به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از طلیعه، در اروپا، پس از رنسانس روش علوم طبیعی دستخوش تحول عمیق شد؛ تجربه گرایی و اثبات گرایی شاخصه اصلی علوم طبیعی شد و کشفیات پی در پی و موفقیتهای بزرگ علوم طبیعی این تلقی را بهوجود آورد که تجربه و عینیت، تنها ابزار قابل قبول در هر نوع فعالیت علمیاست.
علوم انسانی و اجتماعی نیز برای کسب اعتبار ناچار به پذیرش تام تجربه و عینیت شد. غافل از اینکه موضوع در علوم انسانی با موضوع در علوم طبیعی تفاوت جوهری دارد. رشد پوزیتیویسم و امپریسم که کشفیات علوم طبیعی آن را تقویت میکرد بر همه شاخههای علوم انسانی سایه افکند و توجه به دادههای حسیاندکاندک تحلیلهای ذهنی را کم رنگ کرد. روش علوم تجربی به علوم انسانی نیز تعمیم داده شده است تا جایی که امروزه در علوم انسانی نیاز به رنسانس دیگری پیدا شده است؛ زیرا امروزه در بسیاری از شاخههای علوم انسانی مانند جامعه شناسی به دنیای درونی انسانها و روابط پیچیده آن با فرهنگ و تاریخ توجهی نمیشود؛ به این معنا که هیچ معیار کمیبرای سنجش درستی و نادرستی آن وجود ندارد.
اما مشکلی که امروزه بیش از پیش دامنگیر علوم انسانی شده است، تمییز ندادن میان ماهیت علوم انسانی و علوم طبیعی است که آثار آن در روششناسی علوم انسانی هویداست. در گفتگو با پروفسور «مارک تبیت» فیلسوف حقوق معروف معاصر به بررسی تأثیر رویکرد پوزیتیویسم بر علوم انسانی پرداخته ایم که در ادامه آمده است.
پروفسور مارک تبیت، استاد فلسفه دانشگاههای ردینگ و نتردام است. تبیت در فلسفه حقوق، فلسفه دوران مدرن، معرفتشناسی، فلسفه وایتهد و فلسفه علم، صاحبنظر است. از جمله آثار وی میتوان به فلسفه حقوق، فلسفه وایتهد و مقدمهای بر معرفتشناسی اشاره کرد. کتاب فلسفه حقوق او با ترجمه حسن رضایی خاوری از سوی انتشارات دانشگاه علوم رضوی مشهد منتشر شده است.
تأثیر رویکرد پوزیتیویستی بر علوم انسانی چه بوده است؟
در ابتدا باید توجه داشت که رویکرد پوزیتیویستی تأثیر بسزایی بر علوم انسانی داشته و هنوز هم این علوم متأثر از آن هستند.
بر اساس این رویکرد در علوم توجه و تمرکز بر تجربه و مشاهده است. در واقع معرفتی که به تجربه درآید و قابل آزمایش باشد معرفت حقیقی است. در واقع این رویکرد مبتنی بر شواهد تجربی است؛ شواهدی که قابل مشاهده و آزمایش پذیر و تجربی باشند.
این رویکرد در قرن ۱۸ میلادی توسط «آگوست کنت» مطرح شد و مبتنی بر اندیشه تجربی علم بود.
در واقع همین روش تحقیق اثبات گرایانه آن علوم انسانی را متأثر می سازد؟
بله! مطابق این رویکرد فقط تجربه علمی اصالت پیدا می کند. آگوست کنت معتقد بود این رویکرد نوعی جبر تاریخی است و نهایتا تاریخ علم این مسیر را خواهد پیمود.
بر اساس این نوع نگرش، دیدگاههای دینی، فلسفی، متافیزیکی که با ابزار مشاهده، تجربه و علم قابل آزمون نیستند اصالتی ندارند. «کنت» معتقد بود جبر تاریخ باعث خواهد شد تا نهادهایی چون دین و فلسفه از بین بروند.
مطابق رویکرد پوزیتیویستی چیزی وجود دارد که بر احساسات آدمی تأثیر بگذارد. در واقع موجودیت با محسوس بودن رابطه مستقیم دارد و هر چیزی که غیر محسوس باشد موجودیتی ندارد.
این رویکرد چه آثاری بر اخلاق و ارزش ها دارد؟
طبیعی است که نوک پیکان این رویکرد متوجه گزاره های اخلاقی و ارزشی است. در واقع این گزاره ها در رویکرد پوزیتیویستی اصالت ندارند. پوزیتیویستها بر گزاره های علمی که از «هست»ها و «نیست»ها سخن می گویند توجه دارند و طبیعتاً گزاره های اخلاقی که مبتنی بر «باید»ها و «نباید»ها هستند اصالتی برای آنها ندارد.
چون اساساً بر اساس رویکرد پوزیتیویستی گزاره های ارزشی و اخلاقی که هنجار و ارزشی را مورد امر یا نهی قرار می دهند قابل آزمون نیستند.
این رویکرد تا چه زمانی در فلسفه علم حضور قوی داشت؟
تا اواسط قرن بیستم رویکرد پوزیتیویستی بر علم سایه افکنده بود. در فیزیک مدرن و با طرح دیدگاههای جدید از سوی دانشمندانی چون «نیلز بور»، «آلبرت اینشتاین»، «ماکس پلانک»، «هایزنبرگ» و … این رویکرد با چالشهای اساسی مواجه شد و انتقاداتی را متوجه خود دید که به بیان «کوهن» می توان از آن به عنوان انقلاب علمی نام برد.
در نیمه دوم قرن بیستم دانشمندانی چون «کارل ریموند پوپر» آخرین میخها را با تابوت رویکرد پوزیتیویسم کوبیدند، البته این به معنای این نیست که این رویکرد در حال حاضر منسوخ شده است. باید توجه داشت در حال حاضر این رویکرد در علوم انسانی نیز حضور قوی و جدی دارد.
این رویکرد چه آثار زیانباری بر علوم انسانی داشت؟
اشاره شد که در رویکرد پوزیتیویستی گزاره های اخلاقی و ارزشی به سبب روش شناسی اثباتی این رویکرد اصالتی ندارند. در واقع این رویکرد نوعی نگرش سطحی انگارانه به علم داشت و همین سطحی نگری نیز بر علوم انسانی تأثیر گذاشت.
بر این اساس مسأله ارزش نادیده گرفته می شود و سرنوشتی شوم را متوجه بشر می کند. تأثیر این رویکرد بر بی توجهی نسبت به اخلاق باعث می شود که انسان نیز مانند یک شی در نظر گرفته شود.
در واقع رویکرد علمی مبتنی بر پوزیتیویسم باعث شد تا اخلاقیات در علم کنار گذاشته شود که منجر به نتایج شومی برای بشریت شد.
نظر شما