دو دختر دادند كه آنها از كوچه فرعي به ميدان توحيد شهر بروجرد فرار كردند.
یار احمدی افزود: من از ترس آن صداي نابهنجار كه تا آن موقع نشنيده بودم در كنار كوچه نشسته و مي لرزيدم.
وی بیان کرد: آن دو نفر به حالت دويدن از كوچه بيرون رفتند و فرار كردند تا به دست مردم نيفتند.
یار احمدی، بیان کرد: بعد كه مردم متوجه صدا شدند به كوچه ريختند و به دنبالشان رفتند ولي پيداشان نكردند.
در آن حين كه در حال فرار بودند برادرم كه بالاي پشت بام منزلمان بود يكي از چشم خود را با يك تكه پارچه بسته بود شناسايي كرد، ما با مردم محل همراه با خانواده ي داغدارش در آن محل جمع شده بوديم و نقش بستن خون آن شهيد را روي زمين مشاهده مي كرديم و جاي گلوله ها را كه هنوز هم بروي ديوار مانده نظاره مي كرديم.
وی افزود: ايستاديم تا ماشين بيمارستان آمد تا آن شهيد به لقاءالله پيوسته را به بيمارستان انتقال دهد.
یاراحمدی، ابراز کرد: بعد از شهادت آن مرد بزرگ كوچه ي ما به اسم شهيد احمد تنه كار نام گرفت تا هميشه نامش ير روي زبانها باقي بماند كه اگر ما نتوانستيم شهادت بدهيم آن ديوار و كوچه به زبان آيند و نحوه ي شهادت مظلومانه آن بزرگوار را گويا باشند.
نظر شما