به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان، در کانال تلگرامی بی نهایت (@bayenatt110) براساس بیانات و کتب مرحوم استاد علی صفایی حائری آمده است:
چگونه مى توان هدايت دينى را به آخرت و از دنيا و از هدايت حس، احساس، وهم، خيال، تفكر، دوخت تعقل و قلب آدمى، جدا كرد؟
دين براى قرآن هدايت هايى مى شمارد: «هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ». اين سه با هم چه تفاوت هايى دارند؟
بايد گفت كه هدايت براى مردم و براى مسلم و براى مؤمن، هدايتى است كه هنوز همراه ريب و خلط و شك و شرك است؛ بيّنات هدايت، از مرحله تقوا آغاز مى شود كه بدون ريب و خلط است و اين بيّنات به فرقان و تفكيك مى رسد كه اهداف و روش ها و اعمال متشابه و درهم را مشخص و جدا مى سازد و به فرقان راه مى يابد كه: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا» و اين فرقان، سرتاسر اهداف و روشها و اعمال آدمى را زير پوشش مى گيرد.
هدايت به نقش آدمى به جاى شغل او و هدايت به وضعيت و موضعگيرى، به جاى شرايط و موقعيت ها و هدايت به مسؤوليت ها، به جاى افتخار به نعمتها و تظاهرها و خودنمايى ها، هدايت هايى است كه آدمى را با ظرفيت و با ظرافت همراه مى سازد و به جاى كثرت نعمت و حرص و بخل و حسد و حزن و خوف بر نعمت ها، او را به كوثر وبهره بردارى زياد و خير كثير مى رساند.
و همين است كه نقش هدايت دينى و هدايت قرآن، با نقش تربيتى و شفاء دل ها و سينه ها همراه است و آدمى از حسد و حرص و بخل و رياء و تظاهر نجات مى يابد.
وحى تنها احكام و تعبد نيست كه زندگى و روش و راه و مقصد را با هم دارد: «اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ». وحى بر حس و احساس و بر فكر و عقل تأثير مى گذارد و به آدمى مى آموزد كه چگونه ببيند و بفهمد و بسنجد و انتخاب كند و بگرود و عمل نمايد.
هدايت به معارف و عقايد و هدايت به مواقف و جايگاه ها و روابط و ارتباط ها، از كارهاى رسول است. اين كه چه كسى و در كجا با چه كسى باشد، و با چه كسى نباشد، از هدايتهاى اوست. و همين هدايت كارايى و تاثير آدمها را بسيار و يا خنثى مى سازد.
هدايت به معارف و عقايد و مواقف و روابط و تكاليف و احكام رانمی توان از وحى جدا كرد. اين هدايت و معرفت، با نوع رايج در علم و فلسفه و عرفان متفاوت است: هم در شروع و هم در مراحل و هم در نتايج و هم در آفت پذيرى و سلامت؛ كه با سؤال آغاز مى شود، نه با شك و ازحضوريات بهره مى گيرد، نه حسيات و عقليات و به مجموعه و تركيب توجه دارد، نه اجزاء و به كفر و شك و بلاء و تمحيص روى مى آورد، نه تمركز و رياضت و به عبوديت منتهى مى شود، نه علم و قدرت كه: «ان اعبدونى هذا صراط مستقيم».
عبوديت صراط است و عبادت و خدمت به خلق و عشق و محبت و كارهاى خوب، همه سبيل هستند و اين سبيل ها اگر از عبوديت بگذرد و در نيت و سنت و اهميت پالايش بيابد، ارزش مى يابد، چون تمامى تعلقات آدمى كه آرمان ها و انداد او را مى سازند حتى آرمان هايى مثل آزادى و عدالت و عرفان و تكامل، مادام كه از عبوديت عبور نكند، ارزش نمى يابد؛ كه عبوديت در تعميم و تخصيص و تقييد اين آرمان ها، حرف آخر را دارد.
در واقع ما از صراط به سُبُل مى رسيم، كه: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»؛ كسانى كه در عبوديت جهاد كرده اند به هدايت راه هاى واصل راه مى يابند.
نظر شما