به گزارش خبرنگار گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: همایش «حکمت در ادیان توحیدی»، عصر دوشنبه 29 آبان به مناسبت روز جهانی فلسفه در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.
در این همایش حجت الاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه، رییس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به عنوان آخرین سخنران با بیان اینکه اصطلاح حکمت را تا آنجا که من تحقیق کرده ام اولین بار «کِندی» مترادف با فلسفه گرفت، اظهار کرد: وقتی کندی آمد تا آثار یونانی را بومی سازی کند برای هر واژه یونانی معادل پیدا کرد و برای فلسفه هم حکمت را برگزید.
وی ادامه داد: در واقع حکمتی که کندی می گفت همان فلسفه یونانیان بود که بومی سازی شده بود. بعد همان حمکت مترادف با فلسفه مشایی شد که استدلالی و فلسفه ای بود مبتنی بر منطق و صغری و کبری و نتیجه.
خسروپناه تصریح کرد: بعد از ابن سینا نوبت سهروردی رسید، او حکمت را فقط حکمت بحثی و مشایی نمی دانست و معتقد بود حکمت بحثی و شهودی وقتی با هم ترکیب شوند، نتیجه اش می شود حکمت؛ یعنی استدلال و شهود وقتی با هم جمع شد می توانیم به حکمت برسیم تا اینکه نوبت ملاصدرا رسید، او وقتی از حکمت سخن می گفت ترکیبی از بحث و شهود و آیات و روایات بود، یعنی فلسفه ملاصدرا قرآن و برهان و عرفان بود و اعتقاد داشت اگر بخواهیم چیزی را حکمت بنامیم فقط با استدلال نمی شود و صرفا با کشف و شهود هم نمی توانیم آن را حکمت بنامیم و ترکیب این دو هم کافی نیست بلکه ترکیب آنها حکمت صدرایی را تامین می کند.
رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران ابراز کرد: اما وقتی که به قرآن و روایات مراجعه می کنیم برداشت من این است که حکمتی که در آنها وجود دارد در هیچ کدام از حکمت های مشاء و متعالیه نیست البته نه اینکه اینها متافاتی داشته باشند ولی به این معنا هم نیست.
وی ادامه داد: حکمت را در دو سوره می توانیم پیگیری کنیم یکی سوره مبارکه لقمان و دیگری مبارکه اسراء. در سوره مبارکه لقمان می فرماید: «وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ». بعد از آن در این سوره مصادیق حکمت بیان می شود. از جمله اینکه شرک مورزید، شکرگذاری نسبت به والدین داشته باشید خصوصا مادری که تو را حمل و بزرگت کرده است. یعنی شکرگذاری والدین به ویژه مادر از مصادیق حکمت است؛ بعد عبادت خدا می آید، یعنی معلوم می شود که شکرگزاری نسبت به بندگان حتی تقدم به عبادت خداوند دارد، چون انسانی که اهل شکرگذاری نسبت به مخلوق باشد آن موقع در برابر خداوند هم خضوع و خشوع دارد. دعوت جامعه به فضیلت که اصطلاحاً در فقه می گوییم امر به معروف و نهی از منکر که متاسفانه خیلی ها تصویر نادرستی از این اصطلاح دارند از دیگر مصادیق حکمت است. امر به معروف و نهی از منکر یعنی دعوت به فضیلت، یعنی جامعه را به فضیلت دعوت کردن.
خسروپناه تاکید کرد: می گوید کسی حکیم است که اهل تکبر نباشد، فخرفروش نباشد، اگر خداوند کمالی به او داده است فخرفروشی نکند، حال این کمال ممکن است غیراکتسابی باشد مثلا خدا او را زیبا خلق کرده یا کمال اکتسابی باشد یعنی فردی درس خوانده و عالم شده است، به هر صورت فخر فروشی نکند و خود را برتر از دیگران نبیند، بلکه اعتدال و میانه روی یعنی دوری از افراط و تفریط داشته باشد.
وی گفت: وقتی این آیات را بررسی می کنیم در می یابیم که حکمت در قرآن فضیلتِ مبتنی بر معرفت است و معرفت منتهی به فضیلت، این نگاه با آن بحث های فلسفی تفاوت دارد، اما آیا دلیلش این است که حکمت اصولا مترادف با فلسفه است؟ به نظر من خیر، چنین نیست. آیا حکمت مترادف با علم است؟ به نظر من نه نیست. آیا حکمت مترادف با عرفان است؟ به نظر من نیست. یعنی اگر فرض کنیم که کسی فیلسوف به معنای اصطلاحی نباشد، کسی که دانش فلسفه را کلاسیک خوانده باشد، اگر عالم دانشمند کلاسیک در فیزیک و شیمی نباشی، اگر اصطلاحا دیسیپلین عرفان را طی نکرده باشی، اما در عوض حکیم باشی چون رفتارت مبتنی بر معرفت است، رفتار فضیلت مدارانه داری و اهل تواضع و خدمت به خلق هستی.
خسروپناه تاکید کرد: خیلی فرق است بین رفتار فضیلت محوری که فضیلت اش مبتنی بر معرفت عامیانه است با رفتار فضیلت محوری که مبتنی بر معرفت عمیق است. معرفتی که مبتنی بر فلسفه و عرفان دانش است. البته ممکن است که کسی دانش تجربی را داشته باشد، مثلا پزشک شود، یا فیزیکدان بشود، یا زیست شناس بشود و این دانش عمق بیشتری به فضیلت او بدهد او می شود حکیم؛ لذا گذشتگان به اطباء، حکیم می گفتند، چون حکیم و طبیب کسی بود که دانش منتهی به فضیلت را داشت، با دانش درست به درمان مردم و خدمت به خلق می پرداخت و دنبال این نبود که مثلاً با دانش به مردم از نظر مالی و اقتصادی آسیب بزند و زور بگوید.
رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در ادامه ابراز کرد: ممکن است کسی فیلسوف باشد و خیلی اصطلاح هم بداند و از وجود و ماهیت و جوهر و عرض و کلیات خمس حرف بزند، ولی فضیلت نداشته باشد و اهل تکبر و فخرفروشی باشد، این ارزشی ندارد، بعد هم خیال کند که از همه عالم تر است. معاذالله خدا را بنده نباشد. این شخص فلسفه دارد، ولی حکمت ندارد.
وی افزود: آن شخص کاسب که فلسفه نخوانده چون فضیلت دارد می شود به او گفت حکیم یا کسی که سواد آنچنانی هم ندارد ولی معرفتی دارد که این معرفت اش به فضیلت منتهی شده است. لذا حکیم با تعبیر ملاصدرا ذو مراتب است. یعنی از انسان عامی دارای معرفت ابتدایی که به فضیلت منتهی می شود را می توان حکیم گفت تا کسی که عالم به علوم طبیعی است. یا کسی که فلسفه مشاء بداند، حکمت متعالیه بداند که منتهی به فضیلت شود، او هم حکیم است.
وی در پایان خاطرنشان کرد: لذا این سوال مطرح می شود که چرا انبیاء حکیم هستند؟ چون انبیا کسانی اند که علم لدنی و علم گذشته و آینده را دارند، اولیای الهی علوم الهی را دارند و علوم شان ذره ای به آنان تکبر و فخرفروشی نداد بلکه فضیلت داد و لذا اوج فضیلت و محبت به خلق را در اولیای الهی می بینیم. لذا حکیم واقعی آنان هستند و ما در واقع باید این تواضع سقراط را بپذیریم و بگوییم که ما دوستدار و در مسیر حکمت هستیم.
نظر شما