به گزارش خبرگزاری شبستان، پدر«لورت پیک» به او یاد داده که دنبال الگوها، اتفاقها و اعداد تکراری بگردد، مهارتی که لورت در آن استعداد فراوان دارد. وقتی پدر هنگام تحقیق برای کتاب جدیدش ناپدید میشود، لورت و برادر کوچکش با هواپیما از لندن به نیویورک میروند و برای یافتن او مجبور به رمزگشایی از چند پیغام میشوند و اینگونه سرنخهای هولناکی از حادثهی ناپدید شدن پدر به دست میآورند. مشکل این است که لورت نابیناست.
او که هم به برادرش و هم به حسهای دیگر خود وابسته است، میفهمد که برای نجات پدر باید از مهارتهایش در کشف وضعیتهای غیرعادی و گاهی خطرناک در جهانی پر از تاریکی استفاده کند.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:«یک بار با خودم گفتن نه من برادر کوچکم را ندزدیده ام. قسم می خورم تا وقتی که به مترو برسیم، حتی به این مسئله هم فکر نکرده بودم و وقتی که به فرودگاه رسیدیم ، دیگه برای تجدید نظر و برگرداندن کارت اعتباری مامان به کیفش دیر شده بود.
برای اینکه با آن کارت اعتباری برای خودم و بنجامین دو تا بلیت به مقصد نیویورک نگیرم، هم دیر شده بود. و بدون ذره ای تردید از خود پرداز شیک و پیک فرودگاه پانصد دلار بیرون نکشم هم خیلی دیرشده بود. اما من تمام این کارها را کرده بودم، هرچند که بخشی از این تقصیرها هم به گردن مامان است که گذاشته بود گاهی درخرید اینترنتی کمکش کنم و بیشتر رمزهایش را بهم گفته بود.
تمام جرم هایی که آن روز مرتکب شده بودم، همه شان دلیل بسیار خوبی داشتند اما تمامشان در برابر این فکر که برادرم را دزدیده ام ناچیز به نظرمی رسند...»
«این دختر نامرئی نیست» کتابی از«مارکوس سجویک» با ترجمه «آرزو احمی» را انتشارات پیدایش در 320 صفحه چاپ کرده است.
رباب یکرنگی
نظر شما