به گزارش خبرگزاری شبستان، دنیای کودکی گاهی با چیزهایی گره می خورد که تا روزگار جوانی و حتی تا پایان عمر آدمی را رها نمی کند . گاهی این چیزها ممکن چیزی ساده مثل یک انیمیشن، یا یک رمان باشد .
آنی شرلی در گرین گیبلز یکی از همان چیزهایی است که آدم را تا مرزهای کودکی می برد. ابتدا مجموعه کارتونی این اثربود که بچه های دهه شصت را به دنیای خیال انگیز دخترک یتمی برد که از تخییل سرشاری برخوردار بود و توانست آینده زیبایی را با سرسختی و تلاش برای خود رقم بزند. بعدها رمان آنه شرلی اثر جذاب لوسی مود مونتگمری که معمولا با عنوان ال. ام مونتگمری شناخته می شود نظرم مرا به خود جلب کرد رمانی که آدمی را با خود به عمق ماجرا می برد و آنقدر زیبا است که آدم را وا می دارد که بقیه کارهای این نویسنده ارزشمند را نیز مطالعه کند.
مونتگمری از جمله نویسندگانی است که عموما برای نوجوانان داستان می نوشت ومجموعه آن شرلی او را به شهرتی جهانی رساند و در این زمینه به حق نویسنده موفقی بود.
رمان آنی شرلی سرگذشت دختری یتیم اما سرزنده و شاد است که با پشتکار به تحصیل ادامه میدهد. او دخترکی کک مکی است که موهای سرخی دارد و در یتیم خانه بزرگ شدهاست. آنی باهوش است ، قوه تخیل بیحد و مرزی دارد و با امید و پشتکار و مهربانی های سادهاش ، سعی میکند زندگی جدیدی را آغاز کند.
هرچند برای ورود به این دنیای تازه باید سختیهای بسیاری را پشت سر بگذارد ، ولی آینده در نظرش آنقدر زیبا و امید بخش است که برای رسیدن به آن ، با هرمشکلی کنار میآید و با هر شرایطی سازگار میشود.
آنی در یتیم خانه بزرگ شده ولی در ١٠سالگی توسط خواهر و برادری سالخورده به نام ماریلا و متیو کاتبرت به سرپرستی قبول می شود و به عمارت گرین گیبلز در روستای اونلی می رود ، اتفاقات زیادی پیش می آید و آنی بزرگ میشود، ازدواج می کند و….
رمان آنه شرلی این گونه آغاز می شود:
«ریچل لیندر درست جایی زندگی میکرد که جادهی اصلی اونلی با شیبی ملایم به گودال کوچکی منتهی میشد و توسکاها و گلآویزها حاشیهی آن را پوشانده بودند. از میان آنها جوی آبی میگذشت که در دور دستها از لا به لای درختان زمین کاتبرت پیر سرچشمه میگرفت. گفته میشد این جوی در ابتدا مسیرش پیچ در پیچ و پر شتاب است و هنگامی که از میان درختان میگذرد، آبگیرها و آبشارهای کوچکی را به وجود میآورد اما وقتی به گودال لیند می رسید به نهری آرام و سر به راه تبدیل می شود زیرا حتی یک جوی آب هم بدون ادب و احترام از جلوی خانم ریچل لیند رد نمیشد و احتمالا می دانست که خانم ریچل لیند پشت پنجره ی خانه اش نشسته است و با چشمان تیز بینش همه چیز از جوی های آب گرفته تا بچه ها را در زیر نظر دارد و اگر متوجه چیز عجیب یا خارق العاده ای شود . تا زمانی که همه چیز را درباره آن کشف نکند آران نمی گیرد….
در بخش دیگری از این اثر می خوانیم:
آنی ناله کنان گفت فرق دارد حرفی را خودت بزنی و یا از زبان دیگران بشنوی، تو عیب های خودت را قبول داری اما همیشه امیدواری که دیگران با تو هم عقیده نباشند. می دانم که شما می دانید که من خیلی بد اخلاقم ، اما باور کنید کار دیگری از دستم بر نمی آمد. وقتی او آن حرف ها را به من زد یک چیزی راه گلویم را بست و داشت خفه ام می کرد. من باید به او جواب می دادم . پس باز بگویم که حسابی خودت را انگشت نما کردی . حالا خانم لیند خیلی قصه ها دارد که درباره تو همه جا تعریف کند . تو نباید اینطور کنترلت را از دست بدهی.
آنی در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود . گفت : تصور کنید اگر کسی توی صورتتان نگاه می کند و می گفت که شما لاغر و زشت هستید چه احساسی پیدا می کردید.؟
ناگهان خاطره دور در ذهن ماریلا زنده شد وقتی که خیلی که کوچک یک روز شنیده بود که یکی از عمه هایش به دیگری می گفت : چقدر حیف شد که اینقدر زشت و بی نمک از آب در آمده . پنجاه روز طول کشیده بود تا اثرات منفی آن روز در ذهن ماریلا کم رنگ شود.... »
مؤسسه انتشارات قدیانی، کتاب "آنی شرلی در گرین گیبلز " نوشته "ال. ام. مونتگمری" که جزو کتاب های تشویقی در سومین جشنواره کتاب های برتر کودک و نوجوان سال 1387می باشد را در نوبت چاپ دهم قرار گرفت.
نظر شما