راه فهم و تحلیل موجودی به نام «فرهنگ»

خبرگزاری شبستان: فلسفه فرهنگ دانشی است که ضمن برخورداری از ظرفیتِ پوشش دادن تمامی مسائل روز در ساحتی فرهنگی، می ­تواند در این بررسی از تمامی ظرفیت عقلی گذشته و حال بهر‌‌ه­ مند گردد. از این منظر، مسأله بومی­ سازی فلسفه فرهنگ بسیار جدی خواهد بود.

به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، حجت الاسلام والمسلمین دکتر مسعود اسماعیلی، عضو شورای علمی گروه فلسفه پژوهشکده حکمت و دین‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بوده و دارای آثار ارزشمندی از جمله ماهیت معرفت عرفانی است.

«فلسفه فرهنگ» نام جدیدترین اثر حجت الاسلام و المسلمین اسماعیلی است که در آینده‌ای نزدیک توسط سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به زیور چاپ آراسته می شود.

 

در ادامه و به همین بهانه یادداشتی تقدیم می‌گردد:

فلسفه فرهنگ در یک نگاه کلی، دانشی است که به تفکر فلسفی درباره فرهنگ و عناصر و مقومات آن می­ پردازد و هستی و چیستی فرهنگ را مورد مطالعه قرار می ­دهد و در مورد مقومات و عناصر آن و نسبت آنها با هم می­ اندیشد. بدین‌­ترتیب فلسفه فرهنگ، کوششی فلسفی است برای فهم و تحلیل موجودی به نام فرهنگ.

از سویی، وجه انتقادی فلسفه فرهنگ، آن را با مسائل معاصر و روز پیوند می ­زند و به تلاشی برای بهتر زیستن و فرهنگیدن مبدل می‌­سازد. از این رو، فلسفه فرهنگ در مورد بنیان موجودات فرهنگی نظیر علم و دین و اخلاق و زبان و سیاست و هنر و فلسفه  تأمل می­ کند و چون انسان به لحاظ برخورداری از زبان، دین، هنر، اقتصاد، نظام سیاسی، تکنولوژی و علم و…، موجود فرهنگی است، در فلسفه فرهنگ، بنیانی گذاشته می­‌شود تا این امور در ارتباط با یکدیگر و انسان، مورد تفکر قرار گیرند.

از سوی دیگر، فلسفه فرهنگ با فلسفه‌­ها و نظام‌­های عقلی گذشته ارتباط وثیقی دارد. وجه ارتباط فلسفه فرهنگ با فلسفه‌­ها و نظام­های عقلی پیشین این است که بر سنتهای فلسفی و عقلی گذشته تکیه می­ کند و از آن طریق، با همه علوم فرهنگ­‌پژوه به تعامل می­پردازد. در واقع، جهت مواجهه فلسفی با فرهنگ، توجه به سنن فلسفی و مکاتب مختلف آن از بایسته‌­هاست. زیرا فلسفه هرچه هم قدیمی باشد، ممکن نیست به­کلی خالی از تفکر در باب فرهنگ بوده باشد. در واقع باید معانی ضمنی و ظرفیت‌های لازم در متون فلسفی را برای بحثِ فلسفه فرهنگ­ی درنوردید. به عبارت دیگر، هرچند ظهور و پیدایش فلسفه‌­های خاص از جمله فلسفه فرهنگ، معلول شرایط و اوضاع خاص تاریخی خاص است و ظهور فرهنگ‌ها نیز از همین قانون تبعیت می­کند، نمی­توان پرسش‌های فلسفی را منحصر در زمان خاصی دید. به عبارت دیگر فیلسوف تلاش می­کند با ژرف­کاوی، مسأله­‌ها را از سطح عرفی به سطح دقی علمی و از سطح تاریخی و عصری به سطح فراتاریخی بکشاند و آن­گاه پس از یافت پاسخها، آنها را در جریان عرفی و عصری معضلات پیاده کند و نتایج کاربردی در مورد حل آن مسأله در بوم و زمان خاص ارائه کند. بنابراین مسائل فلسفه فرهنگ، هم تاریخی و عرفی اند و هم در سطحی عمیق­تر به نحو فراتاریخی و فراعرفی نیز پدیدار می­شوند و بدین سان هر مسأله پدیدآمده در فلسفه فرهنگ، در این لایه ژرف­تر، مسأله تمامی فلسفه­های پیشین و پسین و تمام تاریخ خواهد بود ولذا قابلیت بررسی از منظر تمام فلسفه­‌ها و سنت­‌های عقلی (خواه قبل و خواه بعد) را خواهد داشت.

بدین‌­ترتیب، فلسفه فرهنگ دانشی است که ضمن برخورداری از ظرفیتِ پوشش دادن تمامی مسائل روز در ساحتی فرهنگی، می ­تواند در این بررسی از تمامی ظرفیت عقلی گذشته و حال بهر‌‌ه­ مند گردد. از این منظر، مسأله بومی­ سازی فلسفه فرهنگ بسیار جدی خواهد بود. در واقع، فلسفه فرهنگ به طور مطلق، یا فعلاً وجود ندارد. چرا که اگر با نگاهی جزئی به سراغ تاریخ دانش­های فرهنگ­شناسانه از جمله فلسفه فرهنگ برویم، خواهیم دید که این دانش­ها همواره در بستر تفکر بوم خاص و فلسفه­های بومی مختلف شکل گرفته­اند و در همان بوم مورد بهره­برداری قرار گرفته و کارا بوده­اند. هرچند البته از منظر فراتاریخی، مسأله هر فلسفه، در صورت مهیا بودن طرح آن در چارچوب فلسفه­‌های دیگر، مسأله همه فلسفه­‌های دیگر هم خواهد بود؛ اما روشن است که کارآیی ویژه و تناسب خاص فلسفه فرهنگ و دیگر دانشهای فرهنگی نسبت به بوم خاص، زمانی کاملاً قابل تحقق است که از آبشخور تفکر بومی سیراب گردد. به عبارت دیگر، فلسفه فرهنگ ـ همان­طور که گذشت ـ افزون بر وجه دانشیِ صرف، وجهی کاملاً کاربردی دارد که قرار است از طریق آن مسائل جاری یک اجتماع در سطح فرهنگی، مورد بررسی و چاره­جویی قرار گیرد و این وجه موجب می­شود که فلسفه فرهنگ را ضرورتاً در نسبت با فلسفه و دانشهای عقلی بومی سامان دهیم. به دلیل آن که پراهمیت­‌ترین لایه شکل­دهنده بوم جامعه ما، دین است، روشن است که هرگونه تعریف جغرافیای خاص برای آن، در درجه اول، منجر به تقید آن به اسلام می­گردد و لذا بررسی فلسفه فرهنگ با عقبه سنت عقلی بومی، در وهله نخست، به بررسی فلسفه فرهنگ در جو سنت عقلی اسلامی تحویل می­گردد و از این جاست که مفهوم و ضرورتِ تحقیقِ “فلسفه فرهنگ در سنت عقلی اسلامی” روشن می­شود. البته از آنجا که حجم اعظم سنت عقلی اسلامی، در ایران بزرگ ـ که ما میراث­دار اصلی آن ایران بزرگ هستیم ـ رقم خورده است، این پژوهش، افزون بر نسبت اصیل و عامی که با جامعه ما دارد، نسبتی خاص­تر یعنی نسبتی ایرانی نیز با ایران دارد.

همان­طور که ورود ابتدایی در هر دانشی، نیازمند یک راهنمای کلی در مورد کلیت آن دانش است، و نیز ورود در فلسفه فرهنگ به‌­ویژه در کشور ما ـ که دانشی بسیار نوپا است ـ به یک تحقیق در باب هویت این دانش، موضوع، مسائل، روش، غایت و تاریخ آن و… نیازمند است، قدم نهادن در تحلیل فلسفی فرهنگ از منظر سنت عقلی اسلامی، نیازمند یک درآمد تحقیقی است که در آن، هویت این دانش، موضوع، مسائل، روش، غایت و تاریخ آن و… در بستر عقلی اسلامی مورد بررسی قرار گیرد. پژوهشِ “فلسفه فرهنگ در سنت عقلی اسلامی” متکفل چنین وظیفه‌­ای خواهد بود.

کد خبر 688827

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha