به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: کرسی علمی ترویجی «نقد و بررسی نظریه رئالیسم شبکه ای» صبح دوشنبه، 2 بهمن از سوی گروه معرفت شناسی پژوهشکده حکمت این پژوهشگاه با حضور حجت الاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه، حجت الاسلام مهدی عبداللهی و دکتر ابراهیم دادجو برگزار شد.
بنابر این گزارش، حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه در این نشست طی سخنانی اظهار کرد: بحث من مشتمل بر یک مقدمه و سه بخش می شود، یک بخش در مورد چیستی صدق، بخش دیگر در مورد معیار صدق و بخش سوم در مورد علم مدون.
وی با اشاره به چهار کتاب خود در مورد معرفت شناسی گفت: کتاب های «هستی شناسی معرفت» و «نظام معرفت شناسی صدرایی» به دیدگاه های ملاصدرا و قبل از این فیلسوف توجه کرده است. دو کتاب دیگر نیز تحلیل معرفت و رئالسیم معرفتی است و به آرا نوصدراییان می پردازد یعنی از علامه طباطبایی(ره) به بعد؛ لذا آرای بسیاری بعد از علامه و حتی شخصیت های معاصرمان ارائه شده است.
خسروپناه افزود: در نقدهایی که ارائه شد احساس کردم برخی آرای دیگران را نیز به من نسبت داده اید چون در کتاب من به آن آراء اشاره شده است و گمان شد که من نیز بر عقیده همان آراء هستم در حالی که با ارائه این آراء در کتاب تنها می خواستیم که توصیفی را ارائه کنیم.
رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران تصریح کرد: اگر بخواهیم اسمی را روی دیدگاه من بگذارید «رئالیسم شبکه ای» گزینه مناسبی است، من رئالیسم مجازی و رئالیسم پنجره ای را نمی پسندم. به نظرم همان رئالیسم شبکه ای برای تنقیح این دیدگاه مناسبت تر است.
چیستی صدق را مطابق با واقع می دانم نه تطابق با واقع
وی در ادامه در مورد چیستی صدق گفت: من چیستی صدق را مطابق با واقع می دانم نه تطابق با واقع، مساله دوم اینکه واقعیت را لایه لایه می دانم به این معنا که حداقل سه یا چهار عالم ذکر می کنند البته در هستی سه عالم مُلک، ملکوت و جبروت است، عالم یعنی ماسوی الله همین سه عالم است که این سه، مرز جغرافیایی با هم ندارند بلکه در هم تنیده اند، انسان در هر سه عالم ملک، جبروت و ملکوت حضور دارد اما موجوداتی داریم که فقط در عالم جبروت حضور دارند مثل ملائکه.
رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران ابراز کرد: بنابر این، می توان گفت که واقعیت لایه لایه است، واقعیتی مثل انسان یا واقعیتی مادی. هر گزاره ای حکایت از یک ساحت و یک لایه از واقعیت دارد، هر گزاره ای از یک لایه و ساحتِ واقعیت خبر می دهد. بخش دیگر مبحث من به این مساله باز می گردد که هیچ کس جز ائمه اطهار(ع) نمی تواند تمام لایه های واقعیت را بشناسد.
وی گفت: بنابر این، اگر بخواهیم تعبیر تقرب به واقع را بپذیریم به این معنا می توان پذیرفت که شناخت بیشتری به واقعیات نسبت به گذشته یافته ایم و در این معنا، تقرب ما به واقعیت بیشتر شده است، لذا با دیدگاه امثال پوپر و دیدگاه های دیگر رئالیسم موافق نیستم.
خسروپناه تاکید کرد: بخش دیگر بحث من در مورد معیار صدق است، ما معتقدیم که بدیهیاتی هست، البته من آن بدیهیات را منحصر به اَولیات و وجدانیات و فطریات یقینی کردم. حسیات، تجربیات و حدسیات را بدیهی نمی دانم بلکه آنها را گزاره های ظنّی می دانم.
وی ادامه داد: مساله دیگر گزاره های نظری است که منتهی به بدیهیات می شود، از این رو، ما به گزاره های نظری یقینی هم با رعایت شرایط منطق و معرفت شناسی دست می یابیم. در این بحش ادعای دیگری که وجود دارد این است که مجموعه این گزاره های بدیهی و نظریات منتهی به بدیهیات برخی نظری یقینی هستند مثل اثبات وجود خدا و برخی نظری ظنی هستند که مجموعه این گزاره های بدیهی، شبکه ای از معرفت را در اختیار ما قرار می دهد. حرف جدید من این است که این سیستم معرفتی و معرفت نظام مند می تواند معیار بخش معرفت برای آن دسته از گزاره هایی شود که منتهی به بدیهیات نمی شوند.
رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران گفت: شبکه و انسجام و منسجم بودن آن گزاره غیرمستنتج می تواند به ما معیار سنجش دهد که این گزاره را بپذیریم یا نپذیریم. این انسجام یک پروسه است. لذا نظریه من در معیار صدق، بداهت منسجم کارآمد در سیر طولی داشت و این غیر از پراگماتیسم است.
وی در ادامه به علوم مدون اشاره کرد و گفت: در این قسمت از بحث در مورد علوم مدون، می خواهم بگویم وقتی این علوم را بررسی می کنیم عمدتا علوم انسانی این وضعیت را دارند یعنی وقتی علوم مدون را بررسی کنیم بخشی گزاره های بدیهی دارند، دسته دیگر از گزاره ها نیز منتهی به بدیهیات می شوند و دسته دیگر عبارت اند از گزاره های ظنی که یا ظنی فطری هستند یا ظنی مدلل.
مستقل دیدن عالم ذهن صحیح نیست
خسروپناه تاکید کرد: دسته چهارم از گزاره های علوم، اعتباریات هستند که گاهی به آنها مجازی نیز گفته می شود چون از سنخ انشاء هستند نه اِخبار که بگوییم خبر از واقع می دهند. در نتیجه من معتقدم عالم ذهن، ساحتی از عالم مثال است. عالم مثال می تواند متصل یا منفصل باشد. اینکه عالم ذهن را مستقل بگیریم از نظر من درست نیست.
همچنین، در ابتدای این نشست ابراهیم دادجو با اشاره به نظریه واقع گرایی شبکه ای که از سوی حجت الاسلام خسروپناه ارائه شده است، اظهار کرد: بحث واقع گرایی، ناظر بر این است که ما عالم را چگونه می فهمیم و فهم ما از این عالم چیست.
وی ادامه داد: بحث معرفت شناسانه بنیادی است و در سایر بحث ها نیز وجود دارد و در واقع بنیان سایر دانش ها را تشکیل می دهد، پس هر گونه مواضعی که در مورد آن اتخاذ کنیم به فلسفه علم ما، علوم طبیعی ما و علوم انسانی ما و فهم ما از آنها سرایت می کند.
دادجو تصریح کرد: بحثی که در واقع گرایی شبکه ای مطرح می شود آن است که هستی چگونه وجود دارد و فهم ما از عالم هستی به چه شکلی است؟ چارچوبی که در واقع گرایی شبکه ای مطرح شده عالم را یک سلسله مراتب تشبیه کرده که لایه لایه است؛ یعنی عالم از لایه ماده شروع می شود و بعد از آن عالم ذهن، بعد عالم مثال، بعد عالم عقل و بعد عالم الوهیت ادامه می یابد و بالاتر می رود.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: بنابر این، حدود پنج عالم، سلسله مراتبی و لایه مانند تدوین شده که این عالم ها در تطابق با هم لحاظ شده اند، یعنی آنچه که در عالم ماده وجود دارد یک وجود برتری در عالم برتر دارد. این ساختار هستی شناسیِ نظریه رئالیسمِ شبکه ای است که اهمیت دارد که معرفت ما در مقابل آن چگونه شکل می گیرد.
دادجو افزود: از نظر من در نظریه شبکه ای وقتی عالم ماده را می بینیم، یک برداشتی از عالم ماده و جسمانیت داریم که ماهیت خارجی دارند. این اقتباس ماهیتی از آنها برای ما علم می آورد، در حالی که بسیاری از چیزهای دیگر در عالم خارج داریم که جسمانی و مادی نیستند و ماهیت مادی ندارد و ما فهم مان را از آنها اخذ می کنیم.
وی گفت: تفاوت میان این دو اخذ، آن است که فهم ما از آنها که دارای مادیت و جسمیت هستند مطابق با واقع است و از آن دسته که در عالم ماده نیستند مطابق واقع نیست بلکه شبح و مجاز از واقع است. پس این پایه اول که عالم مادیّت است، پایه ای است که ما از آن دو گونه معرفت داریم شامل معرفت هایی که از اشیای خارجی و ماهیت آنها داریم که مطابق با واقع اند و آنهایی که هم که معرفتی از آنها نداریم مطابق با واقع نیستند.
دانش مدون یعنی دانش علوم طبیعی و علوم انسانی
دادجو با طرح این سوال که چگونه می توان به این معرفت ها دست یافت، ابراز کرد: ادراکات حضوری، ادراکات حصولی بدیهی و غیربدیهی از جمله این راهکارها است. تا اینجا نیز معرفت های ما مطابق با واقع هستند، ولی ادراکات حصولیِ نظریِ غیرمتکی مستقیماً بر ادراکات ابتدایی یا اولیه، ادراکاتی هستند که دانش های ما را به وجود آورده اند، این ادراکات به دلیل اینکه ادراکات حصولی نظری غیرمتکی مستقیم و ادراکات بدیهی هستند حاکی از واقعیت نیستند و ما واقعیت را نمی توانیم از طریق آنها کشف کنیم، اما سوال آن است که کدام دانش ها هستند که از این طریق به دست می آیند؟ عمده دانش های مدون.
وی ادامه داد: تفسیر من از دانش های مدون دانش های علوم طبیعی و علوم انسانی است. از سوی دیگر یک علتی که دانش های مدون دانش هایی مطابق با واقع نیستند بلکه شَبح از واقع هستن یعنی ما واقعیت را واقعا نمی فهمیم و مجازگویی می کنیم. این موارد اولا به این دلیل که ادراک حصولی نظری غیرمتکی مستقیم به اولیات هستند مفید به کشف واقع نیستند و ثانیا وابسته به زبان و اظهارات زبانی هستند، لذا دانش های مدون به دلیل وابستگی هایشان مطابق با واقع نیستند بلکه نهایتاً قریب به واقع هستند و تقرب به واقع می یابند و شبحی از واقع می شوند. این عصاره بحثی است که در نظریه مطرح شده است.
دادجو با بیان اینکه نظریه رئالیسم شبکه ای نقطه ضعف های مهمی دارد که ترجیح می دهم در سرچشمه این نقاط ضعف را حل کنم، افزود: حل این نقطه ضعف ها مستلزم آن است که ما برگردیم به این مساله که مابعدالطبیعه این نظریه چیست و چه چیزی باعث شده که این نظریه ارائه شود. اگر بتوانیم این مساله را درک کنیم در این صورت لوازم آن نظریه و ضعف آن را در می یابیم.
این پژوهشگر با بررسی یک سیر تاریخی اظهار کرد: ما یک رئالیسم داریم که از قدیم بوده است یعنی یک واقع گرایی که اکنون به آن «واقع گرایی خام» یا به تعبیر دیگر عامیانه یا غیرعلمی می گویند. در این واقع گرایی علم را مطابق با واقع نمی یابیم و در آن علم تقرب به واقع نیست. از قرن هفدهم و هجدهم به این سو در علوم طبیعی مباحثی به وجود آمد به خصوص با نیوتن و از جمله این مباحث این مساله بود که ما نمی توانیم بگوییم اشیا خارجی دارای یک عده خواص فعال در خود هستند. این مباحث در این قرون شروع شد.
وی افزود: پس از آن نیز مباحثی دیگر طرح شده از جمله اینکه عالم ماده واقعیتی از خود ندارد و هیچ خاصیت ذاتی در عالم ماده نیست، اگر این گونه نباشد پس چه طور عالم ماده را بشناسیم؟ اول باید بفهمیم و بشناسیم و بعد بگوییم که بر اساس ذات آن فهم کرده ایم. بنابراین، نظرات و جریان هایی از این دست سبب شد که از «هیوم» به این سو به تدریج به این سمت بیایند که عالم ماده عالم فعالی نیست بلکه منفعل و بی خاصیت است و زمانی که عالم ماده بی خاصیت شد نه من می توانم بگویم فهم ام از عالم ماده واقعا چیست و نه دیگری می تواند بگوید پس با هم اختلاف خواهیم داشت و چون اختلاف داریم پس فهم ما از عالم ماده مطابق واقع شکل نمی گیرد و این بنیان اختلافی بود که به تدریج پخته تر شد.
دادجو اظهار کرد: در این میان «کانت» کار را بدتر کرد و گفت هر چه که از عالم ماده می گوییم ساخته ذهن ماست. پس از آن رفته رفته بیان کردند که فهم ما از عالم ماده قرارداد ماست یعنی ما اندیشمندان قراردادی را می گذاریم که طبق آن بگوییم عالم خارج چه عالمی است، از اینجا قراردادگرایی و ابزارگرایی و انسجام گرایی شروع شد و بعد فلسفه های تحلیلی به وجود آمد و این جریانی است که با عنوان جریان ضدذات گرایی و ضدواقع گرایی مطرح می شود. آنچه که به ایران منتقل شد و حتی اکنون نیز در غرب رواج دارد، جریان ضدذات گرایی و ضدواقع گرایی است و اکنون نیز فیلسوفان تحلیلی و زبانی غالب اند.
این محقق با بیان اینکه آنچه که از غرب وارد ایران شد همین جریان بود لذا ما «پوپر» را مورد توجه قرار دادیم، افزود: ما تلاشی کردیم که از این فلسفه ها برداشت جدیدی از شناخت خودمان از عالم را ارائه کنیم. تا اینجا ما فکر می کنیم که تمام فلسفه و فلسفه علم ها همین اندیشه ها هستند، اگر هستند که ما باید چه کنیم؟ اگر قرار است بیندیشیم باید از این منابع استفاده کنیم یعنی شرایطی که از اندیشه های مختلف یک بحث هایی را گرفته ایم تا ساختار علمی ایجاد کنیم.
دادجو در پایان خاطرنشان کرد: تصور من این است که همین نظریه رئالیسم شبکه ای تحت تاثیر این جریان است، به بیان دیگر این نظریه قائل به تقرب به حقیقت است، یعنی علم و دانش های مدون را نهایتا قایل به تقرب به حقیقت می داند و معتقد است که دانش های ما شبحی از واقع هستند ولی نمی توانند بگویند که واقعیت چیست. البته بعدها نیز بحث هایی از انسجام گرایی گرفته شد و دانش های مدون بر این اساس مطرح و بحث شد که چه قدر در آنها واقع نمایی وجود دارد و چه قدر می توان به دانش های مدون مبتنی بر همان انسجام گرایی اعتماد کرد.
نظر شما