به گزارش خبرنگار مهدویت خبرگزاری شبستان، سوالی مطرح است که طبق توقيع شريف امام مهدى(عج) مى فرمايد: «هر كس بگويد كه مرا ديده است، دروغ گفته است»، در حالى كه در طرف ديگر مى بينيم بسيارى از شخصيت هاى بزرگ معتقدند امام زمان(عج) را ديده اند؟ اين تناقض را چگونه توجيه مى كنيد؟
پيش از بيان پاسخ ابتدا متن توقيع شريف را ذكر مى كنيم، آن گاه به بررسى سندى و دلالى آن مى پردازيم. در توقيع منسوب به آن حضرت خطاب به على محمد سمرى آمده است:
«يا عَلىّ بن محمّد السَّمرى أعظَمَ اللّه أَجرَ اخوانِكَ فيكَ: فَاِنّك مَيّت ما بَينك و بين سِتّة أيّام، فَاجمَع أمرَكَ، و لا تُوصِ الى أحد فَيَقوم مَقامَكَ بَعدَ وفاتِكَ، فَقَد وَقَعَتِ الغيبةُ التّامَّة، فلا ظُهُورَ الاّ بَعدَ اذنِ اللّه تَعالى ذِكرُه، و ذلك بَعدَ طوُل الأمَدِ و قَسوَة القلوب وامتَلاء الارضِ جَورا و سَيأتى شيعَتى مَن يَدّعى المشاهَدَة، ألا فَمَن ادَّعى المُشاهَدَة قَبلَ خُروجِ السُّفيانىّ و الصَّيحة فَهُو كَذّاب مُفتر»[1] ؛ «اى على بن محمد سمرى! خداوند اجر برادران دينى تو را در سوگ تو افزون كند. تو زندگى را شش روز ديگر بدرود خواهى گفت. كار خويش را سامان بخش و به كسى در مورد جانشينى خود [در نيابت خاصه] وصيّت نكن كه غيبت كامل كبرى آغاز گرديده و ظهور جز به اذن الهى تحقّق نيابد و آن، پس از مدّتى دراز و قساوت دل ها و آكنده شدن زمين از جور و ستم خواهد بود. آگاه باشيد هر كس پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ادعاى مشاهده ما را داشته باشند، سخت دروغ گو و افترا زننده است». از اين توقيع استفاده مى شود كسانى كه پيش از خروج سفيانى و شنيده شدن صيحه آسمانى، ادعاى رؤيت و مشاهده كنند، «كذّاب و مفترى» خواهند بود و تكذيب آنان لازم است.
بخشى از اين توقيع، نهى از وصيت و سفارش خاص (بعد از على بن محمد سمرى) است و مدعيان خاص را پس از وى ردّ مى كند و كسانى كه تا هنگام ظهور حضرت، چنين ادعايى بكنند، بايد تكذيب شوند.
همچنين از اين توقيع استفاده مى شود كه ظهور حضرت در بين مردم، به اجازه خدا و پس از مدّت طولانى است؛ آن گاه كه قلب ها سخت گردد و زمين پر از ستم شود. با توجه به اينكه خواص ياران حضرت در غيبت صغرى ايشان را مشاهده كرده اند، توقيع نفى ظهور و رؤيت كلّى مى كند و جمله «فلا ظهور...» اين معنا را مى رساند؛ زيرا ظهور به معناى بروز پس از خفا است. و «لاى نفس جنس»، همراه استثنا بدين معنا است كه هيچ ظهورى ندارد و افراد، وى را مشاهده نمى كنند ؛ مگر پس از اذن الهى[2].
پس برابر اين توقيع، مدعى مشاهده دروغ گو است و ادعاى وى قابل پذيرش نيست. پاسخ هاى چندى به اشكالات و مباحث مطرح در اين توقيع ارائه شده كه به بعضى از آنها اشاره مى شود:
1- بررسى سندى
به نظر برخى، اين روايت مرسل و سند آن ضعيف است. حسن بن احمد مكتّب (راوى توقيع)، شناخته شده نيست و صدور توقيع مذكور ثابت نمى شود.
محدّث نورى در نجم الثاقب مى گويد: «اين خبر ضعيف و غير آن، خبر واحد است كه جز ظنى از آن حاصل نشود و مورث جزم و يقين نباشد. پس قابليت ندارد كه معارضه كند با وجدان قطعى كه از مجموع آن قصص و حكايات پيدا مى شود. هر چند از هر يك از آنها پيدا نشود؛ بلكه از جمله اى از آنها دارا بودن كرامات و خارق عاداتى را كه ممكن نباشد، صدور آنها از غير آن جناب استفاده مى شود. پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعيفى كه ناقل آن (شيخ طوسى)، عمل نكرده به آن در همان كتاب»[3].
2- بررسى دلالى
از نظر دلالت، با عنايت به اينكه على بن محمد سمرى، نيابت خاصّ از آن حضرت داشت (و در اين زمينه نيز بارز و شناخته شده بود)، مقصود از «ادعاى مشاهده»، در اين روايت مطلق مشاهده [و ديدار] آن حضرت نيست؛ بلكه همان طور كه علامه مجلسى نيز احتمال داده است، مراد ادعاى ديدار همراه با نيابت از آن حضرت و آوردن اخبار و دستورات از جانب ايشان، مانند ساير نمايندگان آن حضرت در عصر غيبت صغرى است[4]. اين توقيع، اعلام پايان يافتن «غيبت صغرى» و شروع «غيبت كبرى» است كه در آن به جناب على بن محمد سمرى(ره)، امر شده است كه به احدى وصيت نكند كه بعد از او قائم مقام او و نايب خاصّ باشد. و نيز اعلام صريح بطلان ادعاى افرادى است كه در غيبت كبرى، ادعاى نيابت و سفارت خاصه و وساطت بين امام (علیه السلام) و مردم مى نمايند. پس مراد از اينكه «مدّعى مشاهده» كذّاب و مفترى است، ممكن است كسانى باشند كه ادعاى نيابت كنند و بخواهند با دعوى مشاهده و شرفيابى، خود را واسطه بين امام و مردم معرّفى كنند[5]. امام خواست اين باب را مسدود كند و به مردم خبر دهد كه هر كس ادعاى ديدار مرا بكند و بگويد من وكيل يا نايب خاص آن حضرت هستم و اين طور آن حضرت را مى بينم، دروغ گو است و او را تكذيب كنند.
3- اعراض از توقيع
توقيع - به فرض صحّت سند - معرضُ عنه است ؛ چرا كه اصحاب حكايات زيادى نقل كرده اند كه اشخاص معتمدى با امام زمان(عج) ديدار داشته اند و حتّى خود شيخ طوسى كه توقيع را نقل كرده، به آن عمل نكرده است.
صاحب منتخب الاثر مى گويد: «اين توقيع منافى است با آنچه كلّ افراد بر آن ظاهرا اتفاق نظر دارند. حتّى شيخ طوسى كه اين توقيع را نقل كرده، شمار زيادى را نام برده كه حضرت را مشاهده كرده اند... [خود وى] به آن عمل نكرده و اصحاب از آن اعراض كرده اند. پس توان معارضه با اين وقايع و حكاياتى كه از مجموع آنها قطع حاصل مى شود، ندارد»[6]. در واقع، عمل كنندگان به اين توقيع بسيار اندك هستند.
4- تعارض با ادعيه و روايات
اين روايت ضعيف السند با رواياتى كه مشتمل بر ادعيه و اعمال خاصّ براى رؤيت صاحب الزمان مى باشند، متعارض است و آنها از نظر سند، قوى تر و از نظر دلالت روشن تر هستند؛ بلكه بعضى از اين روايات، داراى سند صحيح هم هستند. همان طور كه محدّث نورى در باب دوازدهم كتاب نجم الثاقب، دعاهايى براى ديدار صاحب الزمان ذكر كرده است.
5- مفهوم توقيع
ممكن است، مراد از توقيع مذكور، نفى ادعاى اختيارى بودن مشاهده و ارتباط باشد؛ يعنى، اگر كسى مشاهده و ارتباط را به اختيار خود ادعا كند - به اين صورت كه هر وقت بخواهد خدمت امام عصر(عج) شرفياب مى شود يا ارتباط پيدا مى كند - كذّاب و افترا زننده است و اين ادعا از احدى در غيبت كبرى پذيرفته نيست؛ يا اينكه چنين كسى كه اين سمت را به راستى داشته باشد، پيدا نخواهد شد و اگر هم كسى آن را دارا باشد، از ديگران مكتوم مى دارد و به كسى اظهار و افشا نمى كند. اجمالاً با اين توقيع، در آن همه حكايات و وقايع مشهود و متواتر نمى توان خدشه كرد و بر حسب سند نيز، ترجيح با اين حكايات معتبر است. اگر به كتاب هايى چون نجم الثاقب رجوع كنيم، مى بينيم كه در اين حكايات، وقايعى است كه هرگز شخص عاقل در صحّت آنها نمى تواند شك كند. بنابراين هم شرفيابى اشخاص به حضور آن امام عزيز ثابت است و هم كذب و بطلان ادعاى كسانى كه در غيبت كبرى، ادعاى سفارت و نيابت خاصّه و وساطت بين آن حضرت و مردم را مى نمايند، معلوم است[7]. پس صرف ديدار، در روايت منتفى نشده است و علما نيز نفى اصل ديدار را استفاده نكرده اند ؛ اما از آنجايى كه قطعا نمى توان توقيع را ردّ كرد، بايد تا حدّ امكان به مفاد آن عمل نمود و مدعيان ديدار و مشاهده را - به خصوص در جاهايى كه هيچ قرينه و شاهدى بر اثبات ادعاى آنها وجود ندارد - تكذيب كرد.
به علاوه روايت، مدعى مشاهده را «كذّاب» مى داند؛ حال اگر كسى امام را ببيند و به ديگران نگويد، مشمول اين روايت نمى باشد و بر اين اساس اصل ديدار، امر ممكنى خواهد بود.
نكته ديگر آنكه بيشتر بزرگان و علمايى كه موفّق به ديدار حضرت شده بودند، آن را براى مردم بازگو نمى كردند؛ بلكه اطرافيان و خواص آنان - از روى شواهد و قراينى و يا در زمان هاى بعد - متوجّه ديدار آن عالم با امام مى شدند. لذا علما، تحت عنوان مدعى مشاهده، قرار نمى گيرند و اين توقيع، با داستان ملاقات برخى از بزرگان منافات ندارد.
بديهى است پذيرفتن امكان ديدار امام عصر(عج)، بدين معنا نيست كه هر كس مدعى ديدار شد، مى توان او را تصديق كرد. بى ترديد، تصديق مطلق، مانند تكذيب مطلق ناروا است. مدعيان دروغ گو و شيّاد بسيارند و ساده انديشى در اين باب، بسيار خطرناك است! نمونه هاى فراوانى از اين موارد، در عصرحاضر ديده و شنيده شده كه در اينجا مجالى براى ذكر آنها نيست و تنها يك نمونه كافى است كه مشخص شود، خطر تا چه اندازه جدّى است و شيادان در اين باره تا كجا پيش مى روند.
يكى از مدعيان ارتباط با امام عصر(عج) در زمان حيات امام خمينى(ره) با يكى از مسئولان بلند پايه جمهورى اسلامى تماس گرفته، مى گويد: پيغامى از حضرت بقيه اللّه (عج) براى امام دارم كه بايد حضورى به ايشان عرض كنم. گويا آن مسئول بلند پايه باور كرده بود كه مدّعى راست مى گويد. لذا جريان را به اطلاع امام خمينى(ره) مى رساند.
امام در پاسخ مى فرمايند: به او بگوييد «من كور باطن هستم - اشاره به اينكه بى دليل چيزى را نمى پذيرم - سه سؤال از وى بكنيد و بگوييد: اگر با ولى عصر(عج) ارتباط دارد، ابتدا پاسخ اين سؤال ها را بياورد، بعد پيغام آن حضرت را بگويد:
1- من يك چيزى را دوست دارم، آن چيست[8]؟
2- چيزى را گم كرده ام، كجا است[9]؟
3- ربط حادث به قديم چگونه است؟
امّا مدّعى - يا مدعيان - به جاى پاسخ به پرسش هاى امام، نامه اى سراسر اهانت به ايشان مى نويسند كه چرا از واسطه ولى عصر(عج) براى اثبات ادعايش دليل و برهان مى خواهد! امام نامه را مى فرستند كه در جلسه سران قوا خوانده شود تا...».
در اين داستان چند نكته بسيار آموزنده وجود دارد:
1- هشدار به جوانان، وقتى كه مدّعيان دروغين در صدد اغواى شخصى مانند حضرت امام(ره) باشند، فريب دادن جوانان ساده لوح براى آنان بسيار آسان است.
2- ادعاى ارتباط با امام عصر(عج) آسان است. هر كس مى تواند اين ادعا را داشته باشد، مهم اين است كه مدّعى مى تواند ادعاى خود را با دليل اثبات كند، يا نمى تواند؟ و بالاخره تصديق و تكذيب مدّعى، بايد متّكى بر دليل و برهان باشد.
3- دليلى مى تواند ارتباط مدّعى را اثبات كند كه حاكى از ارتباط با عالم غيب باشد ؛ لذا امام(ره) سؤال هاى خود را به گونه اى طراحى كرد كه پاسخ دادن به آنها ممكن نبود (مگر از طريق علم غيب و ارتباط با معصوم)[10].
با اين حال براى خود امام راحل(ره) مواردى اتفاق افتاده بود كه از آن احتمال مشاهده و ديدار برداشت مى شد؛ ولى ايشان آنها را بروز نمى داد.
مرحوم حجه الاسلام سيد محمد كوثرى نقل مى كند: يك روز من در منزل آية اللّه فاضل لنكرانى بودم و يكى از فضلاى مشهد نيز آنجا بود. وى به نقل از يكى از دوستانشان گفت: در نجف اشرف در خدمت امام بوديم؛ صحبت از ايران به ميان آمد. من گفتم: اين چه فرمايش هايى است كه در مورد بيرون كردن شاه از ايران مى فرماييد؟ يك مستأجر را نمى شود از خانه بيرون كرد؛ آن وقت شما مى خواهيد شاه را از مملكت بيرون كنيد؟ امام سكوت كرد؛ من فكر كردم شايد عرض مرا نشنيده اند، سخنم را تكرار كردم!! امام برآشفت و فرمود: فلانى چه مى گويى؟ مگر حضرت بقية اللّه (عج) به من (نستجير باللّه ) خلاف مى فرمايد؟! شاه بايد برود و شاه از مملكت بيرون رفت. ايشان چنين پيوندى با حضرت بقية اللّه (عج) داشت[11].
يكى از علما نقل مى كند: «روز 22 بهمن كه امام راحل دستور دادند كه مردم در خيابان ها بريزند؛ چون ما حكومت نظامى نداريم. اين جريان را به مرحوم آيه اللّه طالقانى اطلاع دادند. در آنجا من در خدمت ايشان بودم. آيه اللّه طالقانى از منزلشان به امام در مدرسه علوى تلفن زد و مدت نيم تا يك ساعت با امام صحبت كرد. برادران بيرون از اتاق بودند، فقط مى ديدند كه آيه اللّه طالقانى، مرتب به امام عرض مى كند: آقا! شما ايران نبوديد، اين نظام پليد است! به صغير و كبير ما رحم نمى كند؛ شما حكمتان را پس بگيريد! برادران يك وقت متوجّه شدند كه آقاى طالقانى گوشى را زمين گذاشت و به حالت تأثّر در گوشه اتاق نشست. بعد از لحظاتى خدمت ايشان رفتند و با اين تصور كه احيانا امام به ايشان تندى كرده است، گفتند: آقا! شما چرا دخالت مى كنيد و از اين قبيل حرف ها... و با اصرار از آيه اللّه طالقانى جريان را سؤال كردند ؛ ايشان گفت: هر چه به امام عرض كردم، حرف مرا رد كرد و وقتى ديد من قانع نمى شوم، فرمود: آقاى طالقانى شايد اين حكم از طرف امام زمان(عج) باشد. اين را كه از امام شنيدم، دست من لرزيد و با امام خداحافظى كردم؛ زيرا ديگر قادر نبودم سخنى بگويم»[12]. با حضور به موقع مردم در خيابان ها و بى اعتنايى به حكومت نظامى، توطئه رژيم شكست خورد و انقلاب اسلامى به پيروزى رسيد.
پی نوشت ها:
[1]. بحارالانوار، ج 51، ص 260، ح 7 ؛ احتجاج طبرسى، ج 2، ص 297.
[2]. ر.ك: چشم به راه مهدى، ص 48.
[3]. نجم الثاقب، ص 484.
[4]. ر.ك: بحارالانوار، ج 53، ص 318 و 325.
[5]. امامت و مهدويت، ج 2، ص 475.
[6]. منتخب الاثر، ص 400.
[7]. ر.ك: امامت و مهدويت، ج 2، ص 475 ؛ آخرين اميد جهان، ص 238.
[8]. عكسى منسوب به پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) وسلم كه در اتاق امام ره است.
[9]. امام راحل ديوان شعرى داشتند كه مفقود شده بود.
[10]. محمد رى شهرى، بركات سرزمين وحى، ص 84 و 85.
[11]. پا به پاى آفتاب، ج 5، ص 171.
[12]. برداشت هايى از سيره امام خمينى، ج 3، ص 158 ؛ ميرمعمر، ص 27.
برگرفته از «مهدویت و دوران ظهور» نوشته رحیم کارگر
نظر شما