به گزارش گروه مهدویت و غدیر خبرگزاری شبستان، گفت وگو در حوزه فرهنگ مهدوی تا آنجا گسترده است که نمی توان هیچ یک از سطوح حیات فرهنگ و تمدن بشر را یافت که متاثر از این موضوع نباشد و ارائه تحلیلی کامل و درست از مناسبات فرهنگی، بدون گفت وگو از فرهنگ مهدوی و موعودگرایی، امکانپذیر نیست. با نظر به این امر و همچنین لزوم شناخت صحیح مقوله انتظار و راهبرد منتسب به آن فصلنامه «روشنا» (تخصصی فِرَق و ادیان) گفت وگویی با اسماعیل شفیعی سروستانی، پژوهشگر و نویسنده مهدوی و موسس و مدیر موسسه موعود درباره «استراتژی انتظار» ترتیب داده است که در بخش هایی به حضورتان تقدیم می شود؛ بخش دوم این گفت وگو به شرح ذیل است:
جایگاه مهدویت با نقشه کلی الهی به چه صورت است؟
اگر بخواهیم نقطه شروع برای گفتمان مهدوی از دیدگاه ادیان توحیدی فرض کنیم بی تردید به صبحگاه آفرینش، یعنی ابتدای خلقت می رسیم. بعضی گمان می کنند گفتمان مهدوی گفتمانی جدید و مستحدثه است یا از میان برخی رویکردهای مذهبی و نحله ها اخذ شده حال آنکه وقتی که خداوند متعال در صبحگاه آفرینش اعلام کرد: «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً»(بقره، 30) گفتمان مهدوی را افتتاح فرمود چون «جعل خلیفه» به عنوان حکمت خداوند در خلق عالم و آدم قابل گفت وگو است، مگر می شود از خلقت گفت وگو نمود اما از حکمت خالق عالم گفت وگو نکرد. در کشف حکمت خلقت در آن صبحگاه آفرینش شما این عبارت قرآنی «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً» را می بینید. خداوند اراده کرده است که در زمین خلیفه جعل کند، چنانکه در جایی دیگر می فرماید: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ»(قصص،5) شما انتها را ببییند که جعل خلیفه، تاسیس دولت صالحان و اعلام میراث برانی است که به اذن خدا در عرصه هستی به خلافت تام مشغول می شوند. هیچکس نیست که نداند این امر تحقق پیدا می کند مگر با ظهور کبری منجی موعود(عج).
اینجا بود -همانگونه که اشاره کردند- نقطه شروع گفتمان مهدوی برمی گردد به حکمت خلق آدم و عالم تا وقتی که دولت کریمه زیر پرچم از «البیعت لله» بعد از ظهور کبری، تحقق خارجی پیدا کند سیر و سلوک انبیاء و اولیاء در جاده ای واقع شد که به ایستگاه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي ...»(مائده، 3) منتهی گشت. این آیه در روز عید غدیر از زبان پیامبر خدا(ص) و هنگام انتخاب حضرت امیرالمومنین(ع) بیان شد و معلوم کرد که اولاً سیر و سلوک تمام انبیاء و رسل بر جاده ای بوده که روزی باید به اکمال دین می رسید، ثانیاً مشخص شد که این اکمال دین و اتمام نعمت بر خلق عالم وابسته به انتخاب ولی خدا بعد از رسول ختمی مرتبت(ص) است.
در آن خطبه بسیار زیبا رسول خدا(ص) سلسله اوصیای خودشان را تا وقت ظهور کبری حضرت خاتم الاوصیاء، مهدی فاطمه(عج) برشمردند و غدیر را روز اکمال دین و اتمام نعمت اعلام کردند. اما ظهور خارجیِ اکمال دین اتمام نعمت و تحقق این خواست خداوند متعال به موضوع ظهور و بروز عینی حضرت خاتم الاوصیاء، مهدی موعود(عج) وابسته است تا پایان دهنده این سیر و سلوک باشند؛ نتیجه آنکه موعودگرایی و مهدویت از جایگاه ویژه ای در نقشه کلی الهی برخوردار است. بنابر این، اگر از مهدویت سخن نگوییم یعنی از نقشه کلی الهی یا بخش بزرگی از حکمت خداوند متعال درباره خلق عالم و آدم غفلت کرده ایم.
