از آتن تا قم؛ تکامل فلسفه در بستر عقلانیت آموزه‌های شیعی

خبرگزاری شبستان: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی عبداللهی،‌ عضو هیئت علمی مؤسسه در کنفرانس آکادمی فلسفه علوم روسیه با عنوان «از آتن تا قم؛ تکامل فلسفه در بستر عقلانیت آموزه‌های شیعی» سخنرانی کرد.

به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان به نقل از موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران: حجت الاسلام دکتر مهدی عبداللهی، در کنفرانس آکادمی فلسفه علوم روسیه به ارائه سخنرانی با عنوان «از آتن تا قم؛ تکامل فلسفه در بستر عقلانیت آماوزه های شیعه» پرداخت. در ادامه چکیده این سخنرانی را می خوانید:

 

 از آتن تا قم؛ تکامل فلسفه در بستر عقلانیت آموزه‌های شیعی



بسیاری از شرق‌شناسان هم‌چون ارنست رنان با طرح دلایل چون فرومایگی نژاد سامی عرب‌زبانان و ناتوانی آنان از فلسفه‌ورزی، و منع قرآن از آزاداندیشی بر این باورند که فلسفه مسلمانان چیزی بیش از ترجمه و شرح فلسفه یونان به‌ویژه ارسطو نیست. برخی از نویسندگان عرب‌زبان همچون عبدالرحمن بدوی نیز از همین دیدگاه پیروی کرده‌اند، اما برخی دیگر چون مصطفی عبدالرزاق نگرش نژادپرستانه مستشرقان را نفی کرده، از اصالت فلسفه اسلامی و عربی دفاع کرده‌اند. به‌اعتقاد بسیاری از این دو دسته، فلسفه اسلامی/عربی شامل علم کلام و تصوف، بلکه حتی اصول فقه نیز می‌شود.
نگارنده در این مقاله نشان می‌دهد که هر چند آشنایی با فلسفه یونان نقطه‌آغاز دانش فلسفه در فرهنگ اسلامی است، فلسفه‌ورزی مسلمانان از حد ترجمه و شرح فلسفه یونان فراتر رفته، با اثرپذیری از آموزه‌های اسلامی به تدریج تکامل یافته است.


به‌اعتقاد نگارنده داوری درباره فلسفه اسلامی نیازمند دو پیش‌شرط است که بدون مراعات آن دو، سخن گفتن در این خصوص راه به جایی نخواهد برد. آن دو شرط عبارتند از:


۱) ارائه تصویری از جریان فکری مستقل فلسفه اسلامی از کندی/فارابی تا به امروز
۲) توجه به آموزه‌های مذهب شیعه برگرفته از امامان معصوم علیهم‌السلام در اندیشه اسلامی


۱. حقیقت فلسفه اسلامی


فلسفه اسلامی مجموعه مسائلی برهانی درباره موجود بماهو موجود است. فلسفه مجموعه مسائلی هستی‏ شناسانه است که با استنتاج معتبر منطقی، بی‏واسطه یا باواسطه، از بدیهیات اولیه یا ثانویه عقلی حاصل شده‏اند. بدیهیات گزاره‏هایی هستند که عقل بدون کمک استدلال، قادر به درک صدق آن‏هاست. فلسفه، افزون بر این‏که درباره هستی بحث می‏کند، دارای دو ویژگی انفکاک‏ ناپذیر است: 1) روش آن استدلالی‏ است؛ 2) مبادی آن بدیهیات اولیه و ثانویه عقلی‌اند.


آنچه در فرهنگ اسلامی به عنوان فلسفه اسلامی شناخته می‌شود، مجموعه‏ ای از مسائل عقلی است که می‌توان آن‌ها را به پنج دسته مسائل تقسیم کرد: امور عامه (الهیات بالمعنی الاعم)، خداشناسی (الهیات بالمعنی الاخص)، علم‏ النفس، معرفت‏ شناسی و دین‏ شناسی فلسفی.
بنابراین برخلاف تلقی رایج میان نویسندگان غربی و عرب‌زبان، فلسفه دانشی است مستقل از سایر دانش‌های اسلامی همچون کلام، عرفان نظری و اصول فقه. و هرگز نباید دانش فلسفه را با این دانش‌ها یکی انگاشت، یا آن‌ها را بخشی از دانش فلسفه انگاشت.


۲. مقصود از دین اسلام


مقصود ما از اسلام مجموعه آموزه‏هایی است که در قرآن کریم و روایات معتبر منقول از معصومین علیهم‌السلام، یعنی پیامبر اسلام و جانشینان دوازده‌گانه ایشان مطرح شده‏ اند، اعم از این‏که این آموزه‏ ها مضمونی هستی‏ شناختی داشته باشند یا نه. اعتقاد به صدق آموزه‏ های دینی مستند به اعتقاد به صدق خداوند و معصومان علیهم‌السلام است. به‌اعتقاد پیروان تشیع، معارف راستین اسلام را افزون بر قرآن و روایات نبوی باید در سنت امامان دوازده‌گانه شیعه جستجو کرد.
پیش‌شرط دوم برای داوری در خصوص رابطه فلسفه اسلامی با معارف وحیانی لزوم توجه به معارف اسلامی از منظر مذهب تشیع است، برخلاف مستشرقان و اندیشمندان عرب‌زبان که اغلب از پایگاه نگرش اهل تسنن درباره فلسفه اظهارنظر کرده‌اند.


تکامل تدریجی فلسفه در پرتو آموزه‌های وحیانی اسلام


۱. ریشه‌های اندیشه فلسفی در قرآن و روایات معصومان


ریشه‌های فلسفه‌ورزی، یعنی تلاش عقلانی برای شناخت حقایق هستی را باید در قرآن کریم و روایات سراغ گرفت. آموزه‌های قرآن و روایات دست‌کم به دو شیوه کلی دعوت به اندیشه فلسفی می‌کنند.
قرآن و روایات ائمه تشیع انسان را به صورت‌های مختلف به آزاداندیشی دعوت می‌کنند از جمله: تشویق انسان‌ها به تفکر و عقل‌ورزی، ارائه دلیل بر دیدگاه خود و مطالبه آن از دیگران، ممنوعیت پیروى از ظن و گمان به جاى علم و یقین، ممنوعیت پیروی کورکورانه از دیگران.


۲. چگونگی تأثیر آموزه‌های اسلام در تکامل فلسفه اسلامی


قرآن کریم و روایات معصومان دربردارنده بسیاری از مدعیات فلسفی هستند. و بر مسائل فلسفه اسلامی تأثیر نهاده‌اند.
تبیین این تأثیرگذاری متوقف بر ترسیم مراحل فلسفه‌ورزی است. چنان که گفتیم، فلسفه مجموعه مسائلی هستی‏ شناسانه است که با استنتاج معتبر منطقی از بدیهیات حاصل شده ‏اند، اما فرآیند فلسفیدن از چهار مرحله تشکیل می شود: ۱. طرح مسئله، ۲. گردآوری مقدمات برهان، ۳. استدلال، ۴. ملاحظه نتیجه.


به‌جز مرحله سوم، یعنی استدلال‌آوری که تنها باید بر پایه کاربست عقل باشد، دخالت امور خارجی در سه مرحله دیگر به فلسفی بودن مسئله و فرآیند تفلسف هیچ خدشه‌ای وارد نمی‌کند‌.
آموزه‏های وحیانی می‏توانند به شیوه‌های گوناگون بر فلسفه تأثیر گذارند، به طوری که ماهیت فلسفی فلسفه نیز محفوظ بماند. این شیوه‌ها عبارتند از: تأثیر در جهت‏ دهی، تأثیر در طرح مسئله، تأثیر در ابداع استدلال، و تأثیر در تصحیح دیدگاه و رفع اشتباه.


۱. تأثیر اسلام در جهت‏ دهی به فلسفه
تأثیر آموزه‌های اسلام در جهت‏ دهی به فلسفه اسلامی بسیار روشن است. فلسفه یونان به‌ویژه فلسفه ارسطو بیش‌تر فلسفه طبیعت بود. حتی اندیشه خدا در فلسفه ارسطو نیز برای تبیین حرکت‌های عالم طبیعت است، اما فیلسوفان مسلمان در پی تأکید قرآن کریم بر مسئله توحید و معاد بیشترین تلاش خود را برای حل مسائل این دو موضوع فلسفی به‌کار بستند.


۲. تأثیر اسلام در مقام گردآوری و طرح مسئله فلسفی
هر دینی با طرح آموزه‏ های هستی‏ شناسانه جدید، مسائل فلسفی نوی را فراروی فیلسوفان متدین قرار می‏دهد و در نتیجه، ابواب جدیدی را در فلسفه‏ ای که در دامن آن رشد، می‏کند می‏ گشاید. آموزه‌های اسلامی افق‌های جدیدی را به روی فیلسوف گشوده، موضوعات نوی را برای تفکر در اختیار وی قرار داده‌اند. مسائلی چون خلقت، توحید واجب، توحید در الوهیت، ماهیت نداشتن واجب، حدوث ذاتی و حدوث دهری، امر بین امرین، توحید افعالی و . . . در اثر آموزه‌های اسلام به فلسفه اسلامی راه یافته‌اند.


۳. تأثیر اسلام در ابداع استدلال بر مدعای فلسفی
متون دینی گاه برای اثبات مدعای خود یا نفی دیدگاه مخالف اقدام به استدلال‌آوری می‌کنند. بر این اساس، اگر متون دینی درباره موضوعی هستی‏ شناختی، به‌طور صریح یا ضمنی، گونه جدیدی از استدلال را پیشنهاد کنند، فلسفه نیز می‌تواند از آن استدلال بهره بگیرد، مانند برهان صدیقین و برهان فُرجه.


۴. تأثیر اسلام در تصحیح دیدگاه فلسفی و رفع اشتباه آن
هرگاه دین در موضوعی هستی‏ شناختی حکمی مخالف نتیجه استدلال فلسفی داشته باشد، فیلسوف در تعارض حکم دین با نتیجه استدلال فلسفی ناچار است در یکی از آن‌ها تجدیدنظر کند. اگر در این موارد حکم دین صریح و تأویل‌ناپذیر باشد، باید حکم عقل و دیدگاه فلسفه را تخطئه کرده، به مغالطی بودن استدلال خود پی برد. تحول نگرش فیلسوفان اسلامی در توحید ذاتی از وحدت عددی به وحدت حقه و نظریه جسمانیۀ الحدوث بودن نفس از جمله این موارد است.


۵. تأثیر غیرمستقیم آموزه‌های اسلامی از طریق دانش عرفان و کلام اسلامی
آنچه در محورهای چهارگانه پیشین گفتیم، تأثیر مستقیم اسلام در اندیشه فلسفی بود، اما واقعیت آن است که آموزه‌های اسلامی به‌طور غیرمستقیم نیز به‌ویژه در طرح مسائل نو در فلسفه اسلامی تأثیر نهاده است. دانش کلام و عرفان نظری در کسوت دو جریان فکری رقیب با فلسفه اسلامی همواره در نزاع و تأثیر متقابل با فلسفه بوده‌اند. بسیاری از مسائل کلامی و عرفانی مضمونی هستی‏ شناختی دارند و فیلسوفان را به چالش دعوت می‏کنند و مباحث تازه ‏ای را در فلسفه می‏ طلبند. کم نیستند مسائلی که از این طریق به فلسفه راه یافته ‏اند. البته نگاهی به سیر تاریخی این سه دانش گویای آن است که تأثیر کلام اسلامی در فلسفه بیش‌تر تأثیری سلبی بوده است، برخلاف عرفان که تأثیر ایجابی بر فلسفه نهاده است.


برخی از مسائل فلسفی که جهان‌بینی عرفانی زمینه‌ساز طرح آن‌ها شده است، از این قرارند:


مسئله اصالت وجود، مسئله وحدت وجود، مسئله بازگشت وجود معلول به تجلی و تشأن علت، مسئله وجود منبسط، مسئله وجه انتساب شرور به خداوند، مسئله بسیط الحقیقة کل الأشیاء، مسئله صادر نخستین، مسئله تطابق عوالم.


برخی از دیدگاه‌های والای فلسفه اسلامی در بستر اشکالات متکلمان بر آرای فلسفی شکل گرفته‌اند. دیدگاه متکلمان درباره مسئله حدوث عالم و مساوى انگاشتن معلولیت با حدوث زمانى، موجب پیدایش مسئله نفیس «مناط احتیاج به علت» در امور عامه فلسفه شد. و فلاسفه به روشنی اثبات کردند که مناط احتیاج به علت امکان است نه حدوث. این مسئله‏ بسیار پر ارزش فلسفه اسلامى مولود ستیزه‏ گرى کلام با فلسفه است که در نهایت تطور عالیترى پیدا کرده، به نظریه «وجود ربطی» ملاصدرا منتهی شد که تأثیر شگرفی در تلقی ما از رابطه خداوند و مخلوقاتش بر جای می‌نهد.


از دیگر مسائل فلسفی که پیدایش آن‌ها زاییده مخالفت‌های متکلمان است، می‌توان این موارد را نام برد:
مسئله مساوقت وجود با شیئیت و نیز نفی واسطه بین وجود و عدم، مسئله امتناع اعاده معدوم، مسئله احتیاج معلول به علت در بقاء، مسئله ابطال اولویت در مقابل قول به ضرورت علّی معلولی، مسئله امتناع ترجیح بلامرجح.
نتیجه‌گیری
آنچه در متن مقاله آوردیم، به‌روشنی نشان می‌دهد که آشنایی مسلمانان با فلسفه یونان تنها نقطه‌آغاز فلسفه‌ورزی در فرهنگ اسلامی بوده است؛ چرا که تأکید قرآن کریم بر عقل‌ورزی و طرح مسائل فلسفی پرشمار در قرآن و روایات معصومان بستر بالندگی فلسفه اسلامی را فراهم آوردند.


آموزه‌های اسلامی با ۱) جهت‌دهی فلسفه اسلامی به مسائل خداشناسی و معادشناسی، ۲) طرح مسائل نوین برای فیلسوفان، ۳) پیشنهاد استدلال برای مسائل و نیز، ۴) کمک به کشف اشتباهات و مغالطات استدلال های فلسفی به تکامل فلسفه اسلامی کمک شایانی کردند.
متکلمان اسلامی به‌ویژه اشعری‌مذهبان نیز با مخالفت‌های خود زمینه پیدایش دیدگاه‌های دقیق و عمیق در فلسفه اسلامی شدند. به‌نظر می‌رسد موارد متعددی که در متن مقاله بیان شده‌اند، تکامل تدریجی اندیشه فلسفی در بستر آموزه‌های دینی و تفسیر آن‌ها را به‌روشنی به‌تصویر می‌کشد.

 

کد خبر 660327

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha