به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری شبستان، شعر در بیان احساسات آدمی در هنگام سور و سوگ بیشترین کاربرد را دارد، شعر آیینی از این قائده مستثنی نیست در جایی که شاعران آیینی متاثر از مذهب عظمت و بزرگی ائمه اطهار و مظلومیت آنها را به تصویر می کشند و ارزش های معنوی و دینی را منتقل می کنند. رخدادهایی مثل تولد و وفات و رشادت ها و کارهای مهم و تاثیر گذار هر کدام از بزرگان دین سر لوحه شاعران برای سرودن می شود؛ امام جعفر صادق (ع) یکی از امامان تاثیر گذار هستند که در وصف ایشان اشعار زیادی را سروده اند.
امام صادق (ع) در روز ۱۷ ربیع الاول سال ۸۳ هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشودند؛ پدر گرامی آن حضرت امام محمد باقر (ع) و مادر ارجمندشان ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است؛ نام شریفش جعفر و لقب معروفش صادق و کنیه اش ابوعبدالله است؛ شهادت آن حضرت در ۲۵ شوال سال ۱۴۸ هجری قمری، در ۶۵ سالگی، به دستور منصور دوانیقی، خلیفه ستمگر عباسی، به وسیله سمی که به آن بزرگوار خوراندند، در شهر مدینه اتفاق افتاد و محل دفنش در قبرستان بقیع است.
همزمان با شهادت شهادت امام صادق علیه السلام اشعاری از شعر شاعران پارسی گوی را در سوگ این امام همام دوره می کنیم.
*****غلامرضا سازگار، شاعر آیینی در «شرار زهر» در سوگ شهادت امام صادق(ع) می سراید:
حضرت صادق مگر فرزند پيغمبر نبود
يا مگر ريحانه ي صديقه ي اطهر نبود
با چه تقصير و گنه بر خانه اش آتش زدند
اجر نشر دانش او شعله ي آذر نبود
اجر و پاداش رسول و عترت مظلوم او
در دل شب حمله بر باب الله اکبر نبود
نيمه شب کز خانه مي بردند صاحب خانه را
بر روي دوشش عبا ، عمامه اش بر سر نبود
از براي بردن مولا کس از ابن ربيع
سنگدل تر، بي حياتر، بلکه ظالم تر نبود
او پياده مي دويد و اين به اسب خود سوار
گوئيا در سينه ي تنگش نفس ديگر نبود
ديدن بابا در آن حالت پسر را مي کشد
خوب شد همراه بابا موسي جعفر نبود
از شرار زهر مثل شمع سوزان آب شد
غير تصويري بجا ز آن نازنين پيکر نبود
پاره پاره قلبش از انگور زهر آلوده شد
از بني العباس جز اين شيعه را باور نبود
بعد عمري سوختن بر قلب او آتش زدند
اين ستم بالله روا بر آل پيغمبر نبود
«ميثم» آن روزي که شد آن پيکر پاکيزه دفن
محشر شهر مدينه کمتر از محشر نبود
***** علی اکبر لطیفیان ، شاعر آیینی نیز در شعر «آسمان است» در سوگ شهادت امام صادق(ع) می گوید:
آسمان است و زمين دور سرش مي گردد
آفتاب است و قمر خاك درش مي گردد
اين قد و قامت افتاده درخت طوبي است
اين محاسن بخدا آبروي دين خداست
اين حرمخانه ي زهراست مسوزانيدش
اين حسينيه ي دنياست مسوزانيدش
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبريد
پسر فاطمه را پاي پياده نبريد
آي مردم بگذاريد عبا بردارد
پيرمرد است و خميده است عصا بردارد
ببريدش، ببريد از وسط مردم نه
هر چه خواهيد بياريد ولي هيزم نه
بگذاريد لبش ياد پيمبر بكند
وسط شعله كمي مادر مادر بكند
از مسيري ببريدش كه تماشا نشود
چشمي از اين در و همسايه به او وانشود
اصلا اين مرد مگر پاي دويدن دارد؟
پيرمردي كه خميده است كشيدن دارد؟
شعله ي تازه به چشمان غمينش نزنيد
آسمان است و در اين كوچه زمينش نزنيد
شايد اين كوچه همان كوچه ي زهرا باشد
شايد آن كوچه ي باريك همين جا باشد
شايد اين كوچه همان جاست كه زهرا افتاد
گر چه هم دست به ديوار شد اما افتاد
اين قبيله همگي بوي پيمبر دارند
در حسينيه ي خود روضه ي مادر دارند
***** وحید قاسمی در شعری به نام «حرمت» در رثای شهادت امام صادق (ع) چنین سروده است:
گوشه ای از حرای حجرهء خویش
نیمه شبها،خدا خدا می کرد
طبق رسمی که ارث مادر بود
مردم شهر را دعا می کرد
هر ملک در دل آرزویش بود
بشنود سوز ربنایش را
آرزو داشت لحظه ای بوسد
مهر و تسبیح کربلایش را
هر زمان دل شکسته تر می شد
«فاطمه اشفعی لنا» می خواند
زیرلب با صدای بغض آلود
روضهء تلخ کوچه را می خواند
عاقبت در یکی از آن شبها
دل او را به درد آوردند
بی نمازان شهر پیغمبر
سرسجاده دوره اش کردند
پیرمرد قبیلهء ما را
در دل شب،کشان کشان بردند
با طنابی که دور دستش بود
پشت مرکب،کشان کشان بردند
ناجوانمردهای بی انصاف
سن وسالی گذشته از آقا !؟
می شود لااقل نگهدارید
حرمت گیسوی سپیدش را
پابرهنه،بدون عمامه
روح اسلام را کجا بردید؟
سالخورده ترین امامم را
بی عباوعصا کجا بردید؟
نکشیدش،مگر نمی بینید!؟
زانویش ناتوان و خسته شده
چقدر گریه کرده او نکند؟
حرمت مادرش شکسته شده
ای سواره،نفس نفس زدنش
علت روشن کهن سالی است
بسکه آقای ما زمین خورده!؟
در نگاه تو برق خوشحالی است
جگرم تیر می کشد آقا
چه بلاهایی آمده به سرت!
تو فقط خیزران نخورده ای و
شمر وخُولی نبوده دوروبرت
به خدا خاک بر دهانم باد
شعر آقا کجا و شمر کجا!؟
حرف خُولی چرا وسط آمد؟
سرتان را کسی نبرد آقا
به گمانم شما دلت می خواست
شعر را سمت کربلا ببری
دل آشفتهء محبان را
با خودت پای نیزه ها ببری
شک ندارم شما دلت می خواست
بیت ها را پر از سپیده کنی
گریه هایت اگر امان بدهد
یادی از حنجره بریده کنی
***** ملکالشعرای بهار نیز در ستایش امام صادق(ع) چنین سروده اند:
خیزکه مرغ سحر سرود سراید
همچو من اندر مدیح جعفر صادق...
*****حسین منزوی نیز در ستایش امام صادق(ع) می سراید:
دوباره آفتاب از مشرق آمد
دوباره صبح شورانگیز سرزد...
نظر شما