خبرگزاری شبستان-مازندران
سری که سربند یا زینب(سلام الله علیها) به سر داشت ستاره ای شد که از شام طلوع کرد، تا راهنمای ملتی به سمت خیمه حجة الله باشد.
ملتی که قرن ها سفره اشکش برای ارباب بی کفن پهن است، پیکری بی سر چنان حماسه ای خلق کرد که عاشورای سال 61 هجری را به روی چشمان مردم در سال 1439 هجری به نمایش گذاشت که زبان یارای وصف آن روز واقعه نیست .
انگار که خدا می خواست برای این ملت حجت را تمام کند و یک شهید بی سری را در سر ملتی بیندازد که دست بر سینه سر تعظیم فرود می آورند وقتی از او نامی برده می شود.
عاشورای 1439هجری لبریز از حججی شد که می دانست چه در سر دارد. برای ملتی که دوباره بین حق وباطل مانده بود، بی سر آمد تا با مردم بگوید از تکلیفی که سیدالشهدا(علیه السلام) آن را مشخص کرده بود .
انگار که مولایمان حسین(علیه السلام) کل یوماً عاشورا را خودش می خواست نشان دهد و پیکر ارباً اربا علی اکبری را به خیمه برگرداند، جوانان بنی هاشم را صدا زد تا بیایند پیکر محسن جوان را به خیمه برسانند.
حالا جوانان ملتی با لبیک یاحسین می آیند تا پیکر ارباً اربای محسن را در آغوش بگیرند. میلیون ها جوان عاشق که مِهر اباعبدالله بر دل شان این روزها حک شده ، می آیند تا با سری از قفا بریده شده تا آخرین قطره خونشان پیمان وفاداری ببندند.
اما از شمالی ترین مهدعلویان، دریادلانی حدیث دردهای اسارت عقیله بنی هاشم را غریبانه بی هیچ نام و نشانی و حتی نه پیکری برای وداع، به جان خریدند تا هنوزچشم های منتظری به سمت علقمه دوخته شود.
کودکان تشنه ای که بی قرار و بی تاب منتظر آب نیستند تا بابا آن را بیاورد، در خرابه های دلشان منتظر خبری از بازگشت علمدار هستند. دل های پر مصیبت مادرانی که امن یجیب می خوانند برای برگشت علمدارانی که در دشت بلای خان طومان ماندند و مولایمان حسین(علیه السلام) در کنار پیکر بی دست علمدار، هنوز دست به کمر ایستاده است.
یاداشت مهمان: علی ابراهیمی گتابی
نظر شما