به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری شبستان، رضا مرشد، کارشناس تئاتر درباره " نوشته محمد چرمشیر به کارگردانی سهراب سلیمی یادداشتی اختصاصی برای خبرگزاری شبستان نوشت،در این یادداشت آمده است: مردی از راه رسیده در باران، تابلوی تولد مسیح و پرستاری که زیر این تابلو در نیمه شب یک بیمارستان دور از شهر خوابش برده است.
اینها اولینهایی است که سلیمی توسط بازیگرانش روی صحنه درمقابل چشمهای ما به نمایش در میآورد . نمایش داستان فرار مردی است از جایی که در ابتدا نمیدانیم کجاست و پناه آوردنش به یک بیمارستان برای یافتن اندکی آرامش. مرد پوتین به پا دارد اما رفتاری متین و دوستانه و آرام از خود نشان میدهد .
او کیست؟
من میگویم مسیح است ، مسیحی که نیمه شب وقتی هیچ کس انتظارش را ندارد از راه میرسد و فضا را تغییر میدهد و شاید اولین کنشش پیدا کردن آدمها است .
فضا در اثر نمایشی سلیمی القای بیمارستان میکند ، تمیز است ، تخت دارد ، و المان های دیگر حتی. اما لزوماً یک بیمارستان معمولی نیست. مردِ از راه رسیده را که نامش جان براون است را مسعود دلخواه بازی میکند. اما نکته ای در مورد او وجود دارد، که با توجه به متن نمایش میتوان در مورد بازی او گفت : جان براون یک فرار کرده است نه یک فراری !
او یک نقاش است که تاب در جنگ بودن را نداشته و اولین کاری که انجام میدهد این است که پوتین هایش را از پاهایش در بیاورد .
او کسی است که تصاویر جنگ بر ذهنش حمله میکند !
اگر در نظر بگیریم او مسیح است یا انسانی مسیحگون که آرزو دارد زندگی انسان را سراسر در آرامش و صلح ببیند، هیچ کدام از اینها که گفته شد را نمیتوانیم در بازی بازیگر این نقش یافت کنیم .
دلخواه به راستی از پس پیچ و خمهای کارکتر نوشته شده توسط چرمشیر بر نیامده. متن چرمشیر یک متن روایی نیست، پس با توجه به این نکته هم نمیتوان گفت بازیگر میخواسته خودش را درگیر احساسات نقش نکند !پس باید پذیرفت که دلخواه مسیر را برای رسیدن به جان براون چرمشیر و سلیمی اشتباه رفته است.
اضافه بر این اگر به بازی دیگر بازیگرها روی صحنه توجه کنیم میتوانیم بفهمیم بازیها کاملاً در چهارچوب آنچه میتوان به آن گفت تئاتر دراماتیک اتفاق میافتد! پس کارگردان فضای خود را کامل ساخته اما عنصری داخل این فضا درست در جای خود ننشسته است. این اتفاق اما از بد حادثه ضرری سراسری به اجرا زده، زیرا که جان براوان اصلیترین کارکتر نمایش است پس چیزهایی زیادی در پس این اتفاق دچار مشکل میشود. در کنار این دو بازیگر دیگر یعنی شهره سلطانی و قاسم زارع به نظر میرسد که به خوبی خواسته های کارگردان را اجرا میکنند و به دل فضا هم مینشینند، اما هیچ زمان نمی توان دقیق گفت چقدر بازیها برای آن فضا درست شده است زیرا در ارتباط با بازیگر اصلی هنوز ضعف دیده میشود و این سخت ترین کار برای بازیگر روبه روست که باید بده بستانهای هنری داشته باشد و زمانی که هیچ دریافت میکند سخت است تبدیل این هیچ به بازخوردی درست و به جا.
نکتهای دیگر که میتوان به آن اشاره کرد حضور گروهی از بازیگران چهره پوشیده است که گویی هم تصاویر حمله کننده بر ذهن براون هستند و هم افرادی که عوامل بیرونی تغییر در فضای آرام اتاق او، در جایی تلفنی وارد میکنند و در جایی وسایلی را میبرند! میتوان در مورد اینها گفت تصاویر در حد ذهن کارگردان باقی مانده بودند و اتفاق یه آن شکل که باید و درست نمیافتاد .
البته ممکن است خواسته سازنده اثر دقیقاً همین باشد که دیدیم !
در نهایت گفتنی است که آنچه در" بوی خواب" که توسط محمد چرمشیر از نمایشنامه"آرامش از نوعی دیگر" تام استوپارد بازخوانی شده، سعی در به وجود آوردن آدمهایی داشته که اگرچه جنگ را به کلام نمیطلبند اما در عمل به مقابله با کسی میروند که از هیاهوی آن فراری است. درست مثل کاری که انسانها با مسیح انجام دادند .
اما اگر بخواهیم از دایره انصاف هم خارج نشویم سهراب سلیمی، در به تصویر کشیدن دنیای این آدم فراری از هیچ تلاشی فروگذار نکرده، بسیاری از نشانههایی که کارگردان سعی در شناساندن آنها در صحنه داشته به معنا در آمده است. روی صحنه جان گرفته و به دل مخاطب رسیده است فقط ای کاش تحلیل بازی برای نقش اصلی که موتور محرکه نمایش بود بیشتر و بهتر جا می افتاد.
نظر شما