به گزارش خبرنگار تئاتر شبستان از بجنورد، نمایش های اجرا شده در دو روز برگزاری جشنواره ی دوازدهم تئاتر رضوی، دست کم در یک مسئله با هم اشتراک داشتند و آن استفاده از کلیشه ها و دم دستی ترین برداشت ها از فرهنگ رضوی برای پرداخت نمایشنامه ها بود. اینکه پس از یک دهه برگزاری جشنواره و اجرای آثار متعدد، پرداخت به مسائلی نظیر شفاگرفتن، زیارت و ادای نذر بیشترین سهم موضوعی را در شکل گیری نمایشنامه ها دارد، می تواند محل تامل و جای بحث باشد.
بهتر است پی مقصر نگردیم و تقصیر را بر گردن کس یا کسانی نیندازیم. نخست باید پذیرفت هر آنچه که آفتِ جشنواره ها و گریبان گیر تئاتر کشور است، محدود به دوره ای خاص و یا گروه ی خاص نمی شود و حاصل تمام فعالیت های انجام شده و نشده در طی سالیان بسیار است. اتفاقی که نظیر هر پدیده ی اجتماعی دیگری، حاصل همه ی آن چیزی است که متولیان کلان، مدیران و مسئولان تخصصی، دانشگاه ها و موسسات آموزشی، فعالان حرفه ای و یا آماتور، اهالی رسانه و حتی مردم در آن نقش ایفا کرده اند. پس طبیعی است که اصلاحِ ساختار در چنین شرایطی نیازمند هدف گزاری، برنامه ریزی و همکاری همه جانبه و هماهنگ است.
فرض بگیریم که جشنواره ها یا دست کم جشنواره های موضوعی مثلِ جشنواره ی تئاتر رضوی، همچنان باید به تولید اثر پرداخته و هر ساله آثاری را طی فراخوان معیوبِ بازخوانی نمایشنامه، تولید و بازبینی اثر انتخاب کنند. فرض بگیریم که همین جشنواره ها وظیفه دارند شرایطی را فراهم کنند که در بلند مدت به بهبود کیفی و دمیدن روح تازه به کالبد کلیشه ای نمایش ها منجر شود و در این میان تلاش های ناموفق و یا دست کم تاکنون جواب نداده ای مثل برگزاری مسابقه ی نمایشنامه نویسی، چاپ نمایشنامه های برگزیده و همایش هایی برای تشویق و یا بهبود کیفیت نمایشنامه نویسی دینی را نادیده بگیریم. در چنین شرایطی ٖآیا وظیفه ای بر دوش کسی که می خواهد مولف اثر باشد، سنگینی نمی کند؟
به نظر می رسد آنچه که بیشترین سهم را در آشفتگی امروز تئاتر کشور دارد، عدم اجراهای عمومی مستمر در شهرستان هاست. مسئله ای که در طی سالیان بسیار، تنها راه چاره برای فعالان تئاتر را به دایره ی بسته ی جشنواره ها محدود کرده و آن ها را از مواجه با تماشاگر محروم نموده است. کوشش های قابل توجه ای که در چند سال اخیر برای پیگیری اجراهای مستمر و ساخت و تجهیز پلاتوها در شهرستان های مختلف و بهره مندی از ظرفیت های تئاتر خصوصی انجام شده، قابل ستایش است. مطلوب ترین وضعیت برای فعال تئاتر، امکان ارائه ی اثر به مخاطبین است تا چرخه ی تولید اثر، نقد، مواجه با مخاطب و تجربه ی اجرا به پالایش و بهبود کیفی آثار کمک کند. در این میان باید به مرض رشد یافته ای فکر کرد که در فضای نبود اجراهای عمومی، آفت تئاتر کشور شده است.
در سال هایی که شرایط برای اجرای عمومی آثار فراهم نبود، چشم امید همه ی فعالان تئاتر به ویژه در شهرستان ها به جشنواره ها معطوف می شد. جشنواره هایی که تنها ظرفیت ممکن برای ارائه ی اندیشه و توان اجرایی کارورزان تئاتر و درمان کم هزینه ای برای پاسخگویی به مطالبه و اشتیاق جامعه ی تئاتر بودند. مثل هر پدیده ی اجتماعی دیگر، موج برگزاری جشنواره های تئاتری در سی و چند سال گذشته، تلفیقی از آثار سازنده و گاه مخربی برای تئاتر برجای گذاشته است. وقت آن رسیده، جشنواره ها که تقریبا به استثنای جشنواره ی تئاتر فجر، به حداکثر کارایی خود نرسیده اند، تعریف دوباره ای برای پروسه ی تولید، حمایت و رسیدن به اهداف اجرایی و فکری خود داشته باشند.
به روشنی مشخص است، آنچه که در تئاتر کشور روی می دهد نتیجه ی همه ی آن چیزی است که به آن اشاره شد و البته مباحث دیگری که مجال به پرداخت آن در این گزارش نیست. با این همه، یکبار دیگر این سئوال را مطرح می کنم که در چنین شرایطی ٖآیا وظیفه ای بر دوش کسی که می خواهد مولف اثر باشد، سنگینی نمی کند؟ در شرایطی که اگر جشنواره ی تئاتر رضوی و جشنواره هایی از این دست، به هنرمندان شناخته شده ی تئاتر سفارش تولید اثر ندهند، درخواستی برای حضور در این جشنواره ارائه نمی شود، عملا بخشی از ظرفیت تئاتر کشور غایبان این رویداد خواهند بود. حاصلِ این اتفاق رقابتی ناپخته میان کسانی است که هنوز جشنواره ها را تنها محل ارائه ی اثر تصور می کنند. اگر این پیش فرض صحیح باشد، دلیل شتاب زدگی و بی فکری آثار و پرداخت های دم دستی و ناشیانه ی کارورزان تئاتر در پرداخت نمایشنامه ها، روشن خواهد بود.
یکی از آثار مخرب جشنواره ها، افراط و اصرار برای برگزاری رقابتی رویدادهاست. در حالی که بهترین پاداش برای فعال تئاتر ارائه ی امکان اجراهای عمومی است، شکل رتبه بندی و اهدای جوایز مرسوم تئاتری که شاید در دوره ای حسن تشویق تئاتری ها را به همراه داشته، امروزه بیش از هرچیز ناکارآمدی خود را به نمایش می گذارد. برگزاری رقابت با حضور بخش کوچکی از یک جامعه و البته در سایه ی عنوان کشوری و اختصاص عناوینی نظیر بهترین نمایشنامه نویس، بهترین بازیگر و بهترین کارگردان، حتما در ایجاد نوعی اعتماد به نفس کاذب نقش داشته اند. اعتماد به نفسی که گاه از دریافت جوایز چندین جشنواره به دست آمده و دانستن اینکه با همان شیوه ی قبلی باز محقق خواهد شد، به تداوم کلیشه ها می انجامد.
اینکه فرهنگ رضوی، گستره ای وسیع برای پرداخت دراماتیک نمایش هایی است که می توانند نیاز امروز جامعه را پاسخ بدهند، باور عمومی مسئولان و فعالان تئاتر است که متاسفانه و به همه ی دلایلی که گفته شد، تاکنون به آن پرداخته نشده است. بازنگری در شیوه ی برگزاری جشنواره و ارائه ی راهکاری برای رسیدن به اهداف جشنواره ها و کمک به جامعه ی تئاتری از سوی مدیران فرهنگی، همان قدر ضروری است که باید کارورزان تئاتر همت بیشتری در جدی گرفتن کار، تحقیق، پژوهش و پرداخت آثار داشته باشند.
علی یزدان دوست
نظر شما