به گزارش خبرنگار شبستان، دیالما مادلار منس، موسس خانه قصه در فیلیپین مدرس و قصهگو عصر امروز در نخستین نشست تخصصی بیستمین جشنواره بینالمللی قصهگویی که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد، گفت: قبل از اینکه داستانگو شوم هفت سال در بانک کار می کردم، بعد از آن به جستجو پرداختم و از حالت عادی خارج شدم، شروع کردم به سرگرم کردن بچه ها در میهمانی ها و گردهمایی بچه ها، پس از آن به بازیگری در تئاتر و تلویزیون پرداختم و چند فیلم بازی کردم.
مادلار منس ادامه داد: قبل از اینکه شروع به قصهگویی کنم هر آنچه لازم است را جمعآوری می کنم، 2 گروه موسیقی داشتم که در آنها آواز می خواندم. وقتی شروع به قصه گویی می کنم آمیختهای از تمام تجربیاتم است در قصهگویی مقصود باید روشن باشد. قصه گو باید از خود بپرسد می خواهد چه بگوید و مقصودش چیست. من چیزی را انتخاب می کنم که به قلب و وجودم نزدیک است.
وی با بیان اینکه همیشه قصهگویی را با آواز خواندن مقایسه میکنم، اظهار داشت: ما فیلیپینی ها علاقه زیادی به آواز خواندن داریم. آهنگ های زیادی وجود دارند اما مسلما همه آنها را نمی توانیم بخوانیم. در مورد داستان نیز همین طور است زیرا هر داستانی را نمی توان برای روایت انتخاب کرد. قصهگو باید به مقصود اولیه خود برگردد. وقتی در مورد قهرمانی صحبت می کنید باید جوری حرف بزنید که خودتان را در آن قصه ببینید. من قصه ای انتخاب می کنم که داستان پرماجرایی است، من برای داستان به دست آوردن قصهگویی می کنم، می خواهم به مخاطبانم بگویم اگر چیزی را ندارند باید آن را به دست آورند.
این قصهگوی فیلیپینی با بیان اینکه در قصهگویی باید هدف ذهنی قصهگو مشخص باشد، تصریح کرد: قصهگو باید از خود بپرسد به دنبال چه نتیجهای هست؛ قصه گو باید قبل از اجرای قصه آن را بخواند و به خوبی درک کند. منظور قصهگو از قصه گویی باید مشخص باشد. هدف شما به عنوان قصهگو دعوت بچه ها به کنجکاوی است یا کتابخوانی یا اینکه می خواهید کلی اطلاعات به بچه ها بدهید. این سه نکته نوع اجرا را تغییر می دهد. مخاطبان مختلف شیوه و راه های مختلف قصه گویی را طلب می کنند. قبل از اینکه خودم برای قصه گویی به صحنه روم مخاطبانم را می بینم و سعی می کنم یک نوع اشتراک بین آنها پیدا کنم.
مادلار منس خاطرنشان کرد: در سال 2015 اولین بار بود که به ایران آمدم، آخرین قصهگوی روز اول در جشنواره قصهگویی بودم. ابتدا با دقت به مخاطبان نگاه کردم، وقتی متوجه شدم آنها چه نقاط ذهنی مشترکی دارند اجرا را انجام دادم. وقتی روی صحنه هستم در عین حال به دنبال نحوه درست اجرا هستم. ما قصه گویی نحوه شخصی گفتن قصه را داریم، آن اجرای از پیش آماده شده است اما برای هر مخاطب و شنونده ای این اجرا نیاز به تغییر دارد.
این قصه گو خاطرنشان کرد: وقتی روی صحنه می روید لازم است که انرژی مخاطبان خود را احساس کنید. کلمات و واژه ها می توانند انرژی را به مخاطب منتقل کنند. همه ما انسان هستیم و مدارهای ذهنی ما بر روی ذهنیت مان اثر می گذارد، بدین ترتیب یک نوع تبادل انرژی بین مخاطب و قصه گو وجود دارد. قصهگو باید پایه و اساس قصه را حفظ کند. در حقیقت قصه گو باید انسجام قصه را حفظ کند یعنی اگر شما با صرف بالای انرژی قصهگویی را شروع می کنید باید این سطح خاص را تا آخر قصهگویی داشته باشید. اگر خودتان از اجرای خود لذت ببرید مطمئنا مخاطبان هم لذت می برند.
وی با بیان اینکه در خانواده ام تلویزیون نگاه نمی کنیم، عنوان کرد: 4 فرزند دارم و از سال 2008 شروع کردیم به تلویزیون نگاه نکردن، در عین حال دوستان و همکلاسی های بچه هایم مدام پای تلویزیون هستند، آنچه متوجه شدم این است که ما زمان بیشتری برای مکالمه داریم. قصه گویی به ویژه در خانواده مهم است زیرا بچه ها ایده خاص بالقوه نسبت به والدین خود ندارند یعنی نمی دانند پدر و مادرشان چه تجربیاتی دارد، چطور همسر خود را انتخاب کردند و چه مشکلاتی دارند. در این تجربه تلویزیون نگاه نکردن به این واقعیت رسیدم که مشکل اصلی نه تلویزیون است نه بچه ها بلکه والدین است، این زمانی است که ما والدین باید صرف کنیم. نکته مهم قصه گویی این است که زمانی باید برای آن در نظر گرفت. قصه گویی همواره بخشی از زندگی انسان است زیرا ما از ابتدا تا انتها با این قصه ها می مانیم، این شغل و حرفه ماست.
نظر شما