خبرگزاری شبستان - سرویس قرآن و معارف: "وقتی تفكّر و علم و دین، مدار و محور زندگی انسان و جامعه نباشد، چنین انسان و جامعه ای خیلی زود با ترس به خضوع می آید و حتی برای فرار از حیطه وحشت، به تملّق می افتد و چاپلوسی و محبّت به شخص ستمگر را پیشه می كند. و خودكامگان در این شرایط بدون هیچ مقاومتی، ابتكار عمل را در دست دارند و به قیمت ترسی كه ایجاد كرده اند در امنیت زندگی می كنند. و حسین(ع) در چنین شرایطی زندگی خود را بر اساس توكّل و علم و ایمان، انتخاب می كند و جوّ زمانه، او را از خود باز نمی ستاند و به وضع موجود صحّه نمی گذارد. رمز بهكار نشستن حیلههای معاویه از آنجاست كه مسلمانان پس از جنگ و كشورگشاییهای طولانی در زمان خلیفة دوم، از كمالات معنوی خالی شدند و معاویه به كمك چنین افراد عملزدهای با فرهنگ علوی روبهرو شد، مردمی كه بیش از دهسال فقط جنگیده اند، آن هم چه جنگی! جنگی كه خلیفة دوم دستور داده است «حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل» را از اذان حذف كرده اند تا نماز بهترین عمل قلمداد نشود و جنگ و كشورگشایی مقصد اصلی مردم بماند."
آنچه در ادامه می آید بخش اول سلسله مطالبی با عنوان فرهنگ عاشورا در برابر پوچی ها برگرفته از کتاب "کربلا مبارزه با پوچی ها" اصغر طاهرزاده پژوهشگر دینی است.
انسانها در شرایط ترس، فقط به زیستن میاندیشند
در شرایط ترس، وقتی انسان بیمحتوا شد دیگر اراده نمی كند تا هر طور كه خودش خواست زندگی كند. انسان بی محتوا فقط به زیستن فكر می كند و نه به چگونه زیستن، و به صِرف ماندن می اندیشد، ماندن را زندگی می پندارد. و صِرف ضرورتِ زیستن، او را در برابر واقعیت، تسلیم و خاضع می كند و معاویه چنین حالت روانی را كه جامعه را فرا گرفته می شناسد و نه تنها درصدد درمان آن نیست بلكه تلاش می كند پایة حكومت خود را بر چنین روان اجتماعی بنا كند. او آرزویی بهتر از این ندارد كه مردم در همین شرایط فكری بمانند.
معاویه؛ كسی نبود كه همه او را بپذیرند ولی كاری كرده بود كه این نپذیرفتن، برای او مشكلی بهوجود نیاورد و همه تسلیم او شوند، به این معنی كه باور كنند در برابر او نمی توان كاری كرد. و لذا بسیاری از صحابه و تابعان به امامحسین(ع) می گفتند: كاری نمی توان كرد. و حسین(ع) آمد كه كاری بكند و شعار «كاری نمی توان كرد» را كه امنیّت فرهنگ معاویه در آن نهفته است، بشكند. و حالا همین فرهنگ بعد از مرگ معاویه هم ادامه داشت.
ترس در انسان مترادف با چاپلوسی ظالمان است
وقتی تفكّر و علم و دین، مدار و محور زندگی انسان و جامعه نباشد، چنین انسان و جامعه ای خیلی زود با ترس به خضوع می آید و حتی برای فرار از حیطه وحشت، به تملّق می افتد و چاپلوسی و محبّت به شخص ستمگر را پیشه می كند. و خودكامگان در این شرایط بدون هیچ مقاومتی، ابتكار عمل را در دست دارند و به قیمت ترسی كه ایجاد كرده اند در امنیت زندگی می كنند. و حسین(ع) در چنین شرایطی زندگی خود را بر اساس توكّل و علم و ایمان، انتخاب می كند و جوّ زمانه، او را از خود باز نمی ستاند و به وضع موجود صحّه نمی گذارد.
رمز بهكار نشستن حیلههای معاویه از آنجاست كه مسلمانان پس از جنگ و كشورگشاییهای طولانی در زمان خلیفة دوم، از كمالات معنوی خالی شدند و معاویه به كمك چنین افراد عملزدهای با فرهنگ علوی روبهرو شد، مردمی كه بیش از دهسال فقط جنگیده اند، آن هم چه جنگی! جنگی كه خلیفة دوم دستور داده است «حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل» را از اذان حذف كرده اند تا نماز بهترین عمل قلمداد نشود و جنگ و كشورگشایی مقصد اصلی مردم بماند.
در زمان خلیفة دوم عملزدگی حاكم شد و همین عملزدگی زمینهای گشت كه زمانة معاویه را رونق داد و معاویه توانست در چنان بستری نقشههای خود را عملی كند. یك ملّت بی محتوا كه نه فكر دارد، نه دین و نه علم، در مقابل ترس، هم به راحتی خضوع می كند و هم چاپلوس و تملّقگوی كسی می شود كه از او می ترسد. در واقع آن جنگ ها فتوحات اسلامی نبود، بلكه فتوحاتی بود برای معاویه، تا قلب مردم مسلمان را با رعب خود تسخیر كند و از فداكاری برای اسلامِ معنوی باز دارد.
معاویه بر اساس ترس بیعت می گیرد
در زمان معاویه همه چیز برمبنای ترس تنظیم شده است. معاویه بر اساس ترس بیعت می گیرد، ترس، حافظ نظم زمانه شده است و ترسوهای چاپلوس میدان داران چنین نظامی هستند، حتی معاویه خوب میداند كه در زمان خلافت علی(ع) می تواند با ترسی كه در حوزة حكومت آن حضرت ایجاد می كند مقاومت مردم را از بین ببرد و عملاً از طریق غارتهای بُسْربنارطاتها، در حوزه حكومت حضرت اختلال ایجاد می كند.
وحشت از عدم رفاه، عامل سكوت و سكون همه افراد شده است. مردمی كه اكنون دهها سال است به تن آسایی و پرخوری خو كرده اند، ترس جدا شدن از آن تن پروری، آنها را به هر كاری می كشاند و به هر تسلیمی تن درمی دهند.
اكثر صحابه در اثر فتوحات و جنگ های طولانیِ زمان خلیفة دوم دارای مال و كنیز و باغ های بسیاری شده بودند و معاویه می داند كه اینها دلبسته اموالشان هستند و لذا با حسین(ع) كنار نمی آیند و حتّی آنچنان مشغول زندگی اند كه نمی توانند به راه دیگری فكر كنند. و آگاه نیستند راه گریزی از این نوع زندگی هست یا نه؟ در چنین شرایطی آنچه مطرح نیست فكر كردن و نسبت به روند جامعه آگاهی داشتن است. مشغول زندگی شدن و زندگی را به عنوان یك گرفتاری پذیرفتن و خود را در چنگال آن افكندن، خودآگاهی را از افراد می گیرد و دیگر نمی توانند خود را در ماوراء روزمرّگیها تحلیل كنند، و اینجا دیگر نصیحت و وعظ هم كارساز نیست.
حسین(ع)، مذكّر خودآگاهی است
امامحسین(ع) برای همیشه عاملی شد كه معنی خودآگاهی را در هر عصری به انسانها آموزش دهد تا متوجّه شوند از راه دین، و به روش حسین(ع) می توان در هر زمانی خودآگاهانه زندگی كرد و همواره اتّصال عهد خود را با حقیقت و با نبوّت محفوظ داشت و متوجّه بود سایه سیاه تبلیغات اموی نباید ما را از عهد نبوی غافل كند و به پوسیدگی در زندگی بكشاند. امویان، مردم را از آن عالَم باطنی كه پیامبراكرم(ص) پیامآور آن بود غافل می كردند و حسین(ع) تجدید كننده آن عهد و آن باطن بود و این جبهه هنوز گشوده است.
هر انسانی تا آگاهی به زمان خود نداشته باشد و راه رهایی از طلسم زمانه را نشناسد نمی تواند درست زندگی كند. و عظمت نهضت امامحسین(ع) در این است كه خودآگاهی لازم را برای شناخت و تحلیل همان عهدی كه در آن زندگی می كنیم به ما می دهد. مَشْی و روش دشمنان ما، مَشْی و روش ترس و رعب و پوچ كردن زندگی و گرم كردن بازار سازش و چاپلوسی بوده است، و تنها راه مقابله با آن، راه اباعبدالله(ع) است، تا بتوانیم حیله های دشمنِ اموی رُمی را با خودآگاهی به شرایط تاریخی خود، درست تحلیل كنیم و طعمة نقشههای او قرار نگیریم، چراكه او واقعاً پیچیدهتر از آن است كه بتوان با عقل خود و بدون نور حسین(ع) از آن حیلهها گذشت.
اباعبدالله(ع) با روش خود، ما را به آنچنان خودآگاهی میرساند كه هیچ وقت تلاش و تحركِ مطابق با آن روش، به شكست منتهی نمی شود. و دشمن امروز بشریّت، همان دشمن حسین(ع) است در كربلا. و حسین(ع) بهعنوان معصومی آمده تا ریزهكاریهای فرهنگ دشمن را با تمام ابعادش به ما نشان دهد و نیز راه مقابله همهجانبه با آن را به ما بنمایاند. و بقیة ائمه(ع) نیز حافظ رسالت كربلا بوده اند؛ كربلایی كه میتواند ماوراء ترسی كه دشمن ایجاد میكند، به انسان قدرت انتخاب صحیح بدهد.
نظر شما