با توجه به تنوع برداشت ها از موضوع مهدویت و عنایت به مناسب های ماه ربیع جایگاه تولی و تبری در رویکرد استراتژی انتظار کجاست؟
چنانکه می دانیم همه آموزه های توحیدی حقیقی با دو واژه کوتاه اما پرمغز «تولی» و «تبری» توام شده است. شخص دیندار با این دو بال به پرواز درمی آید و ضرورتاً همه مردم فارغ از دین و سبک زندگی به نحوی واجد مرتبه ای از تولی و تبری هستند. شاید بتوان آن را به عنوان عشق و کین مقدس یاد کرد، آنچه باعث می شود آدمی از زمین سیر کند و از بستر بیرون آید، حکایت از این می کند که در او محبت و کششی وجود دارد، درست در همان زمان و به موازاتش نفرت، کراهت و تبری جستن هم هست لذا نمی توانید انسان را بدون تولی و تبری تعریف کنید؛ «عاشقم بر لطف و قهرش به جد».
ساده ترین مرتبه، همین مردم کوچه و بازارند که دارای درجه ای از تولی و تبری اند. اگر از چیزی لذت می برند آن را جذب می کنند و اگر متنفرند از خود دفع می کنند، اما اگر به مراتب عالی تر بیایید درجه و ساحت تولی و تبری جستن هم ارتقاء می کند هرچه بر میزان کمالات آدمی اضافه می شود تولی و تبری او هم ارتقاء پیدا می کند؛ پس دینداری و دیانت با این دو عبارت و این دو بال معنا پیدا می کند.
در گفتمان مهدوی و انتظار این تولی و تبری به نحوی خاص ظهور و بروز می یابد. حقیقت دین و دعوت کنندگان به کلام وحیانی و حضرات معصومین علیهم السلام، آدمی را ایستا نمی خواهند بلکه حرکت و سیر و سلوک را از او می طلبد «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ»( عنکبوت، 20) جان آدمی هم با ایستایی نسبتی ندارد.
عالم بر پایه حرکت شکل گرفته و زمین و زمان با حرکت معنای خود را اعلام می کند، بنابر این، همین منابع و مصادیق بیان کننده حقایق ثابت اند و معیارها، حجت ها و نمونه هایی برای شناسایی حق و کفر. باید با استطانت از این حقایق و درک آن موانع را شناخت چرا که اگر موانع راه را نشناسیم زمینگیر می شویم.
در مرحله شناسایی موانع و بازدارنده ها تبری جستنی ها را نشان می دهند و حرکت و کشش به زیبایی ها همان تولی جستن ها است خلاصه آنکه باید با استناد به منابع وحیانی مصادیق این دو موضوع را در زمان بیابیم. مصادیق آنچه باید از آن نفرت داشت و آنچه باید به آن عشق ورزید. کسی که بخواهد تبری جستن را نهی کند بخش مهمی از حقیقت وجود آدمی را از او می گیرد حتی اگر بخواهد تبری جستن را همچون برخی گروه ها منحصر به قرنی خاص و زمانی در گذشته بکند نیز رفیق مناسبی برای سیر و سفر آدمی نیست. روزی روزگاری فرعون و نمرودی بودند امروز آنها را نمی بینیم ولی مگر می توانیم از مصادیق عینی زمان خودتان از فرعون و طواغیتی که لباس و ظاهرشان تغییر کرده تبری نجویید، نباید به صورت خارجی طغیانگری، کفر، شرک و نفاق در یک قرن خاص بسنده کرد مثلا ما بگوییم سال 61 هجری قمری یزید و عمر سعد بودند و باید از آنان تبری جست اما در قرن پانزدهم هجری قمری مصادیق طغیانگران، کفر، شرک و نفاق را نشناخت و از آن تبری نجست.
چنین دعوتی، دعوتی است آکنده از فریب و آدمی را زمین گیر می کند. بسیاری از فرقه ها و نحله ها به غلط بر طبل مهرورزی می کوبند اما تبری ندارند، جماعتی تبری دارند اما آن را در قرن اول هجری قمری اسیر می کنند، هر دو صورت از دیدگاه گفتمان مهدوی قابل نقد است.
ادامه دارد...
نظر شما