به گزارش خبرنگار دولت خبرگزاری شبستان، روز گذشته سه عضو هیات دولت یازدهم در خصوص فاجعه قتل آتنا اصلانی دختر هفت ساله اردبیلی یادداشت هایی منتشر کردند.
بنابراین گزارش، اسحاق جهانگیری معاون اول رييس جمهور در پيامي ضمن تسليت حادثه قتل دردناك و غم انگيز آتنا اصلاني گفت: رسيدگي فوري به اين جنايت هولناك و مجازات قاطع جنايتكار اين فاجعه توسط قوه قضاييه، موجب كاهش آلام مردم صبور ايران به ويژه خانواده آتناي بي گناه و عزيز خواهد شد.
همچنین شهیدخت مولاوردی، معاون رییس جمهور در امور زنان و خانواده در یادداشتی که در پایگاه اطلاع رسانی دولت منتشر شده نوشت: از زمانی که خبر مفقود شدن و سپس جنایت هولناک و دردناکی که دخترک بی دفاع و معصوم پارس آباد مغان را قربانی کرد منتشر شد و در این دو روزی که برنامه فشرده سفر کاری به استان خراسان جنوبی داشتم، لحظه ای از یاد آتنا اصلانی و آتناهای دیگر غافل نبودم.
قدر مسلم آن است که با شناخت درست عوامل زمینه ساز اینگونه جنایات می توان برای به حداقل رساندن آن برنامه متناسبی را تدارک دید و مجموعه تدابیر و سیاستهای آموزشی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی را اتخاذ کرد و با بررسی نقش و تاثبر هر یک از عوامل قانون ، اخلاق، جامعه، خانواده، مساجد و منابر، مدرسه و دانشگاه و نظام آموزشی، رسانه های عمومی و مجاری، بویژه صدا و سیما، و کسانی که در برابر هر گونه اگاهی جنسیتی و اموزش های خودمرافبتی جنسی مقاومت می کنند و... ، سهم هر کدام را در بروز یا پیشگیری از چنین اعمالی تعیین کرد.
ناگفته نماند در سالهای اخیر بارها از سوی متولیان امر در خصوص وضعیت سلامت روان جامعه ابراز نگرانی شده است .طبق اعلام معاون دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت ۲۳/۶درصد جمعیت کشور از افسردگی و اختلال روانی رنج می برند.
علاوه براین، حسن قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نیز در خصوص این فاجعه نوشت: چند روز است جامعه ما ملتهب جنایتی است که در شهری کوچک با مردمی مهربان رخ داده و طی آن دخترکی بیگناه، در چنگال فردی مبتلا به بیماری اعصاب و روان گرفتار شده، مورد تعرض قرار میگیرد و به شکل وحشیانهای به قتل میرسد.
ضمن تسلیت به خانواده داغدار این دخترک خردسال، لازم میدانم به چند نکته اشاره کنم:
۱- بارها از اهمیت سلامت روان در جامعه و نقش آن در تعادل و تثبیت امنیت اجتماعی سخن گفته شده است. مطالعات انجام شده در حوزه روان پزشکی نشان میدهد در جوامع بشری سوء رفتار جنسی با کودکان، شایعتر از آن چیزی است که تصور میشود؛ به گونهای که بر اساس نتایج پژوهشهای میدانی، در کشورهای غربی تا ۲۷ درصد دختران در کودکی مورد بدرفتاری و یا آزار جنسی قرار گرفتهاند.
۲- مطالعات انجام شده همچنین بیانگر این واقعیت است که کودکان، بیشتر مورد تعرض فردی قرار میگیرند که با آنها آشنایی و یا حتی نسبت فامیلی دارد، چرا که این آشنایی موجب اعتماد کودک میشود و در نتیجه امکان چنین عملی را آسانتر میکند. همچنانکه آتنا هم به دلیل رفت و آمد در مغازه فرد متجاوز، او را میشناخته و به او اعتماد داشته است.
۳- و نکته آخر اینکه آرزو میکردم هرگز در کشورم شاهد این حوادث تلخ و دلخراش نباشم، اما آرزو یک چیز است و واقعیت چیز دیگری.
بهیقین برخورد قاطع، سریع و بدون مماشات قضایی با افرادی که متعرض کودکان معصوم میشوند، در کاهش این آسیب اجتماعی موثر بوده و البته مطالبه مردم است، اما قطعا کافی نیست.
هرچند آموزههای فرهنگی و دینی تا حد زیادی جامعه ما را در برابر مسایلی از این دست، مصون داشته اما داستان غم انگیز آتنای عزیز، بار دیگر ثابت کرد در کنار برخوردهای قاطع قضایی، با توجه به اقتضائات فرهنگی، نیازمند توجه به سلامت روان در جامعه و ترویج آموزشهای لازم در مقاطع سنی و تحصیلی از طریق والدین، نظام آموزشی و رسانهها، بهویژه صدا و سیما هستیم.
فراموش نکنیم زخمهای برجای مانده از چنین حوادثی، به آسانی التیام نمییابد.
به گزارش شبستان، آتنا اصلانی دختر هفت ساله ای بود که مدتی پیش خانواده او اعلام کردند که وی مفقود شده است و در نهایت هفته گذشته خبری از قتل او در رسانه های منتشر شد. عبدالله طباطبایی دادستان شهرستان پارسآباد در خصوص چگونگی به قتل رسیدن آتنا توضیح داد: «آتنا زمانهایی که کنار بساط پدرش بود، برای استفاده از دستشویی یا خوردن آب به مغازه رنگرزی که در نزدیکی بساط پدرش بود، میرفت. صاحب مغازه مردی ۴۰ ساله بود که آتنا و پدرش را از مدتها قبل میشناخت. آن روز هم بیآنکه پدرش متوجه شود، آتنا راهی مغازه مرد ۴۰ساله شد غافل از اینکه او نقشه شومی برایش کشیده بود.»
همچنین به گفته دادستان اردبیل انگیزه قاتل ۴۰ ساله برای قتل، آزار و اذیت جنسی اعلام شد. قاتل در اعترافات خود گفته که «دو سه روزی بود که با دیدن آتنا و طلاهایش وسوسه شده بودم. روز حادثه به مغازهام آمد که آب بخورد و چون کسی آنجا نبود، به طرفش رفتم. خواستم نقشهام را اجرا کنم اما او شروع کرد به فریاد زدن. برای همین دستم را روی دهانش گذاشتم و وقتی بهخودم آمدم که دیگر نفس نمیکشید. ترسیده بودم و جسدش را داخل ساکی گذاشتم و آن را به پارکینگ بردم و در بشکه پلاستیکی مخفی کردم تا سر فرصت در محلی خلوت رها کنم اما چند روز بعد بهعنوان مظنون دستگیر شدم و رازم فاش شد.»
نظر شما