خبرگزاری شبستان: فرمانده سپاه هویزه بود، در جلساتی که با حضور مسئولین و فرماندهان مانند آیت الله خامنهای و دکتر چمران برگزار می شد شرکت میکرد، در طراحی عملیات بسیار میاندیشید و با وجود تلاشهای فراوان و برنامههای سنگین در ساعات روز، شبها همچون همه بسیجیها، پاسدار شب بود. چندبار مسئول تنظیم لیست پاسداری، نام حسین را از لیست حذف کرد، چون او در همه ساعات روز مسئولیتهای سنگین داشت و مسئول تنظیم لیست، حاضر نبود نام حسین را بنویسد، اما حسین با اصرار زیاد نام خود را در لیست می نوشت و ساعاتی از شب را پاس میداد، درست مثل همه نیروها.
*- حسین از کمترین فرصت و لحظات وقت خود استفاده میکرد، در ساعاتی از شب که مسئولیت پاسداری را بر عهده داشت از نور چراغ قوه دستی استفاده می کرد و صفحاتی را با عنوان " یادداشتهای سنگر " می نگاشت.
..سنگرم میعادگاه ملاقاتم با خدا بود و قبله دومم !
سید حسین علم الهدی فرمانده سپاه هویزه، نوشتههای فراوانی داشته که متأسفانه در حمله ارتش عراق و ویران کردن شهر هویزه و مقر سپاه، همه چیز نابود شد، از جمله دست نوشتههای سید حسین علم الهدی که در شبهای مختلف در سنگر نوشته است:
*: در دل سنگر با خود سخن میگویم: راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم. آیات خدا را بخوانم، بعد حفظ کنم ، سپس زمزمه کنم و بعد سرود کنم و بعد شعار زندگی، باشد تا این دل پر هیجان و طپش را آرامش دهد. با آن برای خود توشه بسازم و توشه را راهی گردانم و در انتظار شهادت بمانم . آیات جهاد را شهادت، تقوی، ایمان، ایثار، اخلاص، عمل صالح و... همه را پیدا کنم و سنگرم کلاس درسم باشد. و میعادگاه ملاقاتم با خدا، و محرابم، سنگرم خانه امیدم شود و قبله دومم .
از فردا حتماً بیشتر قرآن خواهم خواند.در دل سنگر با خدا سخن میگویم. اللهم انک یا انیس الانیسین لاولیالیک "خدایا ای نزدیکترین مونس به دوستانت" یا من هو اقرب الی من حبل الورید، یا من یحول بین المرء و قبله،
اگر من در سنگرم تو در قلب من و در دل سنگر، هر دو حضور داری
"خدایا اگر من در سنگرم تو در قلب من و در دل سنگر، هر دو حضور داری. "و هو معکم اینما کنتم " (حدید- 4) راستی این سرود را از اصغر شهید بیاد دارم . کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را ! پنهان نگشتهای که شوم طالب حضور غایب نگشتهای که هویدا کنم تو را. هر کسی قادر نیست آنچه را که شایسته سخن گفتن با خداست بر زبان آورد لذا برای راز و نیاز با او باید به نیایشهای امام زینالعابدین توسل جست، دعاهای صحیفه را باید بخوانم و بعد حفظ کنم و زمزمه کنم، نیایشهای علی بن ابیطالب را بخوانم، حفظ کنم، زمزمه کنم. اللهم حصن ثغور المسلمین بعزتک واید حماتها بقوتک و اسبغ عطایاهم من جدتک، اللهم اغفرلی ما انت اعلم به منی فان عدت فعد علی بالمغفره، اللهم اغفرلی ما اتقرب الیک بلسانی ثم خالفه قلبی اللهم اغفرلی ما ولیث من نفسی و لم تجد له وفاء من عندی.
من در سنگر هستم در اوج تنهایی، سلاح بر دوش دارم، کرخه از کنارم میگذرد، در2 کیلومتری، دشمن مستقر است تاکنون دوبار بلاد مسلمین را مورد تجاوز قرار داده است و اکنون چندین کیلومتر در خاک اسلام وارد شده است و ناجوانمردانه شهرها را میکوبد و نابود میکند، صدای رگبار و خمپاره همیشه در گوش است.
مردم روستاها و شهرها آواره و سرگردان شدهاند کودکان گرسنه و لرزان در آغوش مادران ترسان به چشم میخورد.
شهداء همه با هم بودند و چه جمع باصفایی!
زمان میگذرد، عبور زمان در کنار برادران خاطره میسازد. اعمال شجاعانه و بیباکانه بچهها حماسه میآفریند. منصور در کنار اصغر شهید شد و اصغر شاهد شهادت او بود. اصغر در کنار رضا شهید شد و رضا شاهد شهادت اصغر بود و اما رضا در تنهایی شهید شد، راستی شهداء همه با هم بودند و چه جمع باصفایی. در شهادت منصور در مسجد، اصغر شهید برای مردم از منصور حرف زد.وقتی خواستیم به خانه شهید اسکندری برویم، اصغر شهید شد، شعار [ما تشنه هستیم بهر شهادت] را در خیابان حصیر آباد سرود، وقتی منصور شهید شد، رضا در فراقش گریه کرد و صادق برای آنها نوحه میخواند، صدای دلنشین و پر جاذبهاش مرا به گریه می انداخت...
پایان پیام /
نظر شما