غم غربت در پس نقاشی رنگ‌روغن/ نگاهی در نمایش دوری از وطن در وطن به نمایش درآمد

خبرگزاری شبستان: نمایشگاه نقاشی هنرمند اصفهانی در موزه هنرهای معاصر غم غربت را به تصویر کشید و معنی جوامع دور از وطن را به نمایش گذاشت.

خبرگزاری شبستان-اصفهان:

نمایشگاه آثار نقاشی هنرمند نقاش اصفهانی «رضا دوست» در موزه هنرهای معاصر اصفهان به کار خود پایان داد. در این نمایشگاه 40 تابلو نقاشی رنگ‌روغن به نمایش درآمد و با استقبال علاقه‌مندان و هنردوستان روبرو شد.

این نمایشگاه سعی دارد به غربی بپردازد که هنرمندان دور از وطن را احاطه می‌کند، جو غربت به‌خوبی در این سری آثار قابل درک هستند و رضا دوست که سال‌ها از وطن دور بوده به‌خوبی این غم غربت را در آثار خود به نمایش گذاشته است.

از جنبه‌های مختلف می‌توان این گالری را مورد توجه قرار داد، سبک شناسی و شیوه کار این هنرمند و خطوط عمیقی و حجم داری که در جهات مشخص رسم شده بود قابل تشخیص است و جنبه زیبایی شناسی آن می‌تواند مورد بحث قرار گیرد. اما آنچه بیشتر از هر چیز در این نمایشگاه انسان را به خود جلب می‌کند، حس و حالی که از تماشای بوم‌های نقاشی به انسان دست می‌دهد.

در ورودی گالری اولین تصویری که در بومی مربعی و کوچک به چشم می‌خورد تصویر مردی است که به تماشای عمق تالار نشسته است، این تصویر رضا دوست است که به دست خودش خلق شده و تصور این هنرمند را از خودش در نگاه به آثار به نمایش گذاشته است. چهره‌ای که هر چه ناظر از آن دورتر می‌شود وضوحش بیشتر شده نگاهی که تا آخر بازدید نمی‌توان آن را فراموش کرد.

خطوطی که در تصویر سازی این چهره به کار رفته، به‌خوبی تأثیر گذر ایام را نشان می‌دهد و حسی که از دیدن آن درک می‌شود رهنمودی است برای درک بیشتر آثاری که قرار است بازدید کننده را به دنیا پشت عینکی ببرد در قاب چهارگوشه به تصویر درآمده است.

بازدیدکننده در نخستین برخورد با دیگر تابلوهای با تیوپ‌های متعدد رنگ‌روغن مواجه می‌شود، گویی هنرمند می‌خواهد نشان دهد که غربت خود را با خالی کردن این تیوپ‌ها پر کرده است، خطوطی بر روی بوم نوشته شده، بیشتر از همه کلمه غربت به چشم می‌خورد، بر پشت یکی از بوم‌ها چند خطی نوشته شده است که قابل توجه بود:

«چهار ساعت به غروب مانده پس قلعه در میان کوه‌ها سوت و کور مانده، آفتاب می‌تابید و از پایین صدای زمزمه یکنواخت آب که در ته رودخانه روی هم می‌غلتید و حالت تر و تازه‌ای به آن جا داده بود، رضا دوست 2016 ونکوور»

همه فضای نمایشگاه را تیوپ‌های خالی رنگ‌روغن پرکرده بود، طرح‌هایی از کیف و صندلی کار بود که خود را نمایش می‌داد، روی تابلویی که میز کار را نشان می‌داد وسیله‌ای به چشم می‌خورد که می‌شد با آن رنگ‌ها را روی بوم جان داد و این داستان ادامه داشت.

تابلویی بزرگ صندلی استاد را نمایش می‌داد، رنگ‌های از بوم بیرون رفته بودند و با زاویه 90 درجه بوم را در آغوش گرفته بودند، نوشته‌هایی با اندازه‌های مختلف در این تابلو به چشم می‌خورد که یادگار می‌نمود از روزهایی که در یاد مانده بود، گویی بیشتر از دیگر تابلوها می‌توانست فضای غربت نقاش را پدیدار کند، نزدیکی طرح به اندازه واقعی بر این برداشت می‌افزود.

برخی از تابلو دیگر نوشته‌ها فارسی نبود، خطوط انگلیسی خود را نمایان می‌کرد، آن طرف تابلویی بود که بر روی آن ظرف حلال تصویر شده بود، در اندازه واقعی به تصویر کشیده شده و می‌شد کاربرد آن را درک کرد.

نمای میز کار دیدنی بود، ابزارهای ساخت بوم را می‌شد به‌خوبی شناخت، آن‌سو چرخ خیاطی به چشم می‌خورد و باز هم تیوپ‌های رنگ بود و تیوپ‌های خالی رنگ.

بوی دل‌تنگی و غربت فضای نمایشگاه را پر کرده بود، غربتی که هنرمندانه به تصویر کشیده شده بود، برای خروج از نمایشگاه بار دیگر باید از جلوی عکس «رضا دوست» گذر کرد، این بار بیشتر می‌شد به غمی که در عمق نگاهش بود پی برد، معنی دیاسوپرا حالا قابل‌درک‌تر بود.

 

کد خبر 679379

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha