عقل و عشق هر دو در وجود ابراهیم(ع) جمع شدند

خبرگزاری شبستان: ذبح اسماعیل کاری عاشقانه بود، ممکن است برخی به این مسئله صورتی عقلانی دهند و اذعان دارند که اتفاقاً این کار کاملاً عاقلانه بوده است، معتقدم که این‌گونه نیست و عقل و عشق هر دو در ابراهیم(ع) جمع شده‌اند.

به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری شبستان: دکتر خسرو باقری،‌ استاد دانشگاه تهران طی یادداشتی در کانال تلگرامی خود به بررسی ماهیت رویکرد عاقلانه و عاشقانه حضرت ابراهیم(ع) و تسلیم در برابر حضرت حق و قربانی کردن فرزند در برابر خداوند باری تعالی پرداخته است. در ادامه متن این یادداشت را می خوانید:

 

در وجود حضرت ابراهیم(ع) تسلیم عاقلانه و عاشقانه همراه یکدیگر شده‌اند. ابراهیم(ع) هم سمبل عقلانیت است «وَ مَن یرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ» و هم سمبل عشق، هنگام ذبح فرزندش. مطلوب این است که این دو صورت ملازم هم باشند هرچند می‌توان برایشان جدایی هم متصور شد، اما این جدایی حالت خوبی نیست.

 

عاشق‌هایی که دیوانه وار عشق می‌ورزند، قدرت تشخیص ندارند و دچار التهاب شده‌اند و در نتیجه حال خوبی ندارند. هنگامی که عقل همراه عشق باشد بدین معنا که شناخت و گرایش در هم بپیچند تسلیمی ایده آل رخ می‌دهد. هنگامی که خداوند می‌فرماید: «أسلِم»، خواهان بازداشت ابراهیم(ع) نیست چراکه اصلاً خداوند ترس آور نیست،. در نتیجه این تسلیم نمی‌تواند از نوع اول (تسلیم از روی ترس) باشد؛ ابراهیم(ع) فرمود: «إِنِّی وَجَّهْتُ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ». روی آوردن به سوی پروردگار برای ابراهیم(ع) پس از پرسش‌ها و بررسی‌های بسیاری رخ داده و دارای فرایندی آگاهانه و ارادی و نه تصادفی و اتفاقی بوده است. «وَجَّهْتُ» یعنی «اَسلمتُ».

 

با بیان حالت مطلوب تسلیم، این پرسش مطرح می‌شود که آیا تسلیم عاشقانه و تسلیم عاقلانه باهم ستیز و تضاد ندارند؟ در طول تاریخ اینگونه جلوه داده شده که این دو باهم در تضادند، اما می‌توان گفت قرآن بین این دو آشتی برقرار کرده است. یکی از ویژگی‌های شخصیت ابراهیم (ع) جمع این دو تسلیم است، بدین معنا که عاقل‌ترین و در عین حال عاشق‌ترین فرد است و جمع این دو تسلیم را می‌توان عالی‌ترین نوع تسلیم دانست. ممکن است تسلیم را مذمت کنند و شورش را مدح کنند اما باید دانست که نه هر شورشی خوب است و نه هر تسلیمی بد. گاهی تسلیم ناشی از قوت است. تسلیم در برابر خدا می‌تواند از روی ترس باشد که صورت خوشی ندارد.

 

حضرت علی(ع) حالات عبادت را اینگونه توضیح می‌دهند: عِبادَةُ العَبیدِ، عِبادَةُ التُّجّار، ِعِبادَةُ الأحرارِ . عبادت برده وار؛ یعنی تسلیم از روی ترس که پسندیده نیست، عبادت تجار؛ یعنی معامله‌گری، سوداگری‌های سطحی وتسلیم برای پاداش و عبادت آزادگان؛ عبادت برای شکر نعمت و به خاطر خدا.

 

ابراهیم (ع) می‌گوید: «فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لی إِلاَّ رَبَّ الْعالَمینَ...» (شعرا/ 77)، همه آنها (بت‌ها) دشمن من هستند، مگر پروردگار عالمیان؛ یعنی آن‌ها می‌خواهند مرا از خویشتن تهی کنند و آزارم دهند (بدوشند) و او (پروردگارم) می‌خواهد مرا تعالی بخشد (به دوش بکشد) و اینگونه است که خداوند را دوست می‌دارد. اینجاست که حریت انسان همراه با عبادت می‌شود. این تسلیم حریت آور است و البته نوعی متناقض نماست؛ به سبب اینکه ما معمولاً فکر می‌کنیم تسلیم در برابر حریت قرار می‌گیرد، حال آنکه گاهی حریت ما در گرو تسلیم است و آن در جایی است که عقل و عشق می‌آیند و ملازم یکدیگر می‌شوند.

 

به عنوان نمونه، فرد قانون‌گرا فردی تسلیم است اما این تسلیم پسندیده است و نوعی خردمندی و همسو با منطق است ولی در مقابل فردی است که در برابر قانون شورش می‌کند که پسندیده نیست. هنگامیکه گونه‌های تسلیم را جدا می‌کنیم متوجه می‌شویم که تسلیم با تداعی منفی تنها یکی از انواع آن است که باید از دیگر معانی جدا شود و این تسلیم در ارتباط با خدا هم مطلوب نیست و عباده العبید می‌شود. بین «اَسلِم» و «اَسلَمتُ» فاصله‌ی بسیاری است. ابراهیم(ع) پرسشگر است و تسلیمش یک فرآیند آگاهانه و ارادی است.

 

حال با نظر به اینکه در مباحث مطرح شد که ذبح اسماعیل کاری عاشقانه بود، ممکن است برخی به این مسئله صورتی عقلانی دهند و اذعان دارند که اتفاقاً این کار کاملاً عاقلانه بوده است و با توجه به عرف و فرهنگ مردم آن زمان قربانی کردن فرزند برای خدایان مرسوم بوده است و این مسئله تنها برای ما دور از ذهن است. با این وجود بنده معتقدم که این‌گونه نیست و عقل و عشق در ابراهیم جمع شده‌اند؛ به سبب اینکه در قرآن آمده است: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ...»، یعنی شما نمی‌توانید به درجات بالای رشد اخلاقی برسید مگر از آنچه دوست می‌دارید، بگذرید.

 

پس یک راه نیکو شدن این است که از علایقتان بگذرید و آن‌ها برای شما هدف نباشند، که اگر این‌گونه شود به آن رشد نمی‌رسید و این قانون رشد است؛ یعنی شما در حد وابستگی‌هایتان می‌مانید و بالاتر نمی‌روید. دیگر اینکه خداوند در نظام اندیشه‌ی اسلامی بالاترین حد رشد و کمال است. ایمان واقعی جایی است که شما به خدا عشق بورزید: «الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ...»، در نهایت جمع این دو این می‌شود که رسیدن به آن بام، در گرو گذشتن از این پله‌هاست و باید آن‌ها را زیر پا گذاشت و گذشت. ابراهیم(ع) خواهان رشد است و این رشد در گرو گذشتن از تعلقات است و گذشتن از تعلقات یکی پس از دیگری سخت‌تر می‌شود.

 

کد خبر 653119

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha