معضلی از جنس نیاز// دست فروشی، تلاشی برای کسب رزق حلال است

خبرگزاری شبستان: دست فروشی در دیاری که از بیکاری رنج می برد را می توان تلاشی مردانه برای کسب رزقی حلال توصیف کرد.

خبرگزاری شبستان_ خرم آباد؛

دست فروشی، در شهری که سالهاست از درد بیکاری برخود می پیچید، امری بسیار طبیعی جلوه می کند.

 

دست فروشی در این شهر کودک و پیر ندارد، بازارهای روز که در طول هفته در جای جای شهر می چرخد، مملو از دست فروشانی است که تلاش می کنند لقمه نانی حلال کسب کنند.

 

دست فروشی در این دیار مختص به بازار روز نیست که مرکز شهر و دیگر نقاط آن، دست فروشان بسیار به چشم می خورد.

 

شاید دست فروشی در نگاه اول چهره ای نامناسب را از شهر نمایش می دهد، اما نمادی از مردانگی و تلاش برای کسب لقمه نانی حلال است.

 

 

در هیاهوی بازار دست فروشان، پیرمردی سالخورده بساطی کوچک پهن کرده است.

 

صدایی برای فریاد زدن و جلب مشتری ندارد، آرام در گوشه ای از خیابان نشسته است و بساط را که گیاهان دارویی کوهی و مقداری سیره و گیاهان خشک شده است، روی تکه پارچه ای پهن شده، مرتب می کند.

 

 

چهره ای رنجور دارد که در گذر زمان چین و چروکی از درد را می توان چون ماسکی بر صورت این پیر مغرور دید.

 

به وی نزدیک می شوم و از حال و روزش می پرسم، غلام حسین هم همچون دیگر همسالان خود که در برابر مشکلات شاکر هستند، مدام لفظ شکر را به کار می برد.

 

در پس صورت چروکیده غلام حسین، چشمانی گرم و گیرا وجود دارد، دستان غلام حسین خشک و خشن به نظر می رسد، اما دستان پدری است که سال ها زحمات زیادی را برای کشیدن بار زندگی به دوش کشیده است.

 

غلام حسین،  ر مورد زندگی خود می گوید: پدرپنج فرزند است، و هم اکنون زندگی فرزندان را سامان بخشیده و خود و همسر کهنسالش به تنهایی زندگی می گذارنند.

 

وی به حمدالله در یکی از مناطق حاشیه ای شهر سقفی گرچه کوچک برای آرامش دارد و داشتن مسکن در واویلای رهن و اجاره در شهری که از صنعت جامانده و از بیکاری و محرومیت درد می کشد، اما در اجاره مسکن و رهن همگام با مناطق توسعه یافته و در برخی مواقع می توان ادعا کرد که فراتر از مناطق توسعه یافته، جلو رفته است وجوانان این دیار علاوه بر غول بیکاری، باید با غول های چون پول رهن و اجاره های سنگین بجنگند یا قید ازدواج و آینده را زده و در کنج منزل پدری روزگار بگذرانند.

 

غلام حسین، از دوران جوانی و توانمندی خود دم می زند و می گوید: در دوران جوانی چون سواد درست و حسابی نداشتم هم مشغول کار کارگری و بنایی بودم.

 

وی افزود: در جوانی بسیار کار می کردم، اما با بزرگ شدن فرزندان، نیازهای آنان هم بزرگ شد و هزینه های زیادی برای تحصیل و ازدواج آنان نیاز بود.

 

غلام حسین، ادامه داد: الحمدلله کم و زیاد توانستم به فرزندانم کمک کنم و آنان هم اکنون راهی منزل بخت شده و با شادی هر کدام از فرزندان و تولد هر نوه احساس زندگی و جوانی می کنم.

 

وی افزود: هم اکنون با دست فروشی روزانه مقداری رزق و روزی حلال کسب می شود و سفره ای کوچک در منزل ما پهن است و با لبخند همسرم که عمری را در کنار من و مشکلات صبوری کرده، روزگار می گذرانیم.

 

عصایی چوبی در کنار بساط غلام حسین گواه این واقعیت است که وی برای راه رفتن به آن عصا تکیه می کند، اما ادعا دارد بسیاری گیاهان دارویی را خود با سفر به دامنه های کوه های اطراف شهر جمع می کند.

 

 

غلام حسین، در طول بهار نیز در بساط خود قارچ کوهی دارد، و در این زمینه بیان می کند، محل های رویش قارچ ها را از قدیم الایام می داند و در این سن تنها از دامنه ها مقداری قارچ را می تواند به دست آورد.

 

از این پدر مهربان و جویای کسب حلال دور می شوم و صداهای مختلف بازار را با خود تکرار می کنم، بیا حراج شده، روسری پنج هزار تومان، جوراب، جوراب و ... در پس هر فریاد واقعیتی از کار و تلاش برای گذراندن زندگی فریاد زده می شود.

 

در بازارچه افرادی که توانایی اجاره مغازه دارند، چه مغازه‌ داران و چه دست فروشان یک هدف دارند و آن كار و تلاش و رزق حلال است و در پایان روز لبخند رضايت از تلاشی صادقانه.

 

در حالی که به هیاهوی بازار توجه می کنم، با صدایی آشنا که سلام می کند روبرو می شوم یکی از همکلاسی های دوران دانشگاه را می بینیم که در کنار خیایانی در بازار خرم آباد مشغول دست فروشی است.

 

 

از دیدن وی خوشحال شده و با احوال پرسی من، خود در خصوص اوضاع جواب می دهد.

 

علی، جوانی دارای مدرک کارشناسی است و هم اکنون دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد است و در کنار خیابان دست فروشی می کند.

 

وی در خصوص زندگی خود بیان می کند، با حمایت خانواده ازدواج کردم و در شرایطی سخت قرار گرفتم.

 

علی بیان کرد: با سخت شدن روزگار با مشورت با همسرم تصمیم گرفتم دست فروشی کنم و هم اکنون اسباب بازی کودکانه می فروشم.

 

علی افزود: در این شرایط در دانشگاه هم مشغول به تحصیل هستم و با ساده گرفتن زندگی الحمدالله روزگار خوبی دارم و همسرم هم از زندگی راضی است.

 

وی با خوشحالی از پدر شدن قریب الوقوع خود خبر می دهد و در حالی که هنوز سوالی از وی نپرسیده ام به نوعی جواب همه چراهای ذهن من را می دهد.

 

با امیدواری از اقدام برای دریافت وام و رهن مغازه ای در ماه های آینده خبر می دهد و  گویا از این تلاش برای کسب روزی حلال به خود می بالد.

 

هنوز در ذهنم برای این شرایط جوانی تحصیل کرده هزاران تاسف وجود دارد، اما سعی می کنم علی متوجه نشود، به چهره او نگاه می کنم که راضی است و  از اینکه برای رهایی از فقر برنامه دارد، خوشحال می شوم.

 

علی غیرتی تر از این است که بتواند باری به دوش خانواده باشد و یا زیر منت کسی زندگی کند، مردانه و با غیرت برای کسب لقمه نانی حلال تلاش می کند.

 

شاید علی هم می توانست به خاطر کسب کاری از دیار خود مهاجرت کند و یا همچون برخی جوانان خدایی نکرده به دنبال کار خلاف شود اما عاقلانه در شرایط نبود شغل همچون کسی که هرگززحمتی برای کسب علم و دانش نداشته در بازار مشغول کار می شود.

 

قطعا علی نمونه ای از جوانانی است که در این دیار برای کسب لقمه نانی حلال و لبخندی بر لبان عزیزان خود راه‌های حلال را با دشواری های بسیار انتخاب می کنند.

 

اما گاهی به این تلاش تحسین برانگیز جوانان نگاهی منفی می شود، که فلان جوان دست فروش است و لیاقت دامادی فلان خانواده را ندارد.

 

یا فلانی مدرک دانشگاهی دارد و چرا مشغول کاری است که شان وی نیست، در روزگاری که داشتن شغل مناسب مانند شاخ غول شکستن است، به تلاش جوانان برای زندگی بنگریم و به هر تلاش برای رزق و روزی حلال ببالیم.

 

 

گاهی در حال خرید از بازار فریاد ماموران شهرداری، فریادی فراتر از صداهای دست فروشان است، گرچه نمی خواهم تلاش شهرداری برای نظم و انضابط در شهر را  زیر سوال برده و یا در این زمینه اظهار نظری داشته باشم، که اقدام شهرداری در راستای ایجاد بازار های روز را بسیار پسندیده و درست می دانم، اما چه خوب است که در این وانفسای اشتغال و بیداد گرانی با نگاهی مثبت به شرایط کار سدی برای جوانان نباشیم و نه سرزنش کننده باشیم و نه مانع کسب.

 

دست ‌فروشی حکایت بی‌پایانی در این دیار است و با وجود توسعه علم در جامعه و تحصیلات دانشگاهی هر روز جمعی از جوانان به تعداد دست فروشان شهر افزوده می شود و پهن کردن بساط تنها مربوط به دیروز و امروز نیست که این قصه فرداها هم ادامه داد و پیر، جوان، تحصیل کرده و بی سواد نمی شناسد.

کد خبر 639039

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha