به گزارش خبرنگار تئاتر شبستان، نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» تازه ترین تجربه ی شهرام گیل آبادی در کارگردانی تئاتر است که از اول مرداد در تماشاخانه ی ایرانشهر روی صحنه رفته است. نمایشی که با دیگر تجربه های گیل آبادی؛ اشتراکاتی دارد که از جمله ی این اشتراکات، پرداخت به موضوعِ آسیب های اجتماعی، به ویژه آسیب های اجتماعی زنان است. موضوعی که گیل آبادی در نمایشِ قبلی خود «سپنجِ رنج و شکنجِ فرخنده» که سال گذشته در تئاتر شهر اجرا شد، به آن پرداخته بود.
با شهرام گیل آبادی، پیش از تماشای نمایش تازه اش و نه به قصد تحلیل و نقد؛ که برای شناختِ دغدغه ی اصلی او از اجرای نمایش یک دقیقه و سیزده ثانیه، شباهت با نمایش سپنجِ رنج و شکنجِ فرخنده و آنچه که در این نمایش پیش روی مخاطب خواهد بود، گفت و گویی داشتم که بخش دوم آن پیش روی شماست.
* توجه شما در پرداخت به آسیب های اجتماعی تا چه اندازه از مسئولیت تان در شهرداری تهران، تاثیر گرفته است؟
دغدغه ی فعالیت های اجتماعی، همیشه با من بوده و به سال ها پیش از همکاری من با شهرداری بر می گردد. من به نوعی اجتماع نگاری می کنم و جامعه نگارم. باورم بر این است که تئاتر یک حوزه ی معرفتی است و می توانم از طریق آن به شناخت بهتری از جامعه برسم و این تجربه را با تماشاگر قسمت کنم. پس از آنکه به شهرداری آمدم، فرصتِ بیشتری برای شناخت مسائل مختلف جامعه پیدا کردم و به شکلی تازه با مسائل مواجه شدم، اما دغدغه ی پرداخت به چنین موضوعاتی را سال ها قبل در تئاتر ها و فیلم های مستند مختلف تجربه کرده بودم.
* داستان های نمایشنامه از گفت و گو با زنانِ کارتن خواب گرفته شده، آیا شکل اجرایی نمایش هم مستند گونه طراحی شده؟
ما متن را بر اساسِ مستندات نوشتیم اما شکلِ اجرایی مان فراهم آوردن فضایی برای تعامل با تماشاگران است. در واقع من به نوعی نام اینتراکتیو را بر آن گذاشته ام که در حیطه ی تئاتر محیطی تعریف می شود. متن به جامعه استناد می کند، دراماتیک است اما ارجاعِ جامعه شناختیِ آن به جامعه است و بر این اساس مستند است، قصه ها هم، قصه های واقعی هستند اما به شکلی نمایشی اجرا می شوند.
* شما مخاطب را از سکوی تماشاگران جدا کرده و به نزدیک ترین فاصله تا بازیگر روی صحنه می آورید، هدف تان از این تصمیم چیست؟
باید درصدِ اثرگذاری تئاتر بر مخاطب را بالا ببریم. برداشتنِ دیوار چهارم، یکی از موفقیت های تئاتر کلاسیک بود. پس از آن شکل گیری تئاترِ سه سویه و چهار سویه؛ کوشش قابل توجه ای برای هرچه بیشتر نزدیک شدن به مخاطب بود اما تلفیقِ صحنه و تماشاگر می تواند فرم تازه ای باشد برای نفس نه نفس شدن با تماشاگر و نقش دادن به او در مسیر اجرا. می خواستم کار در شکل ِ خلاقه ی خودش از قراردادهای تئاتری آشنازدایی کند و این انتخاب بخشی از این هدف است.
* شما این شکل از اجرای همراه با تماشاگران را در «سپنجِ رنج و شکنجِ فرخنده» تجربه کرده بودید، آیا این نمایش نقاط مشترک دیگری با اثر پیشین شما دارد؟
بله. در چیدمان صحنه، حضور تماشاگران، نورپردازی و استفاده از آینه ها به نمایشِ قبلی شبیه است. از آینه استفاده می کنیم تا تماشاگر خودش را مکرر ببیند. تکرارِ معنایی که آینه ایجاد می کند، تماشاگر را نه تنها در موقعیت خود مکرر می کند که اجتماع بزرگ تری را شکل خواهد داد. اصالت و ماهیتی که سادگی این فضا دارد مورد نظر من است و در این نمایش هم از آن بهره گرفتم.
* با توجه به تجربه ی اجرای نمایش قبلی خود فکر می کنید چه اندازه شیوه ی اجرایی مورد نظرتان در انتقال مفهوم اثر تاثیرگذار است؟
تئاتر هنری بی واسطه است و توانایی والایی برای اثرگذاری در مخاطب دارد اما اینکه ما چقدر بتوانیم به واسطه ی نمایش خود تاثیر بگذاریم، به طراحی و شکلِ اجرایی ما بستگی دارد. من سعی کرده ام تا با طراحیِ متفاوت در اجرا میزان اثرگذاری بیشتری برسیم. این شکل اجرا، فرمِ اجرایی تازه ای است و رفتن به سمت این گونه ی اجرا در جامعه ی ما به جسارت نیاز دارد. من کوشش کردم تا میزان اثرگذاری بالاتر برود و در اجرای پیشی بازخورد مثبتی از تماشاگران دریافت کردم. البته در نمایشِ قبلی من از تکنیک های فاصله گذاری استفاده می کردم و سعی می کردم تا تماشاگر در روند قصه نقش جدی داشته باشد. برای یک دقیقه و سیزده ثانیه همین هدف را دنبال می کنم اما شیوه ی متفاوتی را در نظر گرفتم.
* یک مسئله ای که در تعامل تماشاگر و بازیگر قابل توجه است، عدم مشارکت برخی از تماشاگران به ویژه در لحظات ابتدایی اجرا است، مهمترین دلیلِ این عدم ارتباط چیست؟
ما دچار عدمِ اعتماد به نفس اجتماعی هستیم، چرا که یاد نگرفتیم با همدیگر حرف بزنیم. نتیجه ی برخی تحقیقاتِ حوزه ی آسیب های اجتماعی نشان می دهد، ایجاد ارتباط موثر و گفت و گو چالشی است که برخی خانواده ها از آن بی بهره اند و این اتفاق منجر به جداییِ فکری فرد از خانواده می شود. ما برای این مسئله تمهیداتی داریم و همچنان که در سپنجِ رنجِ و شکنجِفرخنده تجربه کردیم، رفته رفته یخِ ارتباط با تماشاگر آب شده و مخاطب وارد فضای گفت و گو می شود.
نظر شما