به جبهه نیامده ام که از این راه شهرتی کسب کنم!

خبرگزاری شبستان: خدایا به جبهه نیامده ام که از این راه شهرتی کسب کنم و یا نامم بر سر زبان ها باشد بلکه جبهه را به خاطر این که راه انبیاء و اولیاء و محبان تو و راه رسیدن به تو بود، انتخاب کردم.

به گزارش خبرگزاری شبستان از هرمزگان، علی حاجبی در سال ۱۳۵۹ وارد جبهه های جنگ حق علیه باطل می شود و در ابتدا در جنگ های نامنظم دکتر چمران شرکت می کند و پس از شهادت دکتر چمران و با شکل گیری گردان ها و تیپ های سپاه و بسیج، به عنوان نیروی زرهی وارد تشکیلات لشکر ۴۱ ثارالله می شود.

 

متن کامل وصیت نامه سردار شهید علی حاجبی به این شرح است:

 

بسم رب الشهداء والصدیقین

(یا من اسمه دواء و ذکره شفاء)

 

 

ای خدایی که نامت تسکین دهنده قلبهای بیماران است.

 

ای خدائی که ذکر اسمت زنگار درد و محنت و رنج و بلاها را از پیکرهای غم آلود میزداید.

 

ای خداوند منان، ای خداوند ستار و ای خداوند غفار، تو خود می دانی که زبانها و قلم ها از ستایش و توصیف عاجزند، پس چگونه من عاصی به خود اجازه می دهم که با تو درد دل کنم.

 

خداوندا اگر یقین نداشتم که تو غفار الذنوبی، هرگز لب به سخن گفتن با تو نمی گشودم ولی تو در عین حال که غفاری و ستار هم هستی با وجودی که تمام اعمال سر و نهان را می دانی اما ذره ای پرده از کارم بر نمی داری و پیوسته الطاف خود را در تمام امور شامل حالم می نمائی.

 

 

خدایا خود بهتر می دانی که تا به حال چه عیب هائی و چه نعمت هایی به من عطا نموده ای چه عنایت های بزرگی که من هرگز لیاقت آن را در خود نمی دیدم و اینها چیزهایی بود که من شعور درک آن را نداشتم و چه بسیار نعمتهایی که من قادر به درک آن نیستم.

 

خدایا از اینکه توان داده ای تا در جوار پیکارگران راه تو باشم و همراه آنها در جنگ علیه کفر شرکت نمایم نعمتی است که به هیچ عنوان من قادر به سپاسگزاری آن نخواهم بود.

 

خدایا به جبهه نیامده ام که از این راه شهرتی کسب کنم، به جبهه نیامده ام که نامم بر سر زبانهای دوستان و آشنایان باشد.

 

به جبهه نیامده ام که دسته های گل بر گردنم بیندازند، به جبهه نیامده ام که از شر غم ها و ناراحتی های دنیا در امان باشم.

 

بلکه جبهه را چون که راه انبیاء و اولیاء و محبان تو بود و اصلاً چو ن راه رسیدن به تو بود انتخاب کردم.

 

 

پس ای قادر منان مرا در آتش آرزوی رسیدن به خود نسوزان و ره را هر وقت که صلاح می دانی بر این حقیقت هموار گردان.

 

خدایا سعادت همگام بودن با رزمندگان را مفت بدست نیاورده ام.

 

حداقل حاصل سال ها دوری از والدین و وطن بوده و متحمل شدن بسیاری از سختی ها در شب های تاریک و در بیابان ها و روزهای گرم و سوزان در میان طوفان ها و در میان گل و لای ها البته توفیقی بوده که خود عنایت کردی.

 

پس عاجزانه از تو می خواهم که لحظه ای مرا به حال خود رها نکنی و تا پایان راه همچنان خود راهنمائی باشی و مرا از فیض عظمای دیدارت محروم مگردان.

 

خدایا من معترف هستم که گناه بسیار مرتکب شده ام، چه به لحاظ نادانی و چه از لحاظ سهل انگاری، اما همچنان چشم به درگاه رحمت تو بوده ام.

 

زیرا که این تن ضعیف من طاقت و تحمل عذاب تو را ندارد و پس ای خداوند مهربان از تو می خواهم که با من با فضیلت و عدالت رفتار کنی.

 

خدایا این تقاضا ها و دردهای دلم را به تو گفتم، گرچه خود بر همه آنها واقفی.

 

 

همچنان که مرا در پرتو عنایات خود غوطه ور نموده ای، باز هم در همه جا در همه حال رحمتت را شامل حالم گردانی.

 

می دانم که میدان جنگ لحضات مرگ و زندگی ماست و شهادت آرزو کردیم که بارالها! من نمی خواهم که در بستر بمیرم و می خواهم تا هم چون مردان خدا در دل سنگر بمیرم و می دانم که به شهادت خواهم رسید و از خداوند می خواهم اگر لیاقت را داشتم، بدنم مثل بدن فاطمه زهرا(س)مفقود الجسد باشد.

 

و این وصیتنامه را بروی کاغذ می آورم شاید که با این وصیتنامه عده ای را به حقانیت در این راه آگاهی دهم.

 

انسان تنها در مقابل مرگ تسلیم است، پس از مرگ مرا درون گوری در کنار دیگر شهیدان به خاک بسپارید چون آنجا گوشه ای از کربلا می باشد.

 

پدر می دانم که تو مثل کوه استواری و از اینکه فرزندی را تقدیم اسلام کرده ای سربلندی.

 

ولی این را هم به مادرم بگو که در راه خدا جنگیدن و جان دادن افتخار است برای هر مسلمان.

 

مادر عزیز، من می خواهم به یاران امام حسین(ع) ملحق شوم، بنابراین بر خود غم و اندوه راه مده و در هر لحظه و بعد از هر نماز از خداوند برای اسلام طلب پیروزی و برای من طلب شهادت کن.

 

شهادت سعادتی است که نصیب هرکس نمی شود، به هرحال پایان راه همه شهادت است.

 

 

مادر جان خوشحال باش از اینکه فرزندت را درراه اسلام از دست داده ای چون فاطمه الزهرا(س) در آن دنیا از تو گله ای ندارد.

 

 گوشه ای از زندگینامه سردار شهید علی حاجبی

 

علی در سال 1341 در خانواده ای مذهبی و عاشق اهل بیت(ع) در خانه ای محقر و مذهبی در روستایی از بخش رودخانه شهرستان رودان از توابع استان هرمزگان دیده به جهان گشود.

 

در همان ایام نوجوانی گوی سبقت را از همه ربوده بود و نسبت به همه هم سن و سالانش امتیازاتی بسیار عظیم داشت، از نظر روحی قوی و شجاع و مقاوم در برابر مشکلات و در عین حال صبور و بردبار بود.

 

دوران تحصیلاتی بس دشوار پشت سر گذاشت، در دوران راهنمائی بود که بر اثر فقر مادی مجبور بود برای ادامه تحصیل تابستان ها را به کار  مشغول شود تا مخارجی هرچند ناچیز برای خود ذخیره کند تا بتواند ادامه تحصیل بدهد. او در این دوران از جهاتی می توان گفت شاگردی ممتاز، با هوش کلاس شناخته می شد.

 

در سال 1357 در اوج گیری انقلاب اسلامی در تمام تظاهرات مردم مسلمان ایران برای برکناری رژیم طاغوت شرکت فعال داشت؛ در این ایام سر از پا نمی شناخت و کلاً عاشق انقلاب شده بود.

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی باز هم احساس آرامش در خود نمی دید تا  اینکه تصمیم می گیرد ترک تحصیل کند و در سال 1359 به عضویت سپاه پاسداران درآمد، از اول شروع جنگ تجاوزگرانه رژیم مزدور بعث عراق به فرمان امامش وارد جنگ و مبارزه در راه خدا شد و از زمانی که هنوز سپاه در جنگ شکل نگرفته بود در جنگهای نامنظم شرکت فعال داشت. 

 

 

مدت پنج سال بود به طور مداوم در جبهه حق علیه باطل مشغول خدمت به اسلام بود و دلیرانه در تمام عملیاتها در خط مقدم جبهه پیروزمندانه انجام وظیفه می نمود.

 

از خصوصیات اخلاقی ایشان یکی این بود که در تصمیم گیری قاطع و در راه هدف مقدسی که داشت مقاوم و سرسخت بودند و همیشه از روی شناخت و تحقیق کار را انجام می دادند، بحق می توان گفت که حاج علی، پیرو مولایش امیر المومنین علی(ع) بود. با همه گفتگو می کرد و با همه نشست و برخاست داشت و هیچ وقت خود را برتر از دیگران نمی دید.

 

ساده می پوشید، ساده می زیست و غذایش نیز خیلی ساده و مختصر بود و در حقیقت علی بازوی پرتوان لشکر غیور ثارا... بود؛ در این مدت همه مسئولین لطف و عنایت خاصی نسبت به حاج علی داشتند هیچ وقت حب دنیا و مادیات نتوانست او را جلب کند و علی از تمام این مسائل مبرا و پاک بود.

 

در جلساتی که برای حل و تصمیم گیری در امور جنگ تشکیل می شد، چنان شیوا سخن می گفت و طرح می داد که برادران را به شگفتی وا می داشت و علی یار گمنام امام(ره) بود.

 

همه همرزمانش می گویند حاج علی در تمام مأموریت های محوله موفق بود و همه از او رضایت کامل داشتند و به همین سبب بود که چندین مسئولیت به این شهید بزرگوار داده بودند.

 

چند سال مسئولیت مخابرات لشکر را به عهده داشتند و همچنین مسئولیت یگان دریائی و به دنبال آن مسئولیت قائم مقام لشکر را به عهده داشت. به حق علی خوب انجام وظیفه کرد و علی بزرگ و دلیر در عملیات پیروزمندانه کربلای یک در منطقه مهران با اینکه مرحله اول زخمی شده بود مجدداً روانه پیکار می شود و این بار خود می دانست که شهادت نصیبش می شود و پیوسته به سوی خدا پرواز می کند.

 

علی حاجبی، نزدیک به ۵ سال حضور فعال و مستمر خود در یگان رزم در عملیاتهای مختلفی شرکت داشتند از جمله:

۱٫ عملیات بزرگ ثامن الائمه

۲٫ عملیات طریق القدس

۳٫ عملیات عقیل حرم

۴٫ عملیات والفجر مقدماتی

۵٫ عملیات والفجر یک

۶٫ عملیات والفجر دو

۷٫ عملیات والفجر سه

۸٫ عملیات والفجر چهار

۹٫ عملیات خیبر

۱۰٫ عملیات عاشورا

۱۱٫ عملیات بدر

۱۲٫ عملیات والفجر هشت

۱۳٫ عملیات آزادسازی مهران

۱۴٫ کربلای یک

 

ازدواج سردار شهید حاجبی

 

علی حاجبی با توجه به روحیات مذهبی و دینی اش به جا آوردن سنت الهی در امر ازدواج در سن ۲۲ سالگی یعنی در مهر ماه سال ۱۳۶۳ در حالی که دل در گرو جبهه داشت ازدواج کرد.

 

و از آنجا که برای انتخاب یک همسری شایسته یکسری ملاک ها و معیارهای اسلامی در نظر داشت و برای دوستانش در جبهه مطرح کرده بود، که اگر با این شرایط و ملاک ها باشد حاضرم ازدواج کنم و با راهنمایی یکی از دوستان جبهه که مدت های زیادی با ایشان در جبهه و همسنگر بودند و شناخت کافی نسبت به اخلاقیات ایشان داشتند به حاج علی پیشنهاد می کنند که با این روحیات و خصوصیات شما من خانواده ای در شهرستان بم سراغ دارم اگر مایل باشید از نزدیک با آن خانواده و دختر صحبت کنید.

 

 

در شب اول ازدواجش لباس سبز مقدس سپاه را بر تن می کند و می گوید عروسی واقعی من آن روزی است که با همین لباس سبز و مقدس سپاه به شهادت برسم و شهادت را بدست بیاورم.

 

شهید عزیز حاجبی با اینکه متأهل بود و صاحب فرزند، ولی دلبستگی وی به جبهه بیشتر بود تا خانواده، موفقیت در زندگی زناشوئی برایش یک امر مهم بود که خدای متعال یک همسر آگاه و بیدار و خداشناس و مذهبی با تلاش خود ایشان برایش مهیا نمود و در این مدت خدمت در یگان رزم، همفکر و هم عقیده و همرزم با شهید بود.

 

با اینکه این سردار بزرگ مسئولیت های زیادی در جنگ داشتند و کمتر به خانه سر می زدند و در نهایت به همسرش پیشنهاد می کند که اگر مایل باشید با هم به اهواز برویم و در آنجا خانه ای از لشکر اجاره می کنیم و در کنار خودم باشید، و همسرش قبول می کند و به اهواز می آیند و مدتی را در آنجا زندگی می کنند، ولی باز هم شهید حاجبی نسبت به دیگر دوستانش که در یک ساختمان بودند کمتر به خانه می آید و همیشه در فکر طرح و برنامه ریزی کار جنگ بود.

 

با اینکه همسر و فرزندش در اهواز بودند ولی آرزو داشتند که شهید حاجبی را از نزدیک به نحوی زیارت کنند.

 

خاطرات همسر شهید حاجبی

 

یادم است وقتی ایشان آمده بود خواستگاری زمان نماز ظهر بود و دعا که می خواندم مفاتیح را باز کردم و قبل از باز کردن مفاتیح گفتم ای علی به من علی بده که از نظر خصوصیات ظاهری و باطنی آنچه را دوست داشتم داشته باشد.

 

داخل مفاتیح اعمال 13 رجب تولد حضرت علی(ع) آمد و بلافاصله درب خانه زنگ زدند و رفتم درب را باز کردم ایشان در ماشین بود و اول متوجه نشدم. بعدها متوجه شدم هرچه در این زمینه ها از خدا خواستم به من داد.

 

 

چندتا وسائل برقی گرفته بودند و مانند یک فرد مخترع کار می کردند و نظرات عجیبی می دادند و وسائل جدیدی می ساختند.

 

همیشه می گفتند خدا کند مرگ من قبل از مرگ پدر و مادرم باشد. همین طور هم شد.

 

اوایل انقلاب ایشان در رابطه با حضرت امام زندانی شدند.

 

شاه به امام می گفت: با کدام نیرو  می خواهی با من  بجنگی!؟ امام جواب می دادند: سربازان من می آیند آنها  یا در کوچه بازی می کنند یا هنوز به دنیا نیامده اند.

 

آن شبی که آمده بودند خواستگاری انگار یکدیگر را خوب می شناختیم و سال ها با هم زندگی کرده بودیم در صورتی که قبل از آن هیچ آشنایی با هم نداشتیم.

 

چند روز بعد از ازدواجمان خواست برود جبهه، گفتند: تازه 14 روزه ازدواج کردید، می خواهید اجازه دهید بروند، گفتم چه اشکال دارد. کنار من بماند چه فایده دارد. بعد گفتند: چقدر دلت سخت است.

 

روزی شهید گفتند: ما پنج سال رفتیم، حالا بقیه بروند و می خواست مرا امتحان کند. من گفتم: هر کس را در گور خود می خوابانند و باید جواب خدا را بدهند.

 

گفتم: چهار سال روی شما کار کردند تا یک نیروی کارآمد و فرماندهی بشوی که کمک کنی و اگر نروید خیانت به اسلام است.

 

بعد گفتند: فقط می خواستم شما را امتحان کنم؟ من در مورد رفتم به جبهه صحبت کسی را گوش نمی کنم.

 

گفتنی است؛ سردار شهید علی حاجبی قائم مقام ستاد لشکر 41 ثارالله در تیرماه 1365در عملیات کربلای یک در مهران – قلاویزان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

 

منبع: «ماه نشان» نوشته، حمید رضا شاه آبادی، ناشر لشگر41ثارالله،کرمان-۱۳۷۶

 

 

 

کد خبر 639001

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha