بازخوانی نخستین شعر انقلاب اسلامی در سال 41/نهضتی که دنیا را تکان داد

چند روز پس از لغو لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی در چهاردهم آذر سال 1341 قصیده ای سروده شد که مورد تحسین امام قرار گرفت و به عنوان نخستین شعر انقلاب شناخته می شود.

خبرگزاری شبستان//یزد


مرحوم آیت الله محمدحسین بهجتی اردکانی(متخلص به شفق) پس از سخنرانی امام خمینی (ره)علیه طرح انجمن های ایالتی و ولایتی فصیده ای با عنوان "نهضتی که دنیا را تکان داد" سرود.

این شعر شب سخنرانی حضرت امام در منزل امام و در حضور جمعیت حاضر توسط خود ایشان قرائت شد و تحسین امام و علمای حوزه را بر انگیخت.
 
فردای آن روز حضرات آیات محمدتقی مصباح یزدی و اکبر هاشمی‌رفسنجانی و طلاب دیگری از شاگردان امام این شعر را  تکثیر و در میان مردم توزیع کردند؛  ساواک نیز استاد شفق را دستگیر و مورد اذیت و آزار و باز جویی قرار داد.
 

نهضتی که دنیا را تکان داد
درود باد بر این انقلاب پاک، درود
که زیر سایه آن، جان ملتی آسود
درود باد بر این جنبش عظیم و شگرف
که شاهراه سعادت به روی خلق گشود
چه جنبشی که رضای حق ارمغان آورد
چه جنبشی که پیمبر از آن بود خشنود
خوشا به ملت اسلام و مردم بیدار
کز اوج عزت و قدرت نیامدند فرود
از این قیام حیاتی که مسلمین کردند
شرار ظلم فرو مرد و چشم فتنه غنود
قیامتی که به پا شد به دست روحانی
نمود روز بداندیش، شام قیراندود
به جان پاک حجج، رهبران این نهضت
نثار باد سلام و ثنای نامحدود
علی‌الخصوص خمینی، بزرگ آیت حق
که عاشقانه در این صحنه قد علم فرمود
یگانه رهبر بیدار و پیشوای دلیر
که از شهامت خود اجتماع زنده نمود
فقیه اعظم اسلام و مرجع تقلید
که افتخار کند علم از این یگانه وجود
نمود تکیه به پروردگار و کرد قیام
وز آن قیام، شکوه و جلال دین افزود
شجاعت است و صراحت همیشه شیوة او
بدین دو عامل عرشی رسد به هر مقصود
چنان بلند بود همت و ارادة ‌او
که پا نهد ز بلندی به فرق چرخ کبود
زند به سینة‌ او موج بحر علم و کمال
به چشم و بینش او هست غیب، عین شهود
از اوست دیدة اسلام و علم نورانی
وز اوست قلب اجانب چو لاله خون‌آلود
دل شریعت و تقوا بدو سکون دارد
کز این قیام ز رخسار دین، غبار زدود
گر این مجاهدت و همت و فداکاری
نبود، بهره ملت به جز شکست چه بود؟
نه من ستایش او می‌کنم به تنهایی
که هر که جلوه‌ این آفتاب دید ستود
سلام باد بر این پیشوای آزادی
درود بر این رهبر شجاع، درود
به زیر پرده همی خواست دست استعمار
که بشکند پی اسلام و دین کند نابود
نمود آتش سوزان و سرکشی روشن
مگر به دیده دین آفتی رسد از دود
به خیره کرد هوس کز پی خرابی ملک
مقدرات مسلمان دهد به دست یهود
خبر نداشت که این ملک صاحبی دارد
که کید خصم نماید به جان او مردود
ز فتنه حفظ کند خاک پاک ایران را
همیشه دست توانای مهدی موعود
هنوز در دل این مملکت دلیرانند
که پیش ظلم و ستم سرنیاورند فرود
هر آنکه خواست چراغ کند خاموش
به دست خویش نموده است خویش را نابود
ورق زنند و بخوانند جا به جا تاریخ
که قوم ضد خدا را مال امر چه بود؟
بماند روشن و پاینده حق و دشمن حق
شکست خورد و فضیحت کشید و شد مطرود
مگر که طعمة موج بلا نشد فرعون؟!
مگر که لقمة‌کام فنا نشد نمرود؟!
مگر ز آتش خذلان نسوخت ریشة عاد؟!
مگر به باد هلاکت نرفت قوم ثمود؟!
جلی است راه ترقی، ‌ولیکن این مستان
نزول داده به ملک کیان به جای صعود
برای روز مصیبت‌فزای هفده دی
کنند عید و نوازند چنگ و بربط و عود
اگر ترقی کشور به شعر و موسیقی است
وگر به مستی و بی‌عفتی و رقص و سرود
به حق قسم که برای همیشه باید گفت
چنین دیار سیاه و کثیف را بدرود
چنان به جان عموم اوفتاد آتش فقر
که ملک را به سقوط افکند به زودی زود
به پیشگاه عدالت چه می‌دهند جواب
از این همه دل مجروح و چشم خون‌ پالود
برای مردم بیچاره چاره باید ساخت
به فکر صنعت و تولید و کار باید بود
ز کارخانه و صنعت شود وطن آباد
شود به دانش و اخلاق مملکت مسعود
وگر مقلد رفتار سایر ملل‌اند
چرا دمی نگشایند چشم خواب‌آلود
فتاده در پی تسخیر آسمان آنها
ولیک همت اینان بود می و دف و رود
ز دیگران نگرفتیم یاد جز مستی
به غیر خار ز گلزار، دست ما چه درود؟
فغان که درد دل بهجتی فراوان است
ولی دریغ که نبود مجال گفت و شنود
 

 

پایان پیام/

کد خبر 66054

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